هفته کتاب و کتاب خوانی
در تاریخ 24/8/1393الی 29/8/1393 نمایشگاه کتابی در سالن اجتماعات مدرسه علمیه نرجس خاتون سلام الله علیها برگزار گردید.
به این مناسبت کتابی به نام هفت آسمان جوانی از مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی بین طلاب توزیع و مسابقه ای از این کتاب گرفته شد.همچنین از خانم مریم محمدی یکی از مبلغین حوزه برای سخنرانی راجع به این هفته دعوت به عمل آمد…
خود را باور کنید
تصویر ذهنی:
1- شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد زنگ را زدند بیدار شد و با عجله و مساله ای که روی تخته سیاه نوشته بود یادداشت کرد و با این “باور"که استاد آنرا به عنوان تکلیف هفته آینده داده است به منزل رفت و تمام آنروز و آن شب را برای حل کردن آنها فکر کرد هیچیک را نتوانست حل کند اما در طول هفته دست از کوشش برنداشت سرانجام یکی از آنها را حل کرد و به کلاس آورد و به استا به کلی مبهوت شد زیرا آن دو را به عنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود.
2- در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکود قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند اما او موفق به این کار نشد پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد. این مساله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیزبود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند.او در مرحله اول از عهده وزنه ای که در واقع 5 کیلوگرم از رکودش کمتر بود برنیامد و حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکودش به میزان 5 کیلوگرم شده بود. او در حالی و با این باور وزنه را بلند کرده بود که خود قادر به انجام آن می دانست.
نکات آموزند از حکایات : هر فردی خود را ارزیابی می کند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد . شما نمی توانید بیش از آنچه باور دارید “می توانید” انجام دهید.
از آسمان طلوع کن.
هنوز پر از وضویم من… به قداست بی نظیرت سوگند، نگاهم برای دوری ات بارانیست. خیس خیس… سجاده ام پر از مریم شده و کمی از عطر گل انبیا، تمام مرا معطر کرده است. به بزرگی ات قیام کرده ام و دستانم پر از قنوت است. به رکوع که رسـیـدم نشــانـت خـواهـم داد تـرسـم را… این که چقدر از زمان بـــی حضـورت می ترسم. گلدان شمعدانی ها را با چند شاخه گل نرگس کنار پنجره گذاشته ام… پنجره ها بازند… و هیچ پرده ای مانع رسیدن نور نیست… با همان روشنائی بی ریایت چراغانی مان کن.
جمعه تا جمعه… لحظه به لحظه… ظهورت را چشم به راهیم….
قرص کامل ماه … از آسمان طلوع کن…
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی *** چه بــغـض ها که در گلو رســــوب شد نیامدی
حـریر آتشـــین ســخن تبر به دوش بت شــکن *** خـــــدای ما دوباره سنگ و چـــوب شد نیامدی
تـــمام طول هـــفته را به انتـــــظار جـــمعه ام *** دوبـاره صــبح ظهر عصرنه غروب شد نیــــامــدی
برگزاری دوره آموزشی بسیجی فعال به کادر:
این دوره طی دو روز متوالی برگزار شد و شامل مباحث آموزشی به شرح زیر می باشد:
روز اول مورخ 16/1/91
1- کلاس اول با موضوع انگیزه سازی مذهبی و با حضور استاد درخشی ساعت
2- کلاس دوم با موضوع اخلاق اسلامی با حضور استاد صادقی ساعت
3- کلاس سوم با موضوع آموزش مهدویت با حضور استاد زارعان ساعت
4- کلاس چهارم با موضوع حفاظت واطلاعات با حضور استاد شفیعون
5- کلاس پنجم با موضوع بصیرت افزایی با حضور استاد درخشی ساعت
روز دوم مورخ 17/1/91
1- کلاس اول با موضوع شجره طیبین صالحین با حضور استاد فتاحی
2- کلاس دوم با موضوع ساختار سازمانهای پایگاه باحضور استاد فتاحی
3- کلاس سوم با موضوع آشنایی با نظم ولایی با حضور استاد محمدی
4- کلاس چهارم با موضوع مراحل تربیت با حضور استاد فتاحی
5- آزمون نهایی
در ضمن در هر 2 روزمراسم نماز جماعت و برنامه ناهار و پذیرایی بر قرار بود.
درسی از پروانه
درسی از پروانه
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه کرد.
سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.
آن شخص تصمیم گرفت با قیچی پیله پروانه را باز کند. پروانه به راحتی خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.
آن شخص باز هم ادامه داد و انتظار داشت که بالهایپروانه باز و گسترده و محکم شوند و از او محافظت کنند.هیچ اتفاقی نیفتاد در واقع پروانه بقیه عمرش را به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست ، این بود که محدودیت پیله و تلاش برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.
گاهی او قات تلاش تنها چیزی است که در زندگی نیاز داریم .
اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم و به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی بر سر راهم قرار داد تا قوی شوم.من دانایی خواستم و خدا به من مسائلی داد تا حل کنم.
من جرات خواستم و خدا موانعی بر سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.
من عشق خواستم و خدا افرادی را به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.
من محبت خواستم و خدا به من فرصت هایی برای محبت به من داد.
من به هر چه که خواستم نرسیدم … اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم .
بدون ترس زندگی کن ، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر تمام آنها غلبه کنی…
گلواژه های زندگی (آموزشی)
سازنده ترین کلمه گذشت است
آن را تکرار کن.
پرمعناترین کلمه ما است
آن را بکار بر.
عمیق ترین کلمه عشق است
آن را ارج بده.
بی رحم ترین کلمه تنفراست
با آن بازی نکن.
خودخواهانه ترین کلمه من است
از آن حذر کن.
ادامه دارد…