ادای قرض و نسخه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله)
«معاذبن جبل» گوید: روز جمعه ای از نماز با رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بازماندم، حضرت فرمود: چه عاملی تو را از نماز جمعه بازداشت؟
عرض کردم. ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)! یوحنای یهودی طلبی از من داشت و جلو درب خانه در انتظارم بود . ترسیدم که مرا باز دارد حضرت فرمود: آیا دوست داری که خدا قرض تو را رد نماید؟
گفتم: آری ای رسول خدا. حضرت فرمود: آیه 25 و 26 سوره آل عمران «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ »
را بخوان سپس دعا کن
«يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُماَ تُعْطِي مِنْهُمَا مَا تَشَاءُ وَ تَمْنَعُ مِنْهُمَا مَا تَشَاءُ اقْضِ عَنِّي دَيْنِي وَ فَرِّجْ هَمِّي »
ای رحمان دنیا و آخرت، ای رحیم دنیا و آخرت، به هر که بخواهی عطا می کنی و از هر که بخواهی منع می نمایی، بدهکاریم را ادا کن.
هرگاه چنین کنی اگر به گنجایش زمین از طلا قرض داشته باشی، خداوند ادا فرماید.
منبع :
مستدرک الوسائل : ج 13 ص 29
عدة الداعي ابن فهد حلي : ص 54
ﺍﻋﺠﺎﺯﻯ ﻋﺠﻴﺐ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺿﺎ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ )
ﻫﺮﺛﻤﻪ ﺑﻦ ﺍﻋﻴﻦ (ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻣﺮﺍﺩ) ﻧﻘﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ:
ﺻﺒﻴﺢ ﺩﻳﻠﻤﻰ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺧﺎﺹ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﮔﻔﺖ: ﺷﺒﻰ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺳﻰ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻏﻠﺎﻣﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﻮﺩ ﻃﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ:
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺟﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻳﻚ ﻫﻤﻴﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻃﻠﺎ ﻭ ﺩﻩ ﻣﻠﻚ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ ﻭ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺮﺏ ﺗﺮﻳﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﻮﺩ، ﺁﻳﺎ ﺣﺎﺿﺮﻳﺪ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﻳﺪ؟
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ.
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻳﻚ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻯ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻰ ﺍﻟﺮﺿﺎ ( ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ) ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻗﻄﻌﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﺋﻴﺪ، ﻭ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻣﻮ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﮕﻮﺋﻴﺪ.
ﻣﺎ ﻃﺒﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻄﻮﺭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻳﻢ، ﺩﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﻄﻌﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺷﻤﺸﻴﺮﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﭘﺎﻙ ﻧﻤﻮﺩﻳﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻴﻢ ﻭ ﺧﺒﺮ ﻛﺸﺘﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻭ ﺳﻮﮔﻨﺪﻫﺎﻯ ﺯﻳﺎﺩ ﺧﻮﺭﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻋﻤﻞ ﺷﺪ.
ﻣﺎﻣﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺗﺸﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﺮﺧﺼﻰ ﺩﺍﺩ.
ﭼﻮﻥ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﻳﺪﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻴﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺳﺮﻭﭘﺎﻯ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﺩ ( ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﻯ ﺭﺣﻠﺖ ﺍﻣﺎﻡ ) ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻳﺪ، ﻣﻦ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﺷﺪﻡ، ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺣﺠﺮﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎه ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ، ﺻﺪﺍﻯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﺎ ﺭﺳﻴﺪ، ﻣﺎﻣﻮﻥ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ:
ﺯﻭﺩ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺠﺮﻩ ﺑﺸﻮ ﻭ ﺧﺒﺮﻯ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺠﺮﻩ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺍﻯ ﺻﺒﻴﺢ! ﻳﺮﻳﺪﻭﻥ ﺍﻥ ﻳﻄﻔﻮﺍ ﻧﻮﺭ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﻓﻮﺍﻫﻬﻢ ﻭ ﻳﺎﺑﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺎ ﺍﻥ ﻳﺘﻢ ﻧﻮﺭﻩ ﻭ ﻟﻮﻛﺮﻩ ﺍﻟﻜﺎﻓﺮﻭﻥ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺧﺪﺍ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﻪ ﻧﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻧﭙﺴﻨﺪﻧﺪ.
ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﺁﻧﻬﺎ (ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ) ﺑﻪ ﻣﺎ ﺿﺮﺭ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﺟﻞ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ.
ﺻﺒﻴﺢ ﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻰ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ.
ﻫﺮﺛﻤﻪ ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺤﻀﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﮕﻮ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ.
پی نوشت:
-داستان های صاحبدلان
حسن خلق در آموزه های قران
حسن خلق، به معناي نرم خويي، پاكيزه گفتاري، گشاده رويي و منش زيبا و با ديگران پاكيزه برخورد كردن است.1 بنابراين آن چه در خوي نيكوي انسان موثر است، صفات نيك و پسنديده است كه به شكل عادت و منش درآمده است و جزو ذات و يا ذاتيات انسان شده است. بنابراين اگر انساني به چيزي علم حصولي داشت و آن را نيك و پسنديده دانست ولي در خود به صورت عادت بروز نداد به عنوان صاحب خوي نيكو و خلق حسن شناخته نمي شود.
ملكه و شاكله
اصولا اموري كه به صورت صفات ثانوي در انسان در مي آيند، صفاتي هستند كه در اثر تلاش فرد در يك فرايند و حركت جوهري، جزو ذات انسان مي گردد. استاد حسن زاده آملي بر اين نكته تاكيد داشتند كه علم حصولي تا به شكل علم حضوري نشود علم به شمار نمي آيد. آن گاه كه دانشي به شكل علم حضوري درآمد جزو ذات و ذاتيات بشر مي شود و مي توان از آن به ملكه تعبير كرد.
ملكه دانشي است كه ديگر قابليت آن را ندارد به سادگي تغيير يابد و به عنوان شاكله وجودي و شخصيت اصلي در انسان باقي و مستقر مي گردد. بنابراين هر حسن و امر نيك و پسنديده اي تا با تكرار و در يك فرآيند به شكل علم حضوري و جوهر ذات و شاكله وجودي در نيايد نمي توان از آن به عنوان خلق و خوي ياد كرد؛ زيرا منش، امري پايدار و برقرار است كه با تغييرات و تحولات دگرگون نمي شود و هم چنان كه بود مي ماند. از اين رو در قرآن در بيان شخصيت گفته شده است كه: كل يعمل علي شاكلته؛ هر كس برپايه شاكله و شخصيت وجودي خود عمل مي كند. اين همان منش و شكل گيري است كه به صورت جوهر ذات درآمده است.
اميرمومنان علي(علیه السلام) عادت (يعني هر چيز اكتسابي مانند خلق و خوي و دانش) را طبيعت ثانوي بشر مي داند؛ به اين معنا كه انسان يك طبيعت اوليه دارد كه خداوند خلق كرده و در آن فطرت و غريزه دوگانه اي را نهاده است كه آدمي را به هر سوي مي كشد. هر گاه انسان با رنج و تلاش، خود را در مسير كمالي (حسنات و ياسيئات) قرار دهد، در يك فرآيند و حركت جوهري به صورت شاكله و شخصيت وجودي او در مي آيد و به عنوان طبيعت دوم كه ساخته و پرداخته هر شخصي است، ماندگار و پايدار مي گردد. منش و خلق و خوي انساني نيز به عنوان طبيعت ثانوي او درآمده و شاكله و شخصيت وجودي او را شكل مي دهد و اين گونه است كه بر پايه آن رفتار مي كند.
عوامل پيدايش نيك خويي
از آن جا كه انسان در درون خود به صورت طبيعت اوليه هر دو دسته از صفات نيك و پسنديده را دارا مي باشد و مي تواند آن را از قوه به فعليت درآورد، براي فعليت درآوردن هر دسته از اين صفات، نيازمند بستر، زمينه و عواملي است. در آيات قرآني به عواملي كه زمينه بروز نيك خويي مي گردد اشاره شده است كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
عامل نخستي كه قرآن از آن ياد مي كند مسئله رحمت الهي است. (آل عمران آيه 159) حال مسئله اين است كه چگونه ما مي توانيم رحمت الهي را به سوي خود جلب كنيم تا با اين رحمت بتوانيم به نيك خوئي دست يابيم؟
بي گمان براي دسترسي به رحمت الهي نيازمند شناخت درست از خدا به عنوان آفريدگار هستيم. انساني كه شناخت درستي از خدا نداشته باشد نمي تواند رحمت او را به سوي خود جلب كند و به گونه اي عمل مي كند كه سكنجبين صفرا مي افزايد و عاملي كه به عنوان جلب رحمت به كار برده ايم تبديل به جلب نقمت و دوري از خداوندگار مي گردد. از اين رو شناخت خدا، هدف خلقت، پروردگاري وي، شناخت معاد و پيامبران و پيامبري و عمل بر پايه آموزه هاي وحياني به معناي عامل جلب رحمت اوست تا اين گونه در كنف هدايت الهي قرار گرفته و راه كمالي را زير نظر او و بر پايه آموزه هاي وحياني طي كنيم و منش و خلق نيكو را به دست آوريم. براين اساس وقتي سخن از جلب رحمت به عنوان عامل اساسي براي نيك خويي گفته شده است دربردارنده همه اين معاني و مفاهيم است. هرگاه اين گونه عمل كرديم چنان كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان سرمشق عمل كرده و اين راه را پيموده است مي توانيم اميدوار شويم كه از عنايت و رحمت خاص الهي برخوردار شده و به نيك خويي دست يابيم. (آل عمران آيه 159)
البته رسيدن به اين مرحله نيازمند صبر و شكيبايي است؛ از اين روست كه قرآن از صبر و شكيبايي در طي طريق به عنوان زمينه رحمت و بستري براي نيك خويي ياد مي كند. (فصلت آيه34و 35)
تأكيد بسيار قرآن بر مسايل و مباحث اجتماعي از آن رو صورت مي گيرد كه موجب شكل گيري كامل شخصيت انسان در اجتماع و جامعه مي شود؛ از اين رو كساني كه مي كوشند با دوري از اجتماع و عزلت نشيني به كمال دست يابند بيراهه مي روند؛ زيرا بخش بسياري از كمالات و شخصيت جامع انسان در اجتماع و در كشاكش مسايل و مشكلات اجتماعي تحقق مي يابد. برپايه اين نگرش است كه قرآن معاشرت با ديگران و حسن خلق در برخوردهاي اجتماعي را به عنوان بستر و عاملي براي رسيدن به منش و خوي نيك برمي شمارد و از مؤمنان مي خواهد كه اين شيوه را براي رسيدن به كمال طي كنند. (فصلت آيه34 و 35 و مؤمنون آيه 96 و قصص آيه 54)
آثار حسن خلق
رعايت حسن خلق با مؤمنان (حجر آيه88) و رعايت خوش خلقي در گفتار و برخوردها حتي نسبت به كافران و مشركان (مؤمنون آيه 96) (فصلت آيه34و 35 و اسراء آيه53) رعايت حال ناتوانان (عبس آيه1 تا 11) از عوامل و زمينه هاي ايجاد كننده نيك خويي در انسان و گسترش آن به عنوان يك منش انساني نسبت به همگان است.
مؤمن مي بايست در نيك خويي به آن جايي برسد كه مظهر خوش خلقي و نيك خويي در ميان بشر به شمار آيد و همگان از آن بهره مند گردند (اسراء آيه53)
آثار فردي و اجتماعي دست يابي به نيك خويي تا بدان حد است كه مي توان با نگاهي به اطراف پيرامون خود آنها را بعينه مشاهده كرد. بسيار ديده شده است كه كساني كه داراي نيك خوئي و خلق خوش بوده اند در كارهايشان موفق بوده اند و همگان آنان را شريك مال و منال و كار خويش دانسته اند و نسبت به آنان رفتار ديگري را درپيش گرفته اند.
وقتي انساني به همگان سلام مي كند و با چهره گشاده برخورد مي كند، مورد توجه ديگران قرارگرفته و دشمني ها تبديل به دوستي ها مي گردد. (فصلت آيه34) مردمان مانند زنبور دور عسل وجودي وي مي گردند و جذب او مي شوند. گرايش عموم به اين دسته از افراد نشان مي دهد كه تا چه اندازه نيك خويي مي تواند در جذب دوست و دشمن تأثيرگذار باشد. (آل عمران آيه159) به طوري كه دشمن از ايجاد تنش و اختلاف در ميان ايشان نوميد مي گردد. (اسراء آيه53) او در زمره بندگان صالح خداوند قرار مي گيرد و از فوايد بندگان خاص و رحمت خاص برخوردار مي شود. (فرقان آيه63) در دنيا و آخرت از توجه ويژه الهي بهره مند شده (قصص آيه54) و اميد به آخرت و ياوري حق درباره وي افزايش مي يابد.
از اين روست كه نيك خويي به عنوان يك اصل اساسي در دستورها و آموزه هاي وحياني الهي مورد تأكيد و سفارش قرارگرفته و از مؤمنان خواسته شده است كه اين منش را در زندگي درپيش گيرند.اسراء آيه 53 و حجر آيه88
1-جامع السعادات ج 1 ص 306-
بدون آزادگى همه چیز رنگى از بردگى دارد
آزاده بودن و آزادگی پیشه کردن در این عالم شرایطی دارد؛ امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: «هر کس شرایط بندگى خدا را به جا آورد، سزاوار آزادى مى شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى شود».
آزادی و آزادگی، ریشه در كرامت انسانی دارد. انسان آزاد به دنیا می آید و آزادی و آزادگی او فارغ از مذهب و ملیت جزء ماهیت او به حساب می آید. پیوند ذاتی آزادی را با ماهیت انسان، در نگرش امام علی علیه السلام، می توان یافت که فرمود: «خداوند انسان را آزاد قرار داده است».
از دیدگاه علی «علیه السلام» آزادگان نجات یافتگان از قید اسارت شهوات هستند: «هر کس دست از تمایلات نفسانی بردارد آزاد است»
همچنین زیبائی و جمال آزادگان را پرهیز از امور خلاف انسانی میداند و میفرماید: «زیبائی آزادگان دوری از ننگها و امور خلاف است»
انسان اسیر کمالات
علم، اخلاق، سیاست، حكومت و هر امرى كه از پایگاه آزادگى نباشد، اسارتآور است و موجب خودخواهى می شود. نفى دانش و كمالات دیگران، خود را اهل نجاتدانستن، دیگران را جهنّمىدیدن و خود را مقدّس پنداشتن، تنگنظرىهایى است كه از فقدان آزادگى برمىخیزد.
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولایت از آنِ كسى است كه آزاد ساخته باشد». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) براى آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگى [غیر خدا] آزاد كرد؛ بنابراین ولایت این امّت را پیامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است».
تا انسان به مرتبهاى از مراتب آزادگى نرسد، فضاى نگاه او باز نمىشود؛ اگر هم به مراتب و فضایلی دست یابد، امّا روحیه بردگى خود را به نوعى نشان مىدهد.امام علی علیه السلام می فرماید:
«آزاده، آزاده است، هر چند كه به او سختى و زیان رسد و برده، برده است هر چند كه تقدیر او را یارى كند.»
انسان گاهی اسیر كمالاتش می شود؛ چنین انسانی شاید اندیشه و علمش بزرگ شده باشد، امّا در قفس خودبینی و خودستایی است.
آزادگی شرایطی دارد
آزاده بودن و آزادگی پیشه کردن در این عالم شرایطی دارد؛ امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: «هر کس شرایط بندگى خدا را به جا آورد، سزاوار آزادى مى شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى شود».
امام صادق علیه السلام نیز تحقق خصلت آزادی را در هر انسان زمانی می داند که چهار خصلت برتر اخلاقی در او تحقق یافته باشد. آن حضرت می فرماید: «پنج خصلت است که در هر کس یکى از آنها نباشد خیر و بهره زیادى در او نیست: اول: وفادارى؛ دوم: تدبیر؛ سوم: حیا؛ چهارم: خوش اخلاقى؛ و پنجم: ـ که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد ـ آزادگى.»
اگر کسی بتواند این چهار خصلت را در خود تحقق بخشد، حقیقت معنای آزادی و آزادگی را درک و تجربه کرده است.
از نگاه امیرمومنان امام على علیه السلام آزادی نسبت مستقیم با تقوا دارد،امام چنان شرح می دهد که انسان آزاده از نابهنجاری ها و زشتی ها و بدی ها پرهیز می کند و رفتارهای نابهنجار و ضد اخلاقی ندارد. ایشان می فرماید:«تقواى خدا، کلید پاکى و درستى و اندوخته اى براى معاد و باعث آزادى از هر بندگى و رهایى از هر نابودى است. به وسیله تقواست که جوینده به مطلوبش مى رسد و گریزانِ (از عذاب و کیفر الهى) رهایى مى یابد و به خواست ها رسیده مى شود.»
رهایى از همه اسارتهاى دنیایى
دعوت پیامآوران الهى به آزادگى، دعوت به رهایى از همه اسارتهاى دنیایى است؛ و از اینروست كه شأن آنان آزادكردن انسان از غل و زنجیرهاست؛ و این شرطِ رهبرى الهى است، یعنى آنكه بتواند آدمیان را به آزادى و آزادگى رهنمون گردد، شایسته زمامدارى است.
از دیدگاه علی «علیه السلام» آزادگان نجات یافتگان از قید اسارت شهوات هستند: «هر کس دست از تمایلات نفسانی بردارد آزاد است»
امیر مؤمنان على علیه السلام، درباره شأن پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، و خودش در نامهاى كه پس از بازگشت از نهروان نوشت، چنین فرموده است:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولایت از آنِ كسى است كه آزاد ساخته باشد». رسول خداصلی الله علیه و آله براى آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگى [غیر خدا] آزاد كرد؛ بنابراین ولایت این امّت را پیامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است».
سخن آخر
امیر مؤمنان على علیه السلام، رهبرى و هدایت را شأن كسى مىداند كه بتواند آزادى و آزادگى را براى مردمان به ارمغان آورد، یعنى بتواند مردمان را از جهالت و ذلّت و رقیّت، و از گناهكارى و ستمگرى، و از كجفهمى و خشكمغزى و از خودكامگى و بىعدالتى آزاد سازد.
انسان مسلمان، نیازمندی های خویش را با عزت نفس می جوید وبا هر کس از هر دین و آیینی می تواند تعامل سیاسی و اجتماعی و… داشته باشد، اما به این شرط که برده کسی نشود و به آزادی و آزادگی اش خدشه ای وارد نگردد.
منابع:
نهج البلاغه، نامه 31، خطبه ۲۳۰.
سیّد بن طاووس،کشف المحجة، ص ۲۴۶.
بحارالانوار، ج 77، ص 238.
میزان الحکمة، ج 2، ص 583، ح 3566.
غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 65 وص ۱۱۳.
فرآوری: حامد رفیعی
رزق ، مخصوص خداست
آنچه مخلوقات به آن منتفع شده و از خیر آن بهره مند مى شوند، رزق آنان بوده و خداوند هم رازق آن است. این مطلب گذشته از آیاتى كه درباره رزق وارد شده، از آیات دیگرى هم كه خلق و امر و حكم و ملك و مشیت و تدبیر و خیر را مخصوص خداوند دانسته، فهمیده مى شود.
«و ترزق من تشاء بغیر حساب»1
رزق معناى معروفى دارد و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى آید، معناى عطا و بخشش در آن موجود است. رزق در نظر ابتدایى به خوردنى ها اطلاق شده و غیر آن از پوشیدنى ها و امثال آن را شامل نبوده است. سپس در معناى آن توسعه داده شده و شامل تمام چیزهایى گشته كه به آدمى مى رسد و انسان از آن بهره مند مى گردد چون مال جاه، مقام، فامیل، علم و امثال آن.
آنچه از آیه شریفه «إنّ اللّه هو الرّزّاق ذو القوّة المتین»2 كه در مقام حصر وارد شده استفاده مى شود، چند چیز است:
آنچه آدمى مورد استفاده قرار مى دهد، ولى از نوع حرام است، از نظر معصیت منسوب به خداوند نیست. زیرا خداوند نسبت معصیت را از نظر تشریع از خود نفى كرده است، چنان كه آیه شریفه «قل إنّ اللّه لا یأمر بالفحشاء» بدان دلالت دارد. 3
اگر چه رزق در ظاهر ممكن است به غیر خداوند نسبتى پیدا كند، چنان كه از امثال «و اللّه خیر الرّازقین»4 كه وجود رازق هاى دیگر را تصدیق كرده، خداوند را بهترین آن ها معرفى كرده است و همچنین از آیه ى «وارزقوهم فیها واكسوهم»5 (استفاده مى شود، لیكن در حقیقت جز به خداوند متعال منسوب نیست، رزق هم مانند عزت و ملك است كه در حقیقت مخصوص خداست و دیگران به واسطه اعطا و بخشش خداوند از آن نصیبى گرفته اند.
آنچه مخلوقات به آن منتفع شده و از خیر آن بهره مند مى شوند، رزق آنان بوده و خداوند هم رازق آن است. این مطلب گذشته از آیاتى كه درباره رزق وارد شده، از آیات دیگرى هم كه خلق و امر و حكم و ملك و مشیت و تدبیر و خیر را مخصوص خداوند دانسته، فهمیده مى شود.
آنچه آدمى مورد استفاده قرار مى دهد، ولى از نوع حرام است، از نظر معصیت منسوب به خداوند نیست. زیرا خداوند نسبت معصیت را از نظر تشریع از خود نفى كرده است، چنان كه آیه شریفه «قل إنّ اللّه لا یأمر بالفحشاء» بدان دلالت دارد.
پی نوشت
1-آل عمران،27
2-ذاریات،58
3-المیزان، ج3، ص137
4-جمعه،11
5-نساء،5
6-المیزان، ج3، ص137
نگرانی بهشتیان در قیامت
آن ها از این نگران هستند و بیم دارند که نکند خدا کمال و تمام حق را از ما بخواهد و ما دستمان خالی باشد؟ ما هم همیشه از خدا می خواهیم و بخواهیم: الهَنا عامَلنا بِهِ فَضلَک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلک و این گونه است که اگر خدا با ما با عدلش برخورد کند و اگر بخواهد کمال و تمام از ما بگیرد ما بیچاره میشویم…
در تفسیر سوء حساب که مؤمنان متعهدی که به اوامر الهیه عمل می کنند، از آن می ترسند؛ چنان که در این آیه آمده است: « وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ و آنان كه آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى پیوندند و از پروردگارشان مى ترسند و از سختى حساب بیم دارند.»(1)
تلنگر
استاد علامه طباطبایی در «رساله معاد» فرموده اند: «در اینکه مراد از سوء حساب در آیه مبارکه، استقصاء است، از شیعه و سنی، اتفاق دارند و بر صحت صدور آن از رسول الله (صلی الله و علیه وآله) اجماع نموده اند.» 2
حواسمان باشد همان طور که ما از این گرفتن های به حق خداوند بیم داریم و نگران هستیم که در قیامت خداوند تنها از روی عدلش با ما و اعمال ما برخورد کند، خودمان هم در سبک زندگی و نوع برخوردمان با دیگران در صفوف مختلف اعم از خانوادگی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مراقب باشیم.
با طلبکار و مستأجر مدارا کنیم … تا طلبمان دیر و زود شد سریع شروع به تهدید و آبرو ریزی نکنیم… وقت دهیم، فرصت دهیم، مدارا داشته باشیم.
در «تفسیر عیاشی» پنج روایت وارد است که دلالت بر این دارند که مراد از یخافون سوء الحساب در آیه 21 سوره رعد، آن است که آن ها از این می ترسند که هنگام حساب از آنان مداقه و استقصاء به عمل آید و تا آخرین درجه تفحص و تجسس دقت شود .
بیم آن را دارند که حسناتشان را چه بسا به حساب نیاورند چون قابل قبول نبوده است و سیئاتشان را کلا به حساب آورند زیرا بنا بر فرض ما همه گناه و زشتی بوده است.
اول از ابو اسحاق که گفت شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام): «یقول فی سوء الحساب: لا یقبل حسناتهم و یؤخذون بسیئاتهم؛ در آیه سوء الحساب می فرمود: ترس آن را دارند که خوبی های آنان را نپذیرند و آنان را به کردار بد خود بگیرند»3
دوم از هشام بن سالم از حضرت صادق (علیه السلام) درباره: «یخافون سوء الحساب: قال: یحسب علیهم السیئات، و لا یحسب لهم الحسنات و هو الإستقصآء؛ فرمود: معنای سوء حساب آن است که سیئات آنان را حساب کنند و حسنات آنان را حساب نکنند و این است حقیقت استقصاء یعنی در حساب به نهایت رساندن و تا آخرین چیز جزئی را به نظر آوردن.» 4
حضرت صادق (علیه السلام) به من گفتند: صله رحم موجب آسانی حساب می شود در روز قیامت و پس از آن این آیه را قرائت کردند: کسانی که صله می نمایند آنچه را که خداوند امر نموده است به صله آن و از پروردگارشان در خشیت هستند و از بدی حساب هراس دارند.»
سوم از هشام بن سالم از حضرت صادق (علیه السلام) در قول خدای تعالی: «و یخافون سوء الحساب: قال: الإستقصآء والمدآقة. و قال: یحسب علیهم السیئات و لا یحسب لهم الحسنات؛ حضرت فرمودند: معنای بدی حساب، دقت کاری به عمل آوردن و به نهایت رساندن در حساب است و حضرت فرمودند: زشتی های آنان را به حساب آورند و نیکی ها را به حساب نیاورند»5
چهارم از حماد بن عثمان از حضرت صادق (علیه السلام): «أنه قال لرجل: یا فلان! ما لک و لاخیک؟! قال: جعلت فداک! کان لی علیه حق، فاستقصیت منه حقی! قال: أبو عبد الله علیه السلام: أخبرنی عن قول الله: و یخافون سوء الحساب!؟ أتراهم خافوا أن یجور علیهم أو یظلمهم؟! لا والله! خافوا الإستقصآء و المدآقة؛ حضرت به مردی گفتند: ای فلان! چه شده است که با برادرت چنین رفتار می کنی؟! عرض کرد: فدایت شوم! من برای خودم حقی بر عهده او داشتم و من در گرفتن حق خود استقصاء کردم و تا آخرین جزء را به حساب آوردم! حضرت گفتند: بگو به من معنای گفتار خدا که می فرماید: مؤمنان از سوء حساب می ترسند چیست؟! آیا چنین می پنداری که آنان می ترسند خدا به آنها جور و ستم روا دارد؟! سوگند به خدا چنین نیست؟ بلکه از استقصاء و دقت کاری های در حساب بیم دارند»6
پنجم از محمد بن عیسی و با همین اسناد از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: «حضرت به مردی که بعضی از برادرانش شکایت او را به نزد آن حضرت برده بود گفتند: چرا فلان برادرت از تو شکایت دارد؟! آن مرد گفت: آیا شکایت دارد از من درباره اینکه من حق خود را استقصاء از او خواسته ام؟! حضرت به حال غضب نشستند و سپس گفتند: گویا مثل اینکه تو اگر در حساب برادرت استقصاء کنی، کار زشتی انجام نداده ای؟! به من بگو تا بدانم: آنچه را که خداوند تبارک و تعالی درباره مؤمنان در قرآن حکایت نموده است که «و یخافون سوء الحساب»، آیا آنها می ترسند از اینکه خداوند بر آنان ستم روا دارد و به عنوان ظلم و جور و تعدی در حساب، از آنان حساب بکشد؟! نه سوگند به خدا چنین نیست! آنها ترسی ندارند مگر از استقصاء و حساب را به دقت رسیدگی کردن! و خداوند این استقصاء را سوء حساب نام برده است؛ پس کسی که استقصاء کند بدی کرده است.»
استاد علامه طباطبایی در «رساله معاد» فرموده اند: «در اینکه مراد از سوء حساب در آیه مبارکه، استقصاء است، از شیعه و سنی، اتفاق دارند و بر صحت صدور آن از رسول الله (صلی الله و علیه وآله) اجماع نموده اند.» 7
مجلسی(رحمه الله) از دو کتاب حسین بن سعید از قاسم از عبدالصمد بن بشیر از معاویه روایت کرده است که: «قال: قال لی أبو عبدالله علیه السلام: إن صلة الرحم تهون الحساب یوم القیمة. ثم قرأ: یصلون مآ أمرالله به أن یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب؛ معاویه گوید: حضرت صادق(علیه السلام) به من گفتند: صله رحم موجب آسانی حساب می شود در روز قیامت و پس از آن این آیه را قرائت کردند: کسانی که صله می نمایند آنچه را که خداوند امر نموده است به صله آن و از پروردگارشان در خشیت هستند و از بدی حساب هراس دارند.»
منابع :
1-رعد/ 21؛
2- رساله “الانسان بعدالدنیا"، ص 49؛
3-تفسیر عیاشی، ص 211
4-همان، ص 211
5-همان، ص 210
6- همان، ص 210
7-رساله “الانسان بعدالدنیا"، ص 49
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام قمی،سید محمد حسین حسینی طهرانی- معاد شناسی جلد 8 ؛