#کوچـکترین_جـمله_بـرای_بـزرگترین_دعـا
#ســــــلام_علیــــــکم
#أین_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا
ما را در آورده از پا، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری؟ تا کی دل و بی قراری؟
این خانهها بی حضورت، زندان زجر و شکنجهست
شوقی به خواندن ندارد، در این قفسها، قناری
ای عیدِ شیعه ، ز هجرت، روز عزای عمومی
ای چشمها در فراقت، از اشک، چون رودِ جاری
در بوته امتحانت، مثل طلا ذوب گشتیم
ممنون، دل سنگ ما را دادی چه نیکو عیاری
نه کوفی بیوفائیم، نه اهل مکر و ریائیم
ما بنده تحت امریم، تو صاحبُ الاختیاری
مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما
میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری
هر کس گدایت نباشد، فقر و فلاکت سزاش است
در چشم ما گنج قارون، بی توست عینِ نداری
از قول کعبه اجازه ست از تو بپرسم سوالی
کِی دست پُر مِهر خود را بر شانهام میگذاری؟
…
#کوچـکترین_جـمله_بـرای_بـزرگترین_دعـا
#اللهـم_عـجل_لولیـک_الفـرج
#هرروزیک_آیه
#هرروزیک_آیه
?ويَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ
?بارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿۴۷﴾
?و ياد كن روزى را كه كوهها را به حركت
?در مى آوريم و زمين را آشكار و صاف
?مى بينى و آنان را گرد مى آوريم و
?هيچ يك را فرو گذار نمى كنيم (۴۷)
? سوره مبارکه الکهف
✍ آیه ۴۷
#هرروزیک_آیه
#هرروزیک_آیه
?ويَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ
?بارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿۴۷﴾
?و ياد كن روزى را كه كوهها را به حركت
?در مى آوريم و زمين را آشكار و صاف
?مى بينى و آنان را گرد مى آوريم و
?هيچ يك را فرو گذار نمى كنيم (۴۷)
? سوره مبارکه الکهف
✍ آیه ۴۷
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
✅گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
⚡️گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
⚡️گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
⚡️گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
⚡️گفت: «مغز.»
⚡️گفت: «با عقل یک جایید؟»
⚡️گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
⚡️گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
⚡️گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
⚡️گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
⚡️گفت: «چشم.»
⚡️گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
⚡️گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
✅گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
⚡️گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
⚡️گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
⚡️گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
⚡️گفت: «مغز.»
⚡️گفت: «با عقل یک جایید؟»
⚡️گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
⚡️گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
⚡️گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
⚡️گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
⚡️گفت: «چشم.»
⚡️گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
⚡️گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
✅گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
⚡️گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
⚡️گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
⚡️گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
⚡️گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
⚡️گفت: «مغز.»
⚡️گفت: «با عقل یک جایید؟»
⚡️گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
⚡️گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
⚡️گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
⚡️گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
⚡️گفت: «چشم.»
⚡️گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
⚡️گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»