در شکوه از خویشتن / مقام معظم رهبری
✳️ در شکوه از خویشتن / مقام معظم رهبری
◽️ میکند آشفتهام، همهمه خویشتن
کاش برون میشدم از همه خویشتن
میکشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا
وسوسه این و آن، دمدمه خویشتن
پنجه در افکندهام، در دل خونین خویش
گُرگ وش افتادهام، در رمه خویشتن
باده نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم از این، ملقمه خویشتن
طفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق
تا کندم بیخود از زمزمه خویشتن
مست و خرابم «امین»، بیخبر از بود و است
از که ستانم بگو، مظلمه خویشتن؟
فقه فعال یا فقه منفعل؟
? فقه فعال یا فقه منفعل؟
◽️ نظام فقهی که منتظر مواجهه با هجوم سؤالات از بیرون است را فقه منفعل و پاسخگو میدانیم، نه یک فقه فعال و مطالبهگر. چنین فقه یا چنین تفسیری از فقه نظام بههیچوجه نمیتواند کمک قابل ملاحظهای در تولید علوم انسانی و اسلامی داشته باشد.
◽️ بهعنوان مثال در حوزه فقه اقتصادی دولت با این سؤال مواجه هستیم که به لحاظ فقهی، اندازه دولت در اقتصاد چه میزان باید باشد و دولت به چه میزان مجاز به دخالت در حوزه اقتصاد است؟ بنده معتقدم این سؤال اساساً سؤال ما نیست، بلکه تفکر سکولاری بر اساس مبانی خودش به یک بخش خصوصی سرمایهداری رسید و در طول تاریخ در تنگناهای اقتصادی به بنبست برخورد کرد و متوجه شد که اگر دولت در اقتصاد دخالت نکند، سرمایهداران و سرمایهسالاران به اهداف خود نخواهند رسید، بنابراین گفتند: دولت باید در اقتصاد دخالت کند.
◽️ با قبول دخالت دولت در اقتصاد سرمایهداری این پرسش پیش آمد: دخالت دولت در اقتصاد تا چه میزان است و به تعبیر دیگر اندازه دولت در اقتصاد به چه میزان باید باشد؟ به این دلیل در ابتدای کار بر اساس یکسری از مبانی یک ساختار اقتصادی ارائه دادند که در آن گفته میشود بر اساس مبانی اومانیسم دولت نباید در اقتصاد دخالت کند اما در تنگناهای اقتصادی گفتند: دولت باید در اقتصاد دخالت داشته باشد، حالا حد و اندازه دخالت دولت در حوزه رفتارها و روابط اقتصادی مردم چه میزان است؟ این پرسش از کجا نشأت گرفته است؟
◽️ اگر ما ساختار اقتصادی را بر اساس مبانی اسلامی طراحی کنیم، چنین سؤالی برای ما ایجاد نخواهد شد که اندازه دولت در اقتصاد چه میزان است. چراکه پیشاپیش بر اساس مبانی خود حوزه حضور مسئولانه دولت را معین میکند و بنده تعبیر دخالت دولت را یک واژه سکولاری میدانم و بر اساس مبانی خودمان نیاز به واژهسازی در حوزه فقه نظام داریم و اساساً این سؤال و پرسش فقه ما نیست.
◽️ پس این نوع تلقی از فقه نظام که دستگاه فقه ما منتظر میماند تا پرسشهایی که بر اساس مبانی مختلف سکولاری ایجاد میشود را با ادله لفظیه و اصول عملیه و اگر نشد از باب اضطرار پاسخ بدهد، روش صحیحی نیست و این نگرش به فقه نظام، ما را وارد زمین بازی دیگر تفکرات غیر اسلامی میکند و اندیشمندان ما را به خود مشغول میکند.
◽️ این تلقی و تفسیر و تعریف از فقه نظام که یک تلقی غالب در حال حاضر است ما را به انحراف میبرد و اندیشمندان فقه اقتصادی ما را مشغول به پاسخگویی به پرسشهایی میکند که در نهایت خروجی قابل قبولی ندارند و انتظارات از دستگاه فقه را برآورده نمیکند…
طلبه شهید احد کیانی
? طلبه شهید احد کیانی
◽️ خدایا! چقدر بدبخت هستم که وقتی به آیه «و هم فی غفلة معرضون» میرسم، خود را متنبه میخوانم؛ و وقتی به آیه «والسابقون السابقون» میرسم، خود را جزء آنها میشمارم، خدای مهربان دوست دارم چشمانم را چشمهای کنید تا گناهانم از آن بیرون ریزد.
◽️ این بخشی از مناجات طلبه شهید احمد کیانی است که به سال 1345ش در شهر میانه متولد شد. دیپلم را که گرفت، به فراگیری علوم حوزوی علاقه نشان داد و سال 63 در مدرسه حضرت ولیعصرعجل الله تعالی فرجه الشریف تبریز ثبتنام کرد. فردی درسخوان و دارای پشتکار بود و کتابهای ادبی را برای مبتدیان تدریس مینمود.
◽️ شهید بزرگوار خیلی کمحرف و متین بود. از اتلاف وقت خود و دیگران پرهیز میکرد. باوقار و با حیا بود؛ بهطوری که وقتی همراه دوستان طلبه به استخر آب میرفت با پیراهن زیر و شلوار راحتی وارد آب میشد. قبل از دوران طلبگی، برنامه خودسازی برای خود داشت.
◽️ باوجود آنکه در عملیاتهای مختلف شرکت کرده بود، ولی زمزمه عملیات کربلای پنج او را آسمانی نمود. در اوائل دیماه 1365 با قطار از تبریز به قم آمد و به زیارت حضرت معصومه علیها السلام مشرف شد که شاید میدانست آخرین زیارتش است.
◽️ پس از ورود به محل استقرار لشکر 31 عاشورا، در گردان تخریب ساماندهی شد و چون قبلاً آموزش غواصی دیده بود، لباس غواصی به تن کرد و تن به آب زد.
◽️ سرانجام این طلبه دلاور در دیماه 65 در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمد که هنر مردان خدا چنین مرگی است. پیکر پاک شهید پساز تشییع باشکوه، در گلستان شهدای شهر تبریز دفن شد.
منبع: حماسهسازان جاوید
تهیه و تنظیم: علیاکبر بخشی
راههای نجات از لغزشهای اخلاقی / آیتالله مصباح یزدی
✳️ راههای نجات از لغزشهای اخلاقی / آیتالله مصباح یزدی
◽️ این پرسش در مباحث اخلاقی قابل طرح است که اگر کسی خواست زندگی آخرت را بر دنیاطلبی ترجیح دهد، چه باید بکند؟ بسیاری از افراد میخواهند به بهشت بروند و در آنجا با اولیا و انبیا رفیق باشند، اما در عمل قادر نیستند؛ گاهی تصمیم میگیریم که مرتکب گناه و لغزشهای اخلاقی و شرعی نشویم، ولی میلغزیم؛ چه کنیم که این گونه نشود؟..
زندگی نامه شهید علی جوکار:
???????
?
?
?زندگی نامه شهید علی جوکار:
شهید علی جوکار در یکم فروردین ماه سال 64 در روستای اسلام آباد از توابع شهرستان کازرون چشم به جهان گشود . دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش و دبیرستان را در مدرسه شبانه روزی عشایر نورآباد طی کرد و سپس راهی دانشگاه کشاورزی اهواز گردید . وی پس از فارغ التحصیلی در مقطع فوق دیپلم کشاورزی ، خدمت مقدس سربازی را در نیروی انتظامی فارس به پایان رساند . در سال 1388 زندگی مشترک خود را آغاز کرد.
وی قبل از تولدش یک نفر از پسر عموهایش به نام شهید عبدالحسین جوکار و بعد از تولدش طی دو سال دو نفر از دایی هایش به نام محمد و غلام جوکار و پسر عمه اش شهید محمد زکی جوکار تقدیم اسلام شدند و در عملیات کربلای 5 سال 1365 پسر عموی روحانیش شهید شکرالله جوکار و برادرش شهید حسین جوکار با هم به شهادت رسیدند.
شهید علی جوکار داوطلبانه در تاریخ شانزدهم مهر 94 برای بار اول به سوریه اعزام شد. که ماموریت آنها 40 روز طول کشید. ماموریت فوق که اثری روحانی بر شهید گذاشته بود و عشق به شهادت و احساس مسئولیت در دفاع از حرم اهل البیت را بر وی دو چندان کرده بود لذا در آدر ماه سال 94 همراه با تیپ تکاور امام سجاد (ع) کازرون راهی سوریه گردید و در شانزدهم بهمن ماه سال 1394 در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید.
?
?
???????
با شهدا تا شهادت, [۲۳.۱۲.۱۸ ۱۳:۴۲]
???????
?
?
?فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم علی جوکار:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
با سلام خدمت همه دوستان و فامیل های عزیزم
از آنجایی که از نوجوانی تا به حال آرزوی شهادت داشته ام، بدانید که اینک هم با میل و رضایت خود و داوطلبانه به سوی نبرد حق علیه باطل آمده و هیچ کس مرا اجبار به آمدن نکرده و خود با “لبیک و یا زینب گویان” آمده ام و من تا به حال از خداوند هر چه خواسته ام به من داده است.
تنها چیزی که از او میخواهم شهادت است و آرزو دارم در روز عاشورا شبیه امام حسین(علیه السلام) اگر لیاقت آن را داشته باشم، به شهادت برسم. من گوش به فرمان رهبرم بوده و با فرمان او اینجا آمده ام.
?
ــــــ عزیزان: حتی اگر تحریم ها شما را از پا درآورد، شما پشتیبان ولایت باشید و از ولایت روی برنگردانید.
ـــــ پدر عزیزم: شما داغ های زیادی دیده اید. امیدوارم که باز هم خداوند به شما صبر بدهد. برادر ها و خواهر های عزیزم، دوستتان دارم. مرا حلال بفرمائید.
ـــــ همسر عزیزم: از شما میخواهم که مرا حلال کنید و فرزندانم شادی و شایان عزیزم را آن طور که میخواستم، مؤمن و ولایت مدار پرورش دهید.
ـــــ و در آخر، فرزندان دلبندم برایتان ناراحت هستم که باید بدون پدر، بزرگ شوید و اما بدانید که خدا با شماست. شما را به خداوند بزرگ می سپارم.
٩٤/٨/١
علی جوکار
تاسوعای حسینی
دمشق-حرم حضرت زینب(س)
?
?
???????
خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله !
خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله !
??
? در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
? من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.
? روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
? فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
? بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
? به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
? من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
? بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
? اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
? پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
? خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
? خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
? آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
? اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
? وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
? یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
? حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
? کتاب پر پرواز ص 122