لازمه درس طلاب (سخنرانی آیه الله ناصری (مدظله العالی))
مدرسان که مسلط به تدریس هستید و طلاب عزیز اکتفا به محفوظات علمی و کتابی نکنید علمی که نافع است علمی است که برای خدا باشد «من كان للّه كان اللّه له، کسی که برای خدا قدم بردارد خدا ناصر و یاور اوست»
نیتتان را برای خدا کنید برای خدا درس و مباحثه کنید تا برایتان ذخیره بماند.
وقتی برای خدا تعلیم و تعلم و تدریس کنید این بسیار مفید برای دنیا و آخرت شماست. درسی که برای خدا باشد باید لازمه کاری داشته باشد که آن تقواست.
علمی که تقوا در آن نباشد و التزام به خدا برایش نباشد این علم، علم نیست.کسی که برای خدا نباشد و اهداف دنیوی داشته باشد هرچند مطالب علمی داشته باشد. خوب صحبت کند، خوب کلاس داری کند ،این فرد فاجر و فاسق است و مورد اعتماد نیست و قابلیت تربیت و تعالی ندارد.
العلم العلمان: 1- علم الابدان 2- علم الادیان
علم دو دسته است که علم ادیان به حول و قوه الهی همان علم در داخل حوزه های علمیه ای است که تدریس می شود لکن باید به آن توجه ویژه داشت و علم شما برای خدا باشد انسان دو جنبه دارد. 1- جسمانی 2- روحانی
جنبه روحانی را تقویت کنید باید روح خود را هرس کنید انبیا و رسل همه طبیب روح اند و طبیبان هم سراغ آنها می روند آنها همه آمده اند برای مداوای روح انسان تا به کمال برسد و انسانی شود که نگاه کردن به چهره او عبادت محسوب شود.
توصیه ای که به شما طلاب دارم این است که طبیب روحانی در بین شما باشد خواهری که سیر و سلوک داشته باشد و به عنوان استاد معراج السعاده انتخاب نمایید. اقلا هفته ای یک مرتبه کتاب معراج السعاده را بخوانید یا گروه های 2-3 نفره بشوید و آن را مباحثه کنید و ابتدا هم از عجب شروع کنید که راه های شناخت ، فسادهای آن، راه های درمان و … در آن آمده است . و اگر معراج را یک مرتبه خواندید، بار دوم هم بخوانید البته این بار هر روز 2-3 صفحه از آن را تا حقیقت برای شما روشن شود.
همچنین اگر درسی مشکل و یا مشکلات دنیوی داشتید توسلات زیاد داشته باشید مخصوصا توسل به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در شب های جمعه و شب های چهارشنبه و یا بن الحسن را فراموش نکنید و زیاد صدایشان کنید.
انشاالله خداوند شما را عاقبت بخیر بفرمایند.
پی نوشت:
سخنرانی آیه الله ناصری موسس حوزه علمیه نرجس خاتون در مدرسه علمیه جدید ،1396/8/15 سالن مدرسه نرجس خاتون (س)
عزت یکی از شاخه های بزرگی
خداوند در قران کریم فرموده اند: «ما یوسف را عزیز شمردیم»
ما باید به دنبال این باشیم که حضرت یوسف چه کرد تا عزیز شد؟ و ما باید چه کار هایی را انجام دهیم که به این مقام برسیم و خداوند ما را دوست بدارد. از راه های عزیز شدن:
1- سلام کنید
وقتی دیگران را می بینید سلام کنید سلام اسم خداوند است : سلام قول من رب الرحیم همچنین در روایات داریم که هیچکس بر پیامبر در سلام کردن پیشی نگرفت پس با توجه به آیات و روایات زیادی که داریم متوجه می شویم که سلام کردن اثر وضعی دارد مثل عزیز شدن.
2- خندان باشید
یکی از ویژگی های پیامبر این بود که خندان بودند عمر خطاب به علی (علیه السلام) می گوید ای علی(علیه السلام) تو خیلی خوبی خیلی می خندی یکی از دلایل عزیز شدن حضرت علی علیه السلام خندان بودن ایشان بود.
3- اهمیت به دیگران
به طرف مقابل اهمیت بدهید امام حسن مجتبی (علیه السلام) : آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند.
4- خیانت نکن:
کسی دوست ندارد مردم در حقش خیانت کند پس در حق مردم خیانت نکن.
الف) خیانت به خدا و رسول
ب) خیانت به مردم 1- خیانت در اموال 2- افشای راز
ج) خیانت به اعضای بدن
5- در شادی ها ی دیگران شریک باشید.
اهل بیت هم در شادی دیگران شرکت می کردند هم در غم شریک بودن می تواند هم به صورت زبانی باشد و هم فعلی هر کدام را که می توانید انجام دهید .
6- همدردی با دیگران
نیاز های مردم را برطرف کنید کمک مالی یا معنوی چه بزرگ و چه کوچک در ذهن دیگران می ماند و باعث جذب قلبشان می شود.
7- گذشت از دیگران
از لغزش های دیگران بگذر (یا سهوا کاری را انجام داده یا خطای کوچکی است) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ارحموا ترحموا» رحم کنید تا رحم کنند یکی از رحم ما گذشتن از لغزش هاست.
8- هدیه دهید:
دادن هدیه با عث افزایش محبت بین افراد می شود. مام باقر درباره پیامبر می فرمایند : رسول خدا هدیه را قبول می کرد ولی از گرفتن صدقه پرهیز می کرد
امام باقر فرموده به همدیگر هدیه بدهید زیرا دلخوری را از بین می برد و دشمنی های دیرینه را از بین می برد
امام رضا (علیه السلام ) درباره پیامبر می فرماید : پیامبر هدیه را دوست داشت و برای جبران آن اقدام می کرد
رسول اکرم فرمود : هدیه چند گونه است
یکی هدیه در مقابل هدیه دیگری
هدیه برای آشتی
هدیه برای رضای خدا
امام رضا علیه السلام از اجداد خود روایت کرده هدیه کلید حوائج است
پیامبر صلی الله علیه و آله همچنین می فرماید: امت من تا وقتی همدیگر را دوست دارند به یکدیگر هدیه می دهند
پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده به یکدیگر هدیه بدهید که کینه ها را از بین می برد
از روایات ائمه اطهار می فهمیم که هدیه دادن از اهمیت والایی برخوردار است
خلاصه:
- یاد بگیریم چه چیزهایی باعث جذب قلوب مومنین می شود. شوخی های بی جا باعث دفع دوست می شود.
پی نوشت:
سخنرانی سرکار خانم ملکوتی خواه دوشنبه 12 آبان 1396سالن مدرسه نرجس خاتون سلام الله علیها
وابستگی سیاسی، وابستگی بسیار خطرناک
اگر فردی ظرفیت داشته باشد در مسیر حوزه می ماند .در عزاداری بر اهل بیت باید 2 جهت رعایت شود. 1- جهت محتوایی: که در محتوا باید شانیت اهل بیت حفظ شود همچنین باید2- شانیت عزاداران اهل بیت هم رعایت شود.
یکی ازظرفیت ها این است که هر طلبه ای باید شم سیاسی داشته باشد.
رهبر انقلاب (مدظله العالی) در جمع نخبه ها فرمودند وابستگی سیاسی خطرناک است چون باعث حقارت ملت ما می شود و باید ملت ها هر چه دارند بدهند تا بتوانند زنده بمانند و تابع غیر نباشند .
محمد رضا پهلوی با اینکه طاغوتی بود گاهی از دست آمریکا عصبانی می شد. ولی با این حال اگر آمریکا دستوری به او می داد سمعا و طاعتا آن را اجرا می کرد (مثل بچه ای که باید پدر و مادر باشند تا او را هدایت کنند) که این وابستگی سیاسی یک ملت است که در قرآن کریم نیز در مورد وابستگی آیاتی مثل آیه زیر آمده است :
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ….» آیه 117 سوره آل عمران ترامپ در سخنان خود به سپاه ایران تروریست می گوید زیرا ایران صاحب همه چیز شده و دشمن از این مسئله ناراحت است. یکی از افتخارات ایران، سردار سلیمانی است که در قلب ما نفوذ کرده است. وابستگی سیاسی، وابستگی بسیار خطرناکی است. در تاریخ می خوانیم رضا شاه می دانست که انگلیسی ها او را سر کار آوردند ولی چون تمایل به آمریکا داشت او را تبعید کردند. فکویا، می گوید ، بودجه خرج می کنیم تا bbC در مورد رهبرکشورمان صحبت کند ولی نمی تواند ویژگی مستقلی برای رهبر انقلاب بگوید این یعنی رهبر نمونه و کامل که تایید شده ی الهی است . اگر ولایت فقیه و سپاه مملکت نبود ایران ویرانه و تحت نفوذ دشمن و مستعمره می شد حالا هم اگر ولایت فقیه و رهبر انقلاب نباشد مملکتی نیست.
« وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ؛ دشمن قدم به قدم می آید مراقب حیله های دشمن باشید.» دشمن برنامه ریزی های دقیقی می کند الان استعمار جدید شده است افکار یک ملت را می دزدند باید مراقب بود شیطان همه را فریب می دهد به جز مخلصین پس باید نیت هایمان را خالصانه برای خدا بکنیم و در هر زمینه ای(سیاسی، علمی ، فرهنگی و…) آگاهی داشته باشیم تا دچار دام های شیطانی دشمن نشویم
پی نوشت:
سخنرانی آقای مطلبی نماینده ولی فقیه در سپاه ناحیه برخوار در سالن مدرسه نرجس خاتون سلام الله علیها 6/8/1396
ادب نشانه فضیلت
هر چه علم و ادب بالاتر رود ارزش انسان بالاتر می رود. علم یعنی شناخت و آگاهی ، ادب در حیطه عمل می شود پس علم و ادب به تنهایی کافی نیست.
ادب تعریف های متفاوتی دارد.
اهمیت ادب:
دین یعنی مجموعه آداب (جمع ادب) اگر من فرد پایبند به دین باشم باید پایبند آداب باشم دین برنامه زندگی است. اگر کسی برنامه زندگی داشته باشد دارای ادب است.
1) ادب:
فعالیتی که انسان را به فضیلتی دیگر مزین می کند: دروغ گفتی در فضیلت ها را بستی. من غیبت نمی کنم به دیگری هم می گویم غیبت نکن پس فضیلت امر به معروف و نهی از منکر بر من باز می شود اگر نتوانستی نمی کنی طبق آیه قران «واهجر هجرا محجورا» از مکانی به مکان دیگر برو پس هر کاری خواستی بکنی ببین به فضیلتت اضافه می شود یا نه!
2) به کارگیری خلقیات صفات زیبا در ارتباطات و معاملات
پدر و مادر یکی از طرفین رابطه هستند وقتی آن ها با من صحبت می کنند می توانم بلند صحبت کنم ولی با صفات زیبا بر خورد می کنم و آهسته صحبت می کنم. این می شود مصداق ادب، مثلا در خیابان رد می شوم آشنایی را می بینم هم می توانم رد شوم هم می توانم سلام کنم، از خیابان رد می شوم در خانه کسی باز است می توانم نگاه کنم می توانم چشمهایم را ببندم و ادب به خرج دهم تا در زندگی هم یاد بگیرم که گاهی باید چشمانم را بر روی بعضی خطا ها ببندم!
3) ادب یعنی به کارگیری امور پسندیده در گفتار و رفتار
نتیجه:
ادب یعنی هر شناختی که باعث می شود من خطا نکنم، هر جایی اشتباه می کنم یعنی ادب من ضعیف است. در کتاب معراج السعاده صفات زیادی ذکر شده است. کتاب بهشت اخلاق به صورت نموداری، کتاب معراج السعاده مرحوم نراقی ….این کتاب ها در شناخت رفتارهای خوب و بد به ما کمک می نماید.
فواید رعایت ادب:
1- در فضای مجازی اتفاقاتی می افتد که به خاطر ندانسته های ماست پس باید یاد بگیریم در دنیای امروز چه رفتارهایی اشتباه است تا بدانیم کدام مصداق ادب نیست.
2- کسانی که ادب را بشناسند و با ادب شوند ثبات شخصیت پیدا می کنند
3- نام نیکو از خود به جا می گذارند
4- بین مردم محبوب می شوند چون کسی که ادب را رعایت کند به همه چیز احترام می گذارد حتی طبیعت حتی راه رفتن او با بقیه فرق دارد.
در قران داریم :
کسانی که ادب می کنند شاکرند. در روزچند بار از خدا تشکر می کنیم ؟ صبح که بیدار می شویم می گوییم خدایا شکرت که امروز فرصت دیگری به من دادی؟
زندگی فرد با ادب با نظم است هر ساعتی نمی خوابد، هنگام خواب با دوستان چت نمی کند و حق خود ، دوستان و حق خداوند برای نیایش با او را از بین نمی برد.
5- اسوه و الگوی دیگران می شود.
6- در زندگی به هدف و نتیجه دلخواه می رسد.
7- ترقی می کند و گناه هم در جامعه کم می شود .
چنین شخصی در خلوت هم گناه نمی کند.
آقای جوادی آملی: انسانی که نورانی است هم مسیر برای خودش روشن است و هم راه را برای دیگران باز می کند نشانه روشن شدن جان این است که هم نسبت به خدا ادب را رعایت می کند هم نسبت به خودش هم نسبت به دیگران .
در صحرای کربلا 4000 نفر در مقابل سید الشهدا(علیه السلام) صف آرایی کردند که یکی از فرماندهان حر بود امام حسین (علیه السلام) چون حر به دستور عبیدالله اجازه نداد برگردند می فرمایند: مادرت به عزایت بنشیند، حر در جواب امام می گوید: غیر از شما هر کسی دیگر بود جواب می دادم ولی چون مادرت حضرت فاطمه (سلام الله علیهاست) جواب نمی دهم تا روز عاشورا که حر وارد صف یاران امام می شود و خداوند به او مقام شفاعت در قیامت می دهد و این چنین بخاطر داشتن ادب در برابر امام، رستگاری می شود.
پی نوشت:
سخنرانی سرکار خانم ملکوتی خواه حوزه علمیه نرجس خاتون (سلام الله علیها)
راز اتیکت شهید حججی
شهید حججی با شهادت خود اندوه و غرور را یکجا به شیفتگان حرم آل الله داد. تصاویری که از اسارت این شهید منتشر شد رازهای بسیاری داشت. یکی از رازهای مهم این عکس اتیکتی بود که روی لباس رزم این شهید دوخته شده بود، اتیکتی که عنوان ” جؤن خادم المهدی” بر روی آن حک شده بود.
اما « جؤن » که بود؟ چه شخصیتی داشت؟ و در تاریخ چگونه به امام زمان خود خدمت کرد؟
پس از گذشت ۱۰ روز از واقعه ی جانگداز عاشورا در روز بیستم ماه محرم الحرام قبیله ی بنی اسد که در نزدیکی سرزمین کربلا زندگی می کردند به کربلا آمدند تا ابدان شهدا را دفن کنند. در بین این ابدان بدنی نورانی را پیدا کردند که صورت او سپید و بدنی بسیار معطر داشت. این بدن متعلق به جُون غلام ابوذر غفاری بود.
جُون کسی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت؛ او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: «در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا نساز».
جُون خود را بر قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید و گفت: «ای پسر رسول خدا! ، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟!».
جُون با خود فکر کرد من کجا و این خاندان کجا؟ لذا عرضه داشت: «آقای من! بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. ای اباعبدالله! لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما مخلوط گردد». جون می گفت و گریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جُون پیر مردی ۹۰ ساله بود، جنگ بسیار نمایانی کرد تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ، امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفتند و بلند بلند گریستند ، و دست مبارک بر سر و صورت جُون کشیدند و فرمودند: « بار الها! رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام محشورش نما.»
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ۱۰ روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
پی نوشت:
اخبار چشم برخوار
چرا امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و قانون تقیّه را مراعات نکرد؟!
شهید مطهری در آثار متعدد خودش مانند “حماسه حسینی” و “سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام” به مقايسه روش امام حسين عليه السلام با ساير ائمه عليهم السلام پرداخته و مطالبی سودمند درباره آن قیام جاودانه و پاسخ به پرسش مذکور ذکر کرده است که با مقداری تلخیص عبارت از چند نکته است:
نکته اول: در نظر بسيارى از مردم اينطور است كه روش امام حسين عليه السلام با ساير ائمه اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و ساير ائمه عليهم السلام و حتى روش امير المؤمنين عليه السلام متفاوت و مختلف است و مثل اين است كه مكتب امام حسين عليه السلام مخصوص به خود اوست و هيچ يك از ائمه ديگر تابع اين مكتب و اين روش نبوده اند و از روش و مكتب ديگرى پيروى مى نموده اند، و اين خودبه خود عقده كور و اشكالى در دلها توليد مى كند؛ بعلاوه ما بايد بدانيم كه در عمل چه نوع رفتار كنيم، بايد تابع آن مكتب باشيم يا تابع اين مكتب؟
روشى كه شيعه با آن روش شناخته شده و ائمه دين آن را مشخص كرده اند و از علامات و مختصات شيعه شناخته شده موضوع «تقيّه» است، به طورى كه كلمه «شيعه» و «تقيه» مثل «حاتم» و «جود» لازم و ملزوم يكديگر شناخته شده اند. همه ائمه دين تقيه مى كرده اند، حالا چطور شد كه امام حسين عليه السلام در اين ميان تقيه نكرد و قيام نمود؟
اگر تقيه حق است چرا امام حسين عليه السلام تقيه نكرد و حال آنكه موجبات تقيه كاملًا براى امام حسين فراهم بود، و اگر تقيه حق نيست پس چرا ساير ائمه اطهار تقيه مى كرده اند و به تقيه دستور مى داده اند؟
نکته دوم: هرچند معروف و مشهور اين است كه تقيه از مختصات شيعه است و غير شيعه قائل به تقيه نيست ولى اين شهرت اساسى ندارد؛ در غير شيعه هم تقيه هست. ..
نکته سوم: بايد ببينيم چطور شد امام حسين عليه السلام قيام كرد؟
در قيام حسين عليه السلام چند عامل را بايد در نظر گرفت: الف. از امام حسين براى خلافت يزيد بيعت و امضا مى خواستند. آثار و لوازم اين بيعت و امضا چقدر بود؟
و چقدر تفاوت بود ميان صلح با معاويه و ميان بيعت با يزيد. به قول عقّاد اولين اثر اين بيعت، امضاى سبّ و لعن على عليه السلام بود كه در زمان معاويه شروع شده بود، و هم امضاى ولايتعهد و وراثت خلافت بود.
ب. خودش م ىفرمود: اصلى در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نبايد سكوت كرد (اصل امر به معروف و نهى از منكر). خودش از پيغمبر روايت كرد: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ اللَّه …». ايضاً مى گفت: «أَ لا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ …»
ج. مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند. بايد ديد آيا عامل اصلى، دعوت اهل كوفه بود و الّا أبا عبد اللَّه هرگز قيام يا مخالفت نمى كرد و بيعت مىكرد؟ اين مطلب خلاف رأى و عقيده حسين عليه السلام بود و قطعاً چنين نمى كرد، بلكه تاريخ مىگ ويد چون خبر امتناع امام حسين از بيعت به كوفه رسيد مردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول كه در مدينه بود از او بيعت خواستند، بلكه معاويه در زمان حيات خود از او بيعت خواست و حسين عليه السلام امتناع كرد. بيعت كردن با يزيد صحّه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضا بر نابودى اسلام (وَ عَلَىَ الْاسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِيَتِ الْامَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ).
پس موضوع امتناع از بيعت، خود اصالت داشت. حسين عليه السلام حاضر بود كشته بشود و بيعت نكند، زيرا خطر بيعت خطرى بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلكه متوجه اساس اسلام يعنى حكومت اسلامى بود نه يك مسأله جزئىِ فرعىِ قابل تقيّه.
نکته چهارم: امام حسين عليه السلام بدون پروا، با آنكه قرائن و نشانه ها حتى گفته هاى خود آن حضرت حكايت مى كرد كه شهيد خواهد شد، قيام كرد. ولى امام صادق عليه السلام با آنكه به سراغش رفتند اعتنا ننمود و قيام نكرد، ترجيح داد كه در خانه بنشيند و به كار تعليم و تدريس و ارشاد بپردازد. به ظاهر، تعارض و تناقضى به نظر مى رسد كه اگر در مقابل ظلم بايد قيام كرد و از هيچ خطر پروا نكرد پس چرا امام صادق عليه السلام قيام نكرد بلكه در زندگى مطلقا راه تقيه پيش گرفت، و اگر بايد تقيه كرد و وظيفه امام اين است كه به تعليم و ارشاد و هدايت مردم بپردازد پس چرا امام حسين عليه السلام اين كار را نكرد؟ …
ابا و امتناع امام صادق علیه السلام تنها به اين علت نبود كه مى دانست بنى العباس مانع خواهند شد و آن حضرت را شهيد خواهند كرد. اگر مى دانست كه شهادت آن حضرت براى اسلام و مسلمين اثر بهترى دارد شهادت را انتخاب مىكرد همان طورى كه امام حسين عليه السلام به همين دليل شهادت را انتخاب كرد. در آن عصر- كه به خصوصيات آن اشاره خواهيم كرد- آن چيزى كه بهتر و مفيدتر بود رهبرى يك نهضت علمى و فكرى و تربيتى بود كه اثر آن تا امروز هست؛ همان طورى كه در عصر امام حسين آن نهضت ضرورت داشت و آن نيز آنطور بجا و مناسب بود كه اثرش هنوز باقى است.
جان مطلب همينجاست كه در همه اين كارها، از قيام و جهاد و امر به معروف و نهى از منكرها و از سكوت و تقيه ها، بايد به اثر و نتيجه آنها در آن موقع توجه كرد. اينها امورى نيست كه به شكل يك امر تعبدى از قبيل وضو و غسل و نماز و روزه صورت بگيرد. اثر اين كارها در مواقع مختلف و زمانهاى مختلف و اوضاع و شرايط مختلف فرق مى كند. گاهى اثر قيام و جهاد براى اسلام نافعتر است و گاهى اثر سكوت و تقيه. گاهى شكل و صورت قيام فرق مى كند. همه اينها بستگى دارد به خصوصيت عصر و زمان و اوضاع و احوال روز، و يك تشخيص عميق در اين مورد ضرورت دارد؛ اشتباه تشخيص دادن، زيانها به اسلام مى رساند. …
مقصود اين است كه ائمه اطهار در هر زمانى مصلحت اسلام و مسلمين را در نظر مى گرفتند و چون دوره ها و زمانها و مقتضيات زمان و مكان تغيير مى كرد خواه و ناخواه همانطور رفتار مى كردند كه مصالح اسلامى اقتضا مى كرد و در هر زمان جبهه اى مخصوص و شكلى نو از جهاد به وجود مى آمد و آنها با بصيرت كامل آن جبهه ها را تشخيص مى دادند. اين تعارض ها نه تنها تعارض واقعى نيست، بلكه بهترين درس آموزنده است براى كسانى كه روح و عقل و فكر مستقيمى داشته باشند، جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضيات هر عصر و زمانى را درك كنند كه چگونه مصالح اسلامى اقتضا مى كند كه يك وقت مثل زمان سيد الشهداء عليه السلام نهضت آنها شكل قيام به سيف به خود بگيرد و يك زمان مثل زمان امام صادق عليه السلام شكل تعليم و ارشاد و توسعه تعليمات عمومى و تقويت مغزها و فكرها پيدا كند و يك وقت شكل ديگر. إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ.
نکته پنجم: اينجا اين سخن به ميان مىآيد كه ساير ائمه چرا شهيد شدند؟ آنها كه تاريخ نشان نمىدهد كه در مقابل دستگاههاى جور زمان خودشان قيام كرده و شمشير كشيده باشند. آنها كه ظاهر سيرهشان نشان مىدهد كه روششان با روش امام حسين متفاوت بوده است. بسيار خوب، امام حسين شهيد شد، چرا امام حسن شهيد بشود؟ چرا امام سجّاد شهيد بشود؟ چرا امام باقر و امام صادق و امام كاظم شهيد بشوند؟ و همينطور ساير ائمه.
جواب اين است: اشتباه است اگر ما خيال كنيم روش ساير ائمه با روش امام حسين در اين جهت اختلاف و تفاوت داشته است. برخى اينطور خيال مى كنند، مى گويند: در ميان ائمه، امام حسين بنايش بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود بود ولى ساير ائمه اين اختلاف را داشتند كه مبارزه نمى كردند. اگر اينجور فكر كنيم سخت اشتباه كرده ايم. تاريخ خلافش را مى گويد و قرائن و دلايل همه بر خلاف است. بله، اگر ما مطلب را جور ديگرى تلقى كنيم، كه همين جور هم هست، هيچ وقت يك مسلمان واقعى، يك مؤمن واقعى- تا چه رسد به مقام مقدس امام- امكان ندارد كه با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند و واقعاً بسازد، يعنى خودش را با آن منطبق كند، بلكه هميشه با آنها مبارزه مى كند. تفاوت در اين است كه شكل مبارزه فرق مىكند.
يك وقت مبارزه علنى است، اعلان جنگ است، مبارزه با شمشير است. اين يك شكل مبارزه است. و يك وقت، مبارزه هست ولى نوع مبارزه فرق مى كند. در اين مبارزه هم كوبيدن طرف هست …، منصرف كردن مردم از ناحيه او هست، علنى كردن باطل بودن او هست، جامعه را بر ضد او سوق دادن هست، ولى نه به صورت شمشير كشيدن.
اين است كه مقتضيات زمان در شكل مبارزه مى تواند تأثير بگذارد. هيچ وقت مقتضيات زمان در اين جهت نمى تواند تأثير داشته باشد كه در يك زمان سازش با ظلم جايز نباشد ولى در زمان ديگر سازش با ظلم جايز باشد. خير، سازش با ظلم هيچ زمانى و در هيچ مكانى و به هيچ شكلى جايز نيست، اما شكل مبارزه ممكن است فرق كند. ممكن است مبارزه علنى باشد، ممكن است مخفيانه و زير پرده و در استتار باشد.
تاريخ ائمه اطهار عموماً حكايت مىك ند كه هميشه در حال مبارزه بوده اند. اگر مى گويند مبارزه در حال تقيّه، [مقصود سكون و بى تحركى نيست]. «تقيّه» از ماده «وَقْى» است، مثل تقوا كه از ماده «وَقْى» است. تقيّه معنايش اين است: در يك شكل مخفيانه اى، در يك حالت استتارى از خود دفاع كردن، و به عبارت ديگر سپر به كار بردن، هرچه بيشتر زدن و هرچه كمتر خوردن؛ نه دست از مبارزه برداشتن، حاشا و كَلّا.
روى اين حساب است كه ما مى بينيم همه ائمه اطهار اين افتخار را دارند كه در زمان خودشان با هيچ خليفه جُورى سازش نكردند و هميشه در حال مبارزه بودند. شما امروز بعد از هزار و سيصد سال … مى بينيد خلفايى نظير عبد الملك مروان از بدنامترين افراد تاريخند. در ميان ما شيعه ها كه قضيه بسيار روشن است؛ حتى در ميان اهل تسنن … اگر مقاومت ائمه اطهار در مقابل اينها نبود، و اگر نبود كه آنها فسق ها و انحراف هاى آنان را برملا مى كردند و غاصب بودن و نالايق بودن آنها را به مردم گوشزد مى نمودند، آرى اگر اين موضوع نبود، امروز ما هارون و مخصوصاً مأمون را در رديف قِدّيسين مى شمرديم. اگر ائمه، باطن مأمون را آشكار نمى كردند و وى را معرفى كامل نمى نمودند، مسلّم او يكى از قهرمانان بزرگ علم و دين در دنيا تلقى مى شد.
پی نوشت:
(مجموعه آثار استاد شهيد مطهري (سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام)، ج۱۸، ص ۹۶- ۹۸.)