راز اتیکت شهید حججی
شهید حججی با شهادت خود اندوه و غرور را یکجا به شیفتگان حرم آل الله داد. تصاویری که از اسارت این شهید منتشر شد رازهای بسیاری داشت. یکی از رازهای مهم این عکس اتیکتی بود که روی لباس رزم این شهید دوخته شده بود، اتیکتی که عنوان ” جؤن خادم المهدی” بر روی آن حک شده بود.
اما « جؤن » که بود؟ چه شخصیتی داشت؟ و در تاریخ چگونه به امام زمان خود خدمت کرد؟
پس از گذشت ۱۰ روز از واقعه ی جانگداز عاشورا در روز بیستم ماه محرم الحرام قبیله ی بنی اسد که در نزدیکی سرزمین کربلا زندگی می کردند به کربلا آمدند تا ابدان شهدا را دفن کنند. در بین این ابدان بدنی نورانی را پیدا کردند که صورت او سپید و بدنی بسیار معطر داشت. این بدن متعلق به جُون غلام ابوذر غفاری بود.
جُون کسی بود که امیرالمؤمنین علیه السلام او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت؛ او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: «در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا نساز».
جُون خود را بر قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید و گفت: «ای پسر رسول خدا! ، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟!».
جُون با خود فکر کرد من کجا و این خاندان کجا؟ لذا عرضه داشت: «آقای من! بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. ای اباعبدالله! لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما مخلوط گردد». جون می گفت و گریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جُون پیر مردی ۹۰ ساله بود، جنگ بسیار نمایانی کرد تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ، امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفتند و بلند بلند گریستند ، و دست مبارک بر سر و صورت جُون کشیدند و فرمودند: « بار الها! رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام محشورش نما.»
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ۱۰ روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.
پی نوشت:
اخبار چشم برخوار