نگرانی بهشتیان در قیامت
آن ها از این نگران هستند و بیم دارند که نکند خدا کمال و تمام حق را از ما بخواهد و ما دستمان خالی باشد؟ ما هم همیشه از خدا می خواهیم و بخواهیم: الهَنا عامَلنا بِهِ فَضلَک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلک و این گونه است که اگر خدا با ما با عدلش برخورد کند و اگر بخواهد کمال و تمام از ما بگیرد ما بیچاره میشویم…
در تفسیر سوء حساب که مؤمنان متعهدی که به اوامر الهیه عمل می کنند، از آن می ترسند؛ چنان که در این آیه آمده است: « وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ و آنان كه آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى پیوندند و از پروردگارشان مى ترسند و از سختى حساب بیم دارند.»(1)
تلنگر
استاد علامه طباطبایی در «رساله معاد» فرموده اند: «در اینکه مراد از سوء حساب در آیه مبارکه، استقصاء است، از شیعه و سنی، اتفاق دارند و بر صحت صدور آن از رسول الله (صلی الله و علیه وآله) اجماع نموده اند.» 2
حواسمان باشد همان طور که ما از این گرفتن های به حق خداوند بیم داریم و نگران هستیم که در قیامت خداوند تنها از روی عدلش با ما و اعمال ما برخورد کند، خودمان هم در سبک زندگی و نوع برخوردمان با دیگران در صفوف مختلف اعم از خانوادگی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مراقب باشیم.
با طلبکار و مستأجر مدارا کنیم … تا طلبمان دیر و زود شد سریع شروع به تهدید و آبرو ریزی نکنیم… وقت دهیم، فرصت دهیم، مدارا داشته باشیم.
در «تفسیر عیاشی» پنج روایت وارد است که دلالت بر این دارند که مراد از یخافون سوء الحساب در آیه 21 سوره رعد، آن است که آن ها از این می ترسند که هنگام حساب از آنان مداقه و استقصاء به عمل آید و تا آخرین درجه تفحص و تجسس دقت شود .
بیم آن را دارند که حسناتشان را چه بسا به حساب نیاورند چون قابل قبول نبوده است و سیئاتشان را کلا به حساب آورند زیرا بنا بر فرض ما همه گناه و زشتی بوده است.
اول از ابو اسحاق که گفت شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام): «یقول فی سوء الحساب: لا یقبل حسناتهم و یؤخذون بسیئاتهم؛ در آیه سوء الحساب می فرمود: ترس آن را دارند که خوبی های آنان را نپذیرند و آنان را به کردار بد خود بگیرند»3
دوم از هشام بن سالم از حضرت صادق (علیه السلام) درباره: «یخافون سوء الحساب: قال: یحسب علیهم السیئات، و لا یحسب لهم الحسنات و هو الإستقصآء؛ فرمود: معنای سوء حساب آن است که سیئات آنان را حساب کنند و حسنات آنان را حساب نکنند و این است حقیقت استقصاء یعنی در حساب به نهایت رساندن و تا آخرین چیز جزئی را به نظر آوردن.» 4
حضرت صادق (علیه السلام) به من گفتند: صله رحم موجب آسانی حساب می شود در روز قیامت و پس از آن این آیه را قرائت کردند: کسانی که صله می نمایند آنچه را که خداوند امر نموده است به صله آن و از پروردگارشان در خشیت هستند و از بدی حساب هراس دارند.»
سوم از هشام بن سالم از حضرت صادق (علیه السلام) در قول خدای تعالی: «و یخافون سوء الحساب: قال: الإستقصآء والمدآقة. و قال: یحسب علیهم السیئات و لا یحسب لهم الحسنات؛ حضرت فرمودند: معنای بدی حساب، دقت کاری به عمل آوردن و به نهایت رساندن در حساب است و حضرت فرمودند: زشتی های آنان را به حساب آورند و نیکی ها را به حساب نیاورند»5
چهارم از حماد بن عثمان از حضرت صادق (علیه السلام): «أنه قال لرجل: یا فلان! ما لک و لاخیک؟! قال: جعلت فداک! کان لی علیه حق، فاستقصیت منه حقی! قال: أبو عبد الله علیه السلام: أخبرنی عن قول الله: و یخافون سوء الحساب!؟ أتراهم خافوا أن یجور علیهم أو یظلمهم؟! لا والله! خافوا الإستقصآء و المدآقة؛ حضرت به مردی گفتند: ای فلان! چه شده است که با برادرت چنین رفتار می کنی؟! عرض کرد: فدایت شوم! من برای خودم حقی بر عهده او داشتم و من در گرفتن حق خود استقصاء کردم و تا آخرین جزء را به حساب آوردم! حضرت گفتند: بگو به من معنای گفتار خدا که می فرماید: مؤمنان از سوء حساب می ترسند چیست؟! آیا چنین می پنداری که آنان می ترسند خدا به آنها جور و ستم روا دارد؟! سوگند به خدا چنین نیست؟ بلکه از استقصاء و دقت کاری های در حساب بیم دارند»6
پنجم از محمد بن عیسی و با همین اسناد از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: «حضرت به مردی که بعضی از برادرانش شکایت او را به نزد آن حضرت برده بود گفتند: چرا فلان برادرت از تو شکایت دارد؟! آن مرد گفت: آیا شکایت دارد از من درباره اینکه من حق خود را استقصاء از او خواسته ام؟! حضرت به حال غضب نشستند و سپس گفتند: گویا مثل اینکه تو اگر در حساب برادرت استقصاء کنی، کار زشتی انجام نداده ای؟! به من بگو تا بدانم: آنچه را که خداوند تبارک و تعالی درباره مؤمنان در قرآن حکایت نموده است که «و یخافون سوء الحساب»، آیا آنها می ترسند از اینکه خداوند بر آنان ستم روا دارد و به عنوان ظلم و جور و تعدی در حساب، از آنان حساب بکشد؟! نه سوگند به خدا چنین نیست! آنها ترسی ندارند مگر از استقصاء و حساب را به دقت رسیدگی کردن! و خداوند این استقصاء را سوء حساب نام برده است؛ پس کسی که استقصاء کند بدی کرده است.»
استاد علامه طباطبایی در «رساله معاد» فرموده اند: «در اینکه مراد از سوء حساب در آیه مبارکه، استقصاء است، از شیعه و سنی، اتفاق دارند و بر صحت صدور آن از رسول الله (صلی الله و علیه وآله) اجماع نموده اند.» 7
مجلسی(رحمه الله) از دو کتاب حسین بن سعید از قاسم از عبدالصمد بن بشیر از معاویه روایت کرده است که: «قال: قال لی أبو عبدالله علیه السلام: إن صلة الرحم تهون الحساب یوم القیمة. ثم قرأ: یصلون مآ أمرالله به أن یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب؛ معاویه گوید: حضرت صادق(علیه السلام) به من گفتند: صله رحم موجب آسانی حساب می شود در روز قیامت و پس از آن این آیه را قرائت کردند: کسانی که صله می نمایند آنچه را که خداوند امر نموده است به صله آن و از پروردگارشان در خشیت هستند و از بدی حساب هراس دارند.»
منابع :
1-رعد/ 21؛
2- رساله “الانسان بعدالدنیا"، ص 49؛
3-تفسیر عیاشی، ص 211
4-همان، ص 211
5-همان، ص 210
6- همان، ص 210
7-رساله “الانسان بعدالدنیا"، ص 49
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام قمی،سید محمد حسین حسینی طهرانی- معاد شناسی جلد 8 ؛
از خدا چه بخواهیم؟
انسان در همه امور محتاج خداوند است و برای برآورده شدن حاجت نباید متکی به وسایل و وسایط عادی و ظاهری باشد. هر چه هست از خداست، هر چند خداوند نعمتهای خود را با واسطه به بندگان می رساند.
در حدیث قدسی آمده است: خداوند به موسی فرمود: «هر چه را که احتیاج داری از من بخواه حتی علف گوسفند و نمک طعامت را.»(1) امّا بهتر است وقتی بنده محتاج در مقابل خداوندی بی نیاز می ایستد و از او درخواست می کند، نعمتهای بزرگ و ارزشمند بخواهد چرا که برای خداوند، اعطای نعمت هیچ زحمتی ندارد و کوچک و بزرگ آن نزد خداوند مساوی است.
در این فرصت بنا داریم با توجه به بیان قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام بدانیم که چه دعاهایی داشته باشیم و از خداوند چه بخواهیم.
هدایت به راه راست و مستقیم
اول اینکه از خدا بخواهید که راه صاف برود. این اولین دعا و بیشترین دعاست. (2) چرا که آدمی زود کج می شود و با یک پوست خیار آدم می افتد.
دعا کنیم که فکرمان توحیدی باشد. دعا داریم «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»(3)پیغمبران ما دعا می کردند که خدایا، من و نسلم موحد و خدا پرست باشد و بت پرست نباشد…. مراقب مصادیق بت پرستی در زمانه خودمان باشیم
دعا برای ماندن در راه مستقیم
یکی از دعاهایی که از دعاهای واجب به حساب می آید که باید آن را روزانه داشته باشیم این است که بخواهیم از خط و راه مستقیم بیراهه نرویم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم »
همه دعاها مستحب است و این دعا واجب است. روزی ده بار هم باید بخوانیم. هفده رکعت نماز میخوانیم، هفت تا «سبحان الله والحمدلله» است. ده تا حمد است و در هر حمدی «اهدنا» میگوییم. اینکه از خط خارج نشوم.
جای دیگر میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» (4) از خدا بخواهیم که در راه مستقیم و درست وارد شویم و در آن راه باقی بمانیم ..
بعضیها اول کارشان خوب هستند، بد عاقبت می شوند. وارد حرم اهل بیت که میشویم این جمله آمده است: خدایا، یا امام رضا، میخواهم زیارت کنم. «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» با صداقت وارد شویم و با صداقت خارج شویم. این خیلی مهم است.
دعا کنیم که بت پرست نشویم
دعا کنیم که فکرمان توحیدی باشد. دعا داریم «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (5) پیغمبران ما دعا می کردند که خدایا، من و نسلم موحد و خدا پرست باشد و بت پرست نباشد…. مراقب مصادیق بت پرستی در زمانه خودمان باشیم
دعا برای افزایش علم و معرفت
«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (6)
در این آیه نکته ی بسیار جالب و مهمی دارد و آن اینکه؛ نمیگوید: «و قل رب زد علمی»، «زد علمی» یعنی لیسانس هستم، فوق لیسانس شوم. فوق لیسانس هستم، دکتر شوم.؛ نمیگوید: علمت زیاد شود. می گوید: خودت زیاد شوی. «زدنی» نه «زد علمی» خودت باید بزرگ شوی. افرادی سوادشان خوب است اما ظرفشان کوچک است. سر یک چیز جزئی قهر می کند. پیداست روحش کوچک است ولو باسواد است. و لذا می گوید: بگو خودم بزرگ شوم. نه سوادم زیاد شود!
اگر نفت زیاد شود باید گفت: قیف بزرگ شود. وگرنه اگر نفت زیاد باشد و قیف تنگ باشد باز دردسر است و نفتها می ریزد. انسان باید خودش بزرگ شود.
نمیگوید: علمت زیاد شود. می گوید: خودت زیاد شوی. «زدنی» نه «زد علمی» خودت باید بزرگ شوی. افرادی سوادشان خوب است اما ظرفشان کوچک است. سر یک چیز جزئی قهر می کند. پیداست روحش کوچک است ولو باسواد است. و لذا می گوید: بگو خودم بزرگ شوم. نه سوادم زیاد شود!
دعا پایداری و استقامت در راه حق
از خدا استقامت بخواهید. چون معلوم نیست این دینی که ما داریم در گردابها کم نیاوریم. یک حادثه رخ داد، چپ میشویم. لذا قرآن آیات زیادی دارد و میگوید: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» (7) خدایا کج نشوم.
حتما تصدیق می کنید که افرادی بوده و هستند که ادعای دیانت و تدین می کنند اما وقتی یک صحنه ای، موردی، سود و منفعتی، هوی و هوسی پیش می آید، همه ی تدین خود را از بین می برد.
دعا برای رهایی از وسوسه های شیطان
نجات از وسوسه، «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» (8) همزات همان «وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (9) است. همزه، همزات، از چشمک هایی که شیطان به آدم می زند. اشاره هایی که می کند. حالا شیطان در قالب انسان یا در قالب جن، باید به خدا پناه برد، چون جاذبه هایی پیش می آید که این جاذبه ها مرا می برد. جاذبه ها دلبر است. باید به خدا پناه برد. این جزء دعاهاست.
نسل خوب از خدا بخواهیم
نسل خوب، «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً» (10)
یکی از سعادتهای هر پدر و مادری، داشتن فرزند صالح است که باعث سربلندی آنان در دنیا و آخرت می شود، به همین سبب ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ از خداوند درخواست فرزند صالح و مؤمن میکردند.
حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ بعد از حمد و ستایش خدا، برای داشتن فرزند، از خداوند میخواهد فرزندانش را از نمازگزاران قرار دهد.(11)
«ذریة طیبه» اولاد خوب، پسر یا دختر فرقی نمی کند. هیچ وقت به خدا نگوییم: به من دختر بده یا پسر بده، ما چه میدانیم دختر بهتر است یا پسر؟ تعیین نکنید. چرا برای خدا تکلیف تعیین میکنی؟ تو بندگی خود را بکن خدا بلد است خدایی کند. ما بندگی خودمان را فراموش میکنیم، خدایی کردن را به خدا یاد می دهیم.
منابع:
بیانات حجت الاسلام قرائتی در درس هایی از قرآن
1-شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 7، ص 32
2-فاتحه/6 3- (ابراهیم/35) 4-اسراء/ 80 5- ابراهیم/ 35 6-طه/114 7آلعمران/ 8- مؤمنون/97 9-همزه/1
10-آلعمران/ 38 11-ابراهیم، 50
گردنه بین مومن و بهشت!
هر کسی دوست دارد ببیند عاقبت کجا می رود و سرانجام او چه خواهد شد؟ این حقیقت در فطرت انسان وجود دارد که می خواهد پایان کار خود را بداند. شرایع الهی هم به این مطلب عنایت خاصی داشتند بطوری که از همان روز اول که پیامبران شروع به دعوت می کردند یکی از محورهای دعوتشان بحث معاد بود.
مفاهیم کلی و جزئی
موضوع معاد در دو بخش قابل بررسی است. یک بخش که در حد عامه مردم است و همه آن مطالب را متوجه می شوند و درک صحیحی از آن دارند. طبعاً این بحث سطحش مقداری پایین تر از سطح تخصصی و دقیق است. یک بخش هم در لابلای حرفها و نکاتی که فنی و دقیق و کلامی است نهفته است.
بنابراین سیاست کلی این است که هم عامه مخاطبین مد نظر باشند هم گاهی نکات دقیق و فنی کلامی هم در لابلای بحث وجود داشته باشد.
اما در مورد بحث معاد محورها به این ترتیب است: اهمیت و ضرورت، تعریف و اثبات یعنی دلائل معاد چه معاد جسمانی چه معاد به اصطلاح جسمانی- روحانی، چه حیات برزخی و چه حیات اخروی.
در مورد اهمیت و ضرورت معاد از دو منظر می توان بحث کرد:
1- یکی از منظر عقل،
2- یکی هم از منظر نقل.
برای اثبات ضرورت و اهمیت معاد دلایل مختلفی وجود دارد از جمله دلیل خطر محتمل. عقلا می گویند هر چه محتمل بزرگتر بشود احتمال ولو ضعیف تر هم بشود باید به آن توجه کرد. اگر محتمل بی نهایت شد دیگر این احتمال ولو قریب به صفر هم باشد خیلی بزرگ می شود.
برای اثبات ضرورت و اهمیت معاد دلایل مختلفی وجود دارد از جمله دلیل خطر محتمل. عقلا می گویند هر چه محتمل بزرگتر بشود احتمال ولو ضعیف تر هم بشود باید به آن توجه کرد. اگر محتمل بی نهایت شد دیگر این احتمال ولو قریب به صفر هم باشد خیلی بزرگ می شود
با توجه به اینکه بحث معاد و بحث سفر اخروی محتملش بی نهایت است یعنی حیات جاوید، زندگی جاودانه در بهشت یا جهنم است احتمال هر چقدر هم ضعیف باشد ولی همه عقلا می گویند باید به آن توجه کرد چون محتمل بزرگ است در حالی که این احتمال ضعیف نیست. البته احتمال برای خیلی ها احتمال نیست بلکه یقین است.
هر انسانی که ذره ای عقل داشته باشد احتمال قوی می دهد که بحث معاد و قیامت درست باشد. اگر ما باشیم و عقل ما چنین حکم می شود که وقتی محتمل بی نهایت شد به این احتمال ولو ضعیف هم باید اهمیت داد و توجه کرد.
همین مقدار راجع به منظر عقل در اهمیت ضرورت معاد کافی است. اما در بحث نقلی نزدیک به یک ششم آیات قرآن کریم راجع به معاد بحث کرده یعنی بیش از هزار آیه قرآن درباره معاد است که حکایت از اهمیت این بحث دارد. زیرا قرآن برای سعادت انسان آمده و مباحثی را مطرح کرده که باعث سعادتمندی انسان می شود.
یک سوم آیات قرآن راجع به توحید است. چون مهمترین عامل برای خوشبختی انسان این است که خدا را بشناسد آن هم با صفات واقعیش. لذا قرآن هم به این بحث خیلی توجه کرده اما یک ششم آیات قرآن به معاد پرداخته با دقت در این موضوع انسان متوجه می شود که قطعا بحث معاد در خوشبختی و سعادتمندی انسان بسیار موثر است.
از منظر دیگری هم می شود اهمیت این بحث را فهمید آن هم آثار ایمان به معاد و آثار تفکر درباره مرگ و قیامت است.
از منظر عقل فقط یک دلیل خیلی ساده و یک بحث خیلی عمومی را مطرح می کنیم. اگر انسان بخواهد مسافرت برود مثلاً بخواهد مشهد برود طبیعی است که از مدت ها پیش باید برنامه ریزی کند که چطور حرکت کند؟ ..
و خلاصه از مدت ها پیش برنامه ریزی می کند برای یک سفر کوتاهی که همه چیز آن برایش روشن است و می داند اما در عین حال از مدت ها پیش فکر می کند.
یک ششم آیات قرآن به معاد پرداخته با دقت در این موضوع انسان متوجه می شود که قطعا بحث معاد در خوشبختی و سعادتمندی انسان بسیار موثر است
در روایتی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که بین مومن وبهشت 200 گردنه خطرناک وجود دارد که آسانترین گردنه ها مرگ است سپس فرمود: اگر 60 هزار ضربه شمشیر بر پیکر انسان وارد بشود برای او آسانتر از یک جذبه از جذبات مرگ است یعنی یک جان کندن سخت تر از 60 هزار ضربه شمشیری است که بر پیکر انسان وارد بشود.
پس چنین راهی و چنین سفری در پیش است. عقل حکم می کند انسان برای این سفر فکر بکند، برنامه ریزی بکند و ببیند چه نیازی دارد؟ چه زاد و توشه ای نیاز دارد؟ از گردنه ها چطور عبور و حرکت بکند و آنجا چه نیاز دارد؟
این فکر و برنامه ریزی حکم عقل است و در عین حال ضروری و قطعی است. هیچ کس نمی تواند بگوید من نمی خواهم این مسافرت را بروم یعنی به اختیار انسان نیست. پس باید این مسافرت را رفت و باید زاد و توشه هم برداشت ” فإن خیر الزاد التقوی ” بهترین زاد هم برای این راه تقوا است. در واقع این سخنان اگرچه برهان و استدلال بود ولی در قالب توضیح بیان شد.
خلاصه سخن:
انسان دوست دارد از آینده و سرانجام خود اطلاع داشته باشد. این شناخت و آگاهی او را با سفری طولانی و پر خطر با گردنه ها و موقف های فراوان آشنا می کند. نتیجه این شناخت برنامه ریزی برای رفع نیازها و همراه داشتن توشه لازم در این راه است که همه اینها ضروری و عقلانی است.
منبع : دکتر جعفری
چگونه یک گناه، عذاب به این سختی دارد؟
آیه (وَمَا أصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ…) بهترین آیه در قرآن مجید است. که توضیحاتی در مورد این آیه در ادامه می آید.
اسلام، اعمال بشر را عاملی مهم برای حوادث برمی شمارد و بر آن تأکید می ورزد؛ چنانکه می فرماید: «وَ مَآأَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ»؛ «هر مصیبتی به شما رسد، به سبب اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.»
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم که پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«خَیْرُ آیَةٍ فِی کِتَابِ اللّهِ هَذِهِ الاآیَةُ یَا عَلِیُّ مَا مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَلاَ نَکْبَةِ قَدَمٍ اِلاَّ بِذَنْبٍ وَمَا عَفَا اللّهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ اَکْرَمُ مِنْ أنْ یَعُودَ فِیهِ وَمَا عَاقَبَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ أعْدَلُ مِنْأنْ یُثَنِّیَ عَلَی عَبْدِهِ؛ این آیه (وَمَا أصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ…) بهترین آیه در قرآن مجید است. ای علی! هر خراشی که از چوبی [برتن انسان] وارد می شود، و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است [که از او سر زده است] و آنچه خداوند در دنیا عفو می کند، گرامی تر از آن است که [در قیامت] در آن تجدید نظر فرماید، و آنچه را که در این دنیا عقوبت فرموده است، عادل تر از آناست که در آخرت، بار دیگر کیفر دهد.»
در مجازات اخروی یقینا تناسب میان جرم و جریمه منظور می شود اما این که چه جرمی از اهمیت بیشتری برخوردار است و چه جریمه ای متناسب با جرمی که شخص مرتکب شده است می باشد از حد درک و معرفت ما خارج است و خداوند بر اساس علم و احاطه کامل خود عمل خواهد کرد.
شاید این سؤال در ذهن ها خطور کند؛ آخر چگونه ممکن است که نتیجه ی یک گناه این همه خسارت، ویرانی و عذاب از جانب خداوند شود؟!
در پاسخ عرض می کنیم که توجه داشته باشید گاهى یك ویروس وارد بدن مى شود و تمام بدن را فلج مى كند. گاهى یك جرقه زده مى شود و منطقه اى به آتش كشیده مى شود. گاهى یك حسادت سبب توطئه قتل یوسف مى شود. گاهى لقمه حرام یا طمع رسیدن به حكومت، انسان را تا كشتن امام حسین علیه السلام پیش مى برد.
از نگاه دیگر نیز باید به این موضوع توجه کرد و آن اینکه تناسب میان جرم و جریمه هر چند یک امر عقلی و عقلایی است اما باید توجه داشت که در اندازه گیری اهمیت جرم نمی توان تنها به کمیت و تعداد آن و مقدار زمانی که در انجام آن به کار رفته نگاه کرد بلکه باید به ماهیت و کیفیت جرم نیز توجه داشت. گاه یک جرم که در یک دقیقه و یا کمتر از آن انجام می گیرد از صدها و هزارها جرم دیگر که روزها و هفته ها در انجام آن صرف شده است، اهمیت بیشتری دارد. آیا می توان جرم کسی که در یک دقیقه با بمبی هزاران نفر را قتل عام می کند نسبت به جرم کسی که در چندین فقره دزدی که ماهها طول کشیده و چند کالای نه چندان مهم را از افراد مختلف به سرقت برده کمتر و یا حتی برابر دانست؟ آیا در این گونه موارد در مقام مجازات به تعداد و کمیت گناه و جرم نگاه می کنند؟
در مجازات اخروی یقینا تناسب میان جرم و جریمه منظور می شود اما این که چه جرمی از اهمیت بیشتری برخوردار است و چه جریمه ای متناسب با جرمی که شخص مرتکب شده است می باشد از حد درک و معرفت ما خارج است و خداوند بر اساس علم و احاطه کامل خود عمل خواهد کرد.
اسلام، اعمال بشر را عاملی مهم برای حوادث برمی شمارد و بر آن تأکید می ورزد؛ چنانکه می فرماید: «وَ مَآأَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ»؛ «هر مصیبتی به شما رسد، به سبب اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.»
شهید مطهری در این رابطه می گوید: «پاسخ اشکال «تناسب کیفر و گناه» به این صورت خلاصه می شود که رعایت تناسب بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قراردادی قابل طرح است. البته در اینگونه کیفرها، قانونگذار باید متناسب بودن کیفر را با جرم در نظر بگیرد. اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی با عمل دارد؛ یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد؛ یعنی در حقیقت خود عمل است، دیگر مجالی از برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست. کسی که می گوید چگونه ممکن است خدایی باشد و ما را در برابر جرمهای بسیار کوچک مجازاتهای بسیار بزرگ بکند این معنا را درک نکرده است که رابطه آخرت با دنیا از قبیل روابط قراردادی اجتماعی نیست…» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، پیشین، ص 237)
منابع:
گناه و برخی از آثار آن ؛ مجله مبلغان بهمن و اسفند 1387 - شماره 112
آیا یك گناه، سرنوشت كسى را دگرگون مى كند؟؛ سایت درس هایی از قرآن حجت الاسلام قرائتی
پاسخ به چند شبهه درباره مجازات اخروی؛ مجله رواق اندیشه، شماره 24، عباس نیکزاد
تنها راه خوب شدن طلبه شدن نیست
اگر میخواهید برای «زاهد شدن و خوب شدنِ خودتان» طلبه بشوید، من خیلی توصیه نمیکنم! چون تنها راهِ خوب شدن، طلبه شدن نیست!
طلبه باید خودش را وقف اهداف ولیّ الله کند…
«وقتي دوستان مشورت میکردند که آيا ما بياييم طلبه شويم يا نه؟! عرض ميکردم: اگر ميخواهيد براي “خوب شدن” طلبه شويد من خيلي توصيه نميکنم! چون تنها راهش طلبه شدن نيست؛ انسان هر کجا باشد بايد انسان زاهد و خوبي باشد؛ اگر کاسب است بايد مثل حاج رجبعلي خياط باشد و اگر دانشگاهي است بايد مثل دکتر چمران باشد.
ما اگر به حوزه ميآييم معنايش اين است که مي خواهيم وارد ميدان “اقامه” شويم و در مقياس اقامه دين قدم برداريم؛ پس بايد تَهَيُّأ بر اقامه دين پيدا کنيم.
يکي از تهيّاها اين است که انساني که مي خواهد اقامه ولايت کند بايد به حدي از زهد و تقوا برسد که همه حساسيت هاي او معطوف به امر ولايت باشد؛ يعني تمام انگيزه او اين باشد که بتواند کلمه توحيد را در عالم رشد دهد و از موضوع “خوب شدنِ خودش” عبور کرده باشد؛ او نبايد نسبت به اين که خودش آدم خوبي باشد حساس باشد، بلکه بايد حساسيتش اين باشد که نام خدا در عالم زنده شود؛ البته حقيقت خوبي هم همين است؛ کسي که به جايي ميرسد که تمام حساسيتش اقامه توحيد مي شود، اگر در جايي نام اسلام ضربه بخورد، ناراحت، و اگر پرچم اسلام برافراشته شود، خوشحال ميشود، متقيترين آدمها است؛ يعني تقواي او و مقياسش قابلمقايسه با آدمي که خودش آدم خوبي است ولي حساسيتي نسبت به پيروزي کفر و اسلام ندارد، نيست.
اگر کسي وارد اين ميدان شد بايد خودش را به نقطهاي برساند که تمام دغدغهها و حساسيتهايش معطوف شود به اين که اسلام غلبه پيدا کند؛ اگر در جايي نام اولياي خدا اقامه شد، خوشحال باشد و اگر جايي ضربهاي به دين خورد واقعاً نگران باشد. بعضي انسانها انسانهاي خوبي هستند اما نسبت به اقامه ولايت در عالم حساسيت ندارند؛ آنها ميخواهند خودشان آدم خوبي باشند. اينها همان زاهداني هستند که بار خودشان را با حداکثر قدرت برداشته و مقياس عبادتشان مقياس خوب شدنِ خودشان است؛ اين آدمها نميتواند پرچمدار هدايت در عالم باشند.
پرچمداران هدايت در عالم، انسانهايي هستند که خودشان را وقف بر موضوع ولايت کنند؛ لذا در اين انسانها مقياس تهذيب متفاوت است، اينها به حدي تهذيب ميشوند که از دغدغههاي خودشان خارج شوند و تمام دغدغهشان دين خدا و ولیّ خدا شود و لذا اينها حساسيتشان نسبت به فرمان ولیّ خدا و اقامه ولايت ولیّ خدا، با ديگران متفاوت است.
بنابراين ما علاوه بر اينکه بايد تلاش کنيم که زاهد بوده و متعلق به دنيا نباشيم، بايد يک تعلقات شديدتر و دغدغههاي بالاتري نسبت به برپايي حقيقت ولايت در عالم پيدا کنيم؛ اگر کسي اين دغدغه را پيدا کند خودش بايد نسبت به تحمل ولايت و پذيرش ولايت، بسيار حساس باشد؛ يعني تمام معيار او به آن امري که منظور نظر وجود مقدس ولي الله است برگردد و خودش را وقف آن هدف کند؛ او بايد تمام عمرش را صرف اين کند که آرمان و هدف حضرت، يک قدم به واقع نزديکتر شود. گرچه سهم ما در آن مقياس، سهم بسيار کمي است، ولي اگر به همان اندازه خودمان را وقف کنيم ،حضور در اقامه داشته ايم. ما وقتي لباس ميپوشيم معنايش اين است که میخواهيم اقامه دين کنيم…».
پی نوشت:
استاد سید محمّدمهدی میرباقری، ۸۸/۹/۱۲
ضرر های موسیقی در روایات اهل بیت علیهم السلام
1- مرگ ناگهانی و قبول نشدن دعا
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
خانه ای که در آن غنا و موسیقی باشد از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست ودعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند.(1)
2- سبب نفاق
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نواختن موسیقی نفاق را در دل می رویاند همانطور که آب سبزه را می رویاند.»(2)
3- موسیقی سبب رفتن برکت از زندگی.
پیامبر می فرمایند: فرشتگان به خانه ای که قمار، شراب و وسایل موسیقی در آن باشد وارد نمی شود دعای اهل خانه مستجاب نمی گردد. خیر و برکت هم از آنجا می رود.(3)
4- عامل زنا
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: غنا و موسیقی کاری است که انسان را به زنا می کشاند.(4)
در حدیثی دیگرآمده است که : از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیا را از بین می برد و سبب زیاد شدن غریزه جنسی می شود . مردانگی مرد را نابود می سازد و هر کاری که شراب می کند موسیقی هم انجام میدهد. و اگر مبتلا به موسیقی شدید از زنان بپرهیزید برای آنکه موسیقی و زنان انسان را به زنا می کشاند.(5)
5- عذاب اخروی
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: کسی که به لهو گوش دهد در روز قیامت در گوشش سرب داغ ریخته می شود.(6)
6- سوء عاقبت
مردی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم . امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.»(7)
7- قساوت قلب
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به حضرت علي (علیه السلام) مي باشد كه به ایشان فرموده اند:« يا على؛ سه كار دل راسخت كند: گوش دادن به آواز و موسيقى ، شكارکردن و به دربار سلاطين رفتن.(8)
8- بی حیایی و بی تفاوت شدن
امام صادق (علیه السلام) :
كسي كه در خانه اش چهل روز بربط ( نوعي تار ) نواخته شود خداوند متعال شيطاني را به نام قفندر بر او مسلّط مي كند كه عضوي از اعضاي وي باقي نمي ماند مگر اينكه او را در برمي گيرد و هنگامي كه اين گونه شد حيا از او گرفته مي شود به گونه اي كه نسبت به آنچه به او گفته مي شود بي تفاوت مي گردد».(9)
منابع:
1- کافی جلد 6 ص 433
2- کافی جلد 6 ص 434
3- وسائل الشیعه ج12 ص 235
4- الدر المنثور ج5 ص 305
5- الدر المنثور ج5 ص 305
6- مستدرک الرسائل ج 13 ص 222
7- کافی،ج6،،ص1655،ح10.
8- نصایح، ترجمه آیت الله احمدجنّتی ،ص 134.
9- کافی،ج6،،ص1655،ح17.