#نفاق #دروغ #تزویر
? امیر المومنین علی (علیه السلام) فرمود:
? انسان های منافق با توسل به دروغ و تزویر، کارهای خود را زیبا و نیکو جلوه می دهند
? غررالحکم / ص۳۴۴
#نفاق
#دروغ
#تزویر
#حرف_قشنگ
#حرف_قشنگ
دیدید در بمباران وقتے مے گفتند: (توجه! توجه! توجه! ) تمام این تهران سکوت مے شد. این قدر سکوت بود که کیف مے کردیم. توجه خیلے خوب است. توجه به وجه الله (اَینَ وَجهُ اللهِ الّذی یَتَوَجَّهُ اِلَیهِ الأَولیاء)؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه. اول نماز هم میخوانیم: (اِنّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ و الأَرضَ)؛ سوره انعام، آیه 79، یعنے به سوے خدا میخواهم توجه کنم. چقدر حواس آدم جمع میشود.
#حاج_اسماعیل_دولابے?
✍️کتاب طوباے محبت، جلد اول، صفحه 107
???
#مهدے_جان
#مهدے_جان❤️
اے یوسف زهرا به گدایت نظری کن
دارد طمع از چشمه ایثارتوچشمم
تاکی بہ تمنای توای مهدے موعود
گریان شود از طعنه اغیارتوچشمم
با انگشت سینی را نصف کرد
با انگشت سینی را نصف کرد
آیتالله بهجت فرمودند: آقایی در قزوین صاحب کرامت بود. روزی عدهای گفتند:
خداوند در قرآن سورهی سبأ آیهی 10 میفرماید: «ما برای داود آهن را نرم کردیم.» منظور به اختراع خاصی بود یا کوره ذوب آهن داشته است؟ و استبعاد کرده بودند.
آن آقا ناراحت شد و فرمود: اینکه چیزی نبود، سپس سینی کلید (مسی یا آهنی) را با دو انگشت خود همانند قیچی کردن، از وسط نصف کرد (و همگان را به تعجب انداخت.)
ثمرات حیات
مرحوم آیة الله سعادت پرور به نقل از حضرت علامه طباطبائی آورده است:
مرحوم کمپانی می فرمودند: در نجف مردی به نام میرزا عبدالغنی از شاگردهای مرحوم شیخ انصاری بود. هرچه همشهرهای ایشان اصرار می کردند که به آنجا برود و مردم از او بهره بگیرند، حاضر نمی شد. بالاخره به نزد شیخ رفتند. شیخ میرزا عبدالغنی را امر فرمودند و او به ناچار قصد عزیمت نمود؛ ولی چند روز مهلت خواست. پس از مهیا شدن، با عده ای عازم شد.
شب را در اولین منزل بین کربلا و نجف، استراحت کردند. صبح که برخاستند، شیخ عبدالغنی گفت: من به نجف بر می گردم.
همراهان هرچه تلاش کردند که ایشان را منصرف نمایند، نتیجه نگرفتند. به ناچار به نجف اشرف برگشتند و همراهان، ماجرا را به شیخ انصاری گفتند. شیخ جریان را از میرزا عبدالغنی سؤال کرد.
میرزا جواب داد: در آن منزل خوابی دیدم که سبب مراجعتم شد. دیدم وارد باغی مفصل و زیبا شدم و در آن، عمارتی باشکوه بود که جمعیت به آن رفت و آمد می کردند. از کسی پرسیدم: این باغ و عمارت از آن کیست؟ گفت: از شماست.
تفرج کنان می گشتم تا به باغ و عمارت دیگری رسیدم که نسبت به باغ و عمارت اول، چون قصر شاهی در برابر عمارت و باغ ویرانه بود. پرسیدم: این از آن کیست؟ جواب دادند: از استاد شما شیخ مرتضی.
تفرج كنان در آن باغ می گشتم تا آنکه رسیدم به باغی که قابل قیاس با آن دو باغ قبلی نبود. پرسیدم: این باغ با این عظمت از آن کیست؟ گفتند: از فاضل دربندی.
پرسیدم: چگونه و حال اینکه وی از نظر علم و تقوا به مرتبه شیخ انصاری نمی رسد؟
جواب دادند: باغ و عمارت تو و استادت، در مقابل عمل شماست، ولی باغ فاضل دربندی اهدایی حضرت سیدالشهداء (ع) است.
سپس پرسیدم: من چه زمان به باغم می آیم؟ گفتند: سه روز دیگر.
از خواب بیدار شدم و با خود گفتم: اگر مرگم فرا رسیده، چه بهتر که در جوار مولایم باشم. از این رو، برگشتم.
پس از سه روز، حالش در اول صبح منقلب می شود، کمی آب گرم طلب می نماید و پس از آشامیدن آب، به رحمت ایزدی می پیوندد.
?ثمرات حیات ج۱ ص۶۳
سالک عارف، آیت الله محمدجواد انصاری همدانی (ره) می فرمودند :
سالک عارف، آیت الله محمدجواد انصاری همدانی (ره) می فرمودند :
همان مقدار که دوستی اهل بیت (ع) می تواند موصول الی المحبوب باشد، همان مقدار هم برائت از دشمنانشان می تواند انسان را به خدا برساند و انسان باید هر دو را داشته باشد.
و این بود که در صلواتشان همیشه می گفتند :
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن أعدائهم
و لعنت یعنی همان برائت است .
?کتاب سوخته ص ۱۸۴