ثمرات حیات
مرحوم آیة الله سعادت پرور به نقل از حضرت علامه طباطبائی آورده است:
مرحوم کمپانی می فرمودند: در نجف مردی به نام میرزا عبدالغنی از شاگردهای مرحوم شیخ انصاری بود. هرچه همشهرهای ایشان اصرار می کردند که به آنجا برود و مردم از او بهره بگیرند، حاضر نمی شد. بالاخره به نزد شیخ رفتند. شیخ میرزا عبدالغنی را امر فرمودند و او به ناچار قصد عزیمت نمود؛ ولی چند روز مهلت خواست. پس از مهیا شدن، با عده ای عازم شد.
شب را در اولین منزل بین کربلا و نجف، استراحت کردند. صبح که برخاستند، شیخ عبدالغنی گفت: من به نجف بر می گردم.
همراهان هرچه تلاش کردند که ایشان را منصرف نمایند، نتیجه نگرفتند. به ناچار به نجف اشرف برگشتند و همراهان، ماجرا را به شیخ انصاری گفتند. شیخ جریان را از میرزا عبدالغنی سؤال کرد.
میرزا جواب داد: در آن منزل خوابی دیدم که سبب مراجعتم شد. دیدم وارد باغی مفصل و زیبا شدم و در آن، عمارتی باشکوه بود که جمعیت به آن رفت و آمد می کردند. از کسی پرسیدم: این باغ و عمارت از آن کیست؟ گفت: از شماست.
تفرج کنان می گشتم تا به باغ و عمارت دیگری رسیدم که نسبت به باغ و عمارت اول، چون قصر شاهی در برابر عمارت و باغ ویرانه بود. پرسیدم: این از آن کیست؟ جواب دادند: از استاد شما شیخ مرتضی.
تفرج كنان در آن باغ می گشتم تا آنکه رسیدم به باغی که قابل قیاس با آن دو باغ قبلی نبود. پرسیدم: این باغ با این عظمت از آن کیست؟ گفتند: از فاضل دربندی.
پرسیدم: چگونه و حال اینکه وی از نظر علم و تقوا به مرتبه شیخ انصاری نمی رسد؟
جواب دادند: باغ و عمارت تو و استادت، در مقابل عمل شماست، ولی باغ فاضل دربندی اهدایی حضرت سیدالشهداء (ع) است.
سپس پرسیدم: من چه زمان به باغم می آیم؟ گفتند: سه روز دیگر.
از خواب بیدار شدم و با خود گفتم: اگر مرگم فرا رسیده، چه بهتر که در جوار مولایم باشم. از این رو، برگشتم.
پس از سه روز، حالش در اول صبح منقلب می شود، کمی آب گرم طلب می نماید و پس از آشامیدن آب، به رحمت ایزدی می پیوندد.
?ثمرات حیات ج۱ ص۶۳