الفبای مهدویت؛
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
?« همه دنيا همانند يك حبّه گردو در برابر امام، نمايان است و چيزى از آن بر او پوشيده نيست.
?از هر طرف بخواهد در آن تصرف مى كند، آن چنان كه يكى از شما در سفره اى كه در برابرتان گسترده است، از هر طرف بخواهد دست مى برد و از آن بهره مى گيرد. »
? و در حديث ديگرى مى فرمايد: امام هنگامى كه در شكم مادر است مى شنود… و چون به امامت رسيد، خداوند براى او عمودى از نور بر مى افرازد كه به وسيله ى آن، اعمال مردم هر شهرى را مى بيند.
? و درباره ى علم حضرت مهدى (عليه السلام) مى فرمايد:
?« هنگامى كه امور به دست حضرت صاحب الامر عليه السلام برسد، خداى تبارك و تعالى، هر زمين پستى را براى او بالا مى برد، و هر زمين بلندى را پايين مى آورد تا اين كه همه ى جهان همانند كف دست او، برايش آشكار شود. »
? از مجموع اين روايات، پى به عظمت حضرت مهدى عليه السلام و علم و دانش او مى بريم.
? الفبای مهدویت؛
احساس وظیفه
? احساس وظیفه
?احمد در تمام عرصه های زندگی فعال بود و در حق هیچ کس کوتاهی نمی کرد و نسبت به همه احساس وظیفه می کرد. در تشییع شهدا حضور فعال داشت. هم تشییع شهدای برجسته ای چون غازی، ضاوی
و هم شهدای گمنام حزب الله
?احمد به شهدا التماس می کرد تا شفیع او در محشر باشند، او عاشق این کار بود و همیشه می گفت: ” دوست.دارم خدا پایان عمرم را به شهادت ختم کند”
?یکی دیگر از فعالیت های همیشگی احمد دیدار با مجروحین جنگی بود. او یک روانشناس تمام عیار برای مجروحین بود و آن ها را دلداری می داد و روحیه ی آن ها را با شوخ طبعیش افزایش می داد.
?ملاقات در ملکوت
#شهید_احمد_مشلب?
#شهید_مدافع_حرم
#هنیئــا_لک_الشهاده
?رفاقتشان? از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که #هیچکدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش? نکردند. نه #شهیدعلی بعد از رفتنش آقانوید را فراموش کرد و حق رفاقت را بجای آورد و نه #آقانوید. هرکاری از دستش برمی آمد برای #رفیق_شهیدش? می کرد.؛از سر زدن به خانواده ش? و پرکردن جای خالی #علی برای مادر تا برگزاری روضه و شرکت در روضه های منزل #شهید.
?به گواهی خیلی از اطرافیان، بعد از #شهادت شهید علی خلیلی (شهید امر به معروف )? حال و هوای آقانوید هم عوض شد و انگار آرزوی پنهان شده در دلش❤️ #راه_نجات یافته بود. در یکی از نوشته هایش گفته که #علی راه را به من نشان داد?
?گفت: #شهادت_طلبی، شهادت رو در پیش داره. مگه علی خلیلی رزمنده✌️ بود که اینطور رفت.. ” در عمق #رفاقتشان همین بس که حدود یکسال و نیم بعد از شهادت علی?، #خواب زیبایی را آقانوید می بیند که شهید به او می گوید: #امشب? توانستیم #اذن_شهادتت را بگیریم….
? #آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
?آری شودکه گوشه چشمی #به_ما کنند
#هنیئــا_لک_الشهاده
#شهید_نوید_صفری?
#شهید_علی_خلیلی?
#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا او در سیره شهدا ذوب شده بود… مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت میکند : علیرضا لباس نو نمیپوشید … میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت: مگر شهدایما روی تشک میخوابیدند او بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او میپرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ میگفت : جاروکشم … شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می دیدم عبا انداخته و دارد قرآن میخواند و گریه میڪند…. #شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی
#شهید_مدافع_حرم
?اولین باری که بعد از عقد بیرون رفتیم، سرمزار شهدا رفتیم، میگفتند ما هر چه داریم از این شهداست، حتی وقتی باردار میشدم، من را میبرد سر مزار شهدا و اگر شکلاتی روی مزار بود میگفت از اینها بردار که تبرک است، بخور که خداوند به ما اولاد #صالح بدهد.
?هنگام زیارت شهدا همراه خود گندم میبردیم، میگفتند این شهدا آنقدر پر روزی هستند که پرندگان به واسطه آنها رزق و روزی میخورند و چون دوست داشتند بچهها هم با شهدا ارتباط برقرار کنند، کیسه گندم را به آنها میدادند و میگفتند روی مزار شهدای گمنام بگذارید.
#شهید_مهدی_قاضی_خانی?
#شهید_مدافع_حرم
??صلوات
#این_چنین_رفتن_ارزوست
✍️تو میرفتے و
من نگاه میڪردم…
هرگز این همہ مـــــرد
یڪ جا ندیده بودم…
چمدان نیست ڪہ دستتـ
تابوت #دل_بیقرار من استـ
#شهید_روح_الله_قربانی
#این_چنین_رفتن_ارزوست