دختردارا میفهمن که چقدر دل کندن و رفتن سخته واسه بابا...
?در سالن انتظار فرودگاه بودیم که نگاه کردم دیدم یسنا کنارم نیست . وقتی برگشت دیدم چند شاخه گل در دست داره و باخوشحالی بهم گفت : مامان بابا تو راهه ، بابا داره میاد …
‼️مامان بابایی قول داده بود برام عروسک خوشگلی بیاره و بابا امیرم که بدقولی نمی کنه و حتما برام آورده درسته مامان ؟! اشک در چشمانم حلقه زده بود و اینکه در خرابه شام چه گذشت بر درُدانه ی اباعبدالله…
‼️گفتم: آره مامان بابا امیر داره میاد ولی خوابه …
یسنا با شیطنت و معصومیتش گفت: خوب خودم بیدارش می کنم … گفتم: نمیشه دخترم . یادته بابا امیر بهت گفت; دعا کن شهید بشم ؟!?
الان بابا امیر #شهید شده و رفته پیش امام حسین (ع) …
✍️ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_امیرعلی_هیودی?
دختردارا میفهمن که چقدر دل کندن و رفتن سخته واسه بابا…??
#طنز_جبهه
#طنز_جبهه
استاد سرکار گذاشتن بچه ها بود.
روزی از یکی از برادران پرسید ،
شما وقتی با دشمن رو به رو می شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟!
آن برادر خیلی جدی جواب داد ،
البته بیشتر به اخلاص بر می گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند.
اولاً باید وضو داشته باشی ،
ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی ،
اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدَستَنا یا پایَنا و لا جای حسّاسَنا برحمتک یا ارحم الراحمین !!
طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت ،
این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است !
اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد ، شک کرد و گفت ،
اخوی غریب گیر آورده ای؟!….
? رفاقت به سبک تانک
? یادشهداکمترازشهادت نیست ?
*نوجوانی که ققنوس دفاع مقدس لقب گرفت*
? *نوجوانی که ققنوس دفاع مقدس لقب گرفت*
? شهید علی عرب نوجوانی در جبهه بود شبی که عملیات شبانه داشتیم در کوله پشتی علی تعداد زیادی مهمات بود.
? عملیات باید بدون کوچکترین صدایی انجام می شد . ناگهان دشمن چند منور زد . یکی از این شعله های منور به کوله پشتی علی اصابت کرد آن هم کوله ای پر از گلوله و مهمات!
? چند نفر از بچه ها می خواستند به او کمک کنند اما از آن جایی که امکان لو رفتن عملیات بود علی مانع شد . سپس چفیه اش را در دهانش گذاشت تا صدایی از او بیرون نیاید.
? کوله او هر لحظه شعله ورتر می شد و مهمات درونش به حد انفجار رسیده بودند . چاره ای نبود برای ادامه عملیات علی را تنها گذاشتیم.
? وقتی عملیات تمام شد و دوباره به همان مسیر قبلی رسیدیم علی را ندیدیم تمام بدن او سوخته و آب شده بود و تنها کف پوتین هایش که نسوز بودند باقی مانده بود .
? خاطرات رضا ایرانمنش
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
?????
?✨مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و #خط_قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود:
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشمخورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس #شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه … .
?✨قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکسها هم نو میشد!
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکسهای بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
راوی: همسر شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی? #شهید_مدافع_حرم
ابراهیم و ماشین مدل بالا
──┅═ঊঈ?ঊঈ═┅──
? ابراهیم و ماشین مدل بالا ?
?✨ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهدند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد ..
???✨???✨???✨
هر چـه زمـــــــــ⏱ـــــــــان میگذرد،
مردم افسردهتر میشوند..?
اين خاصيت دل بستن به «زمانه» است❗️
✅️ خوشا به حال آنانکه، به جای «زمان»، به «صاحب الزمان» دل میبندند❤️
#امام_زمان
#سلام_امام_زمانم
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
?تو را باید شاعرانه♥️ نگریست
?چشم های #تو را باید سرود
?ای؛خوش قافیه ترین واژه هستی?
?سلام؛ #آقای_زیباییها✋
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج??