اضطرار فرج
♨️اضطرار فرج♨️
◀️امام زمان(علیه السلام): اگر در شما دو صفت «وفاداری و همدلی» باشد، با عجله ظهور می کنم.
♦️غیبت امام زمان(علیه السلام) برخلاف تصور ما، خواسته ی خدا نیست، بلکه تصمیمی است که مردم ایجاد کردند و خدا به دنبال همان تصمیم که ناشی از روحیه ی مردم است، امرِ غیبت را استمرار داده است؛ و گرنه خود حضرت فرمود: اگر در شما دو صفت وفاداری (به اهل بیت علیه السلام) و همدلی (بامومنان) باشد، من با عجله ظهور می کنم.
♦️ما هنوز نسبت به صاحب و اماممان وفادار نبوده و دلتنگش نیستیم؛ غیبت، اضطرار، آوارگی و طرد شدگی او دل ما را نمی آزارد و اشکی از ما جاری نمی کند؛ برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت، با هم همدل نیستیم.
♦️این منکری است که خود جامعه ی شیعی ایجاد کرده و باید برطرف شود.
♦️بزرگترین امر به معروف، و بزرگترین نهی از منکر، امر به برطرف کردن موانع ظهور، و نهی از ایجاد موانع ظهور است.
بزرگترین و حیاتی ترین نیاز ما در بخش فوق عقلانی مان به عنوان یک انسان، ارتباط با غیب، امام زمان(علیه السلام)، ملائکة الله، صمیمیت، دوستی و محبت خداوند است. دعا برای ظهور راهی است که ما را با غیب و امام زمان مان مرتبط می سازد.
♦️چرا بزرگترین دعای شب های قدر ما «اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن» است؟ چرا توصیه شده که از اول تا آخر شب قدر این دعا را بخوانید؟ این که گفته می شود «قرآن نخوانید، ابوحمزه نخوانید، جوشن کبیر نخوانید؛ بلکه مهمترین دعایتان دعای فرج باشد، معنایش این نیست که دست از قرآن بردارید، بلکه منظور، توسل به قرآن ناطق و وجود مبارک امام زمان(علیه السلام) است که بدون «او»، قرآن بی ارزش می شود.
مشکلات زندگی به دلیل فراموش نمودن صاحب و بزرگتر خویش است
?مشکلات زندگی به دلیل فراموش نمودن صاحب و بزرگتر خویش است. ◀️امام حسن عسکری علیه السلام،به ما که در بحبوحه ی اشتغالات عالم ماده گرفتاریم،فرزند خویش،امام زمان را یادآور می شوند. #غفلت_از_امام #یاد_امام #معرفت_امام
از خاطرات علامه محمد تقی جعفری
نزد من آمد تا برخي سوالات را بپرسد . ديدم دانشجوی مستعدی است كه استاد خوبي نداشته است . ذهن نقاد و سؤالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود . پاسخ ها را كه ميشنيد ، مثل تشنهای بود كه آب خنكي يافته باشد . خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم ، پذيرفتم . قرار شد فلان درسی را نزد من بخواند .
چندي كه گذشت ، ديدم فريفته و واله من شده است . در ذهنش ابهت و عظمتي يافته بودم كه برايش خطر داشت . هرچه كردم ، اين حالت درو كاسته نشد . *ميدانستم اين شيفتگي ، به استقلال فكرش صدمه ميزند* . تصميم گرفتم فرصت تعليم را قرباني استقلال ضميرش كنم.
روزي كه قرار بود براي درس بيايد ، در خانه را نيم باز گذاشتم . دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه ، شروع به بازي و حركات كودكانه كردم . ديدمش كه سر ساعت آمد . از كنار در دقايقي با شگفتي مرا نگريست . با هيجان ، بازي را ادامه دادم . در نظرش شكستم . راهش را كشيد و بي يك كلمه ، رفت كه رفت.
دنبال آدمهاي بزرگ بگرديد و سعي كنيد دركشان كرده از وجودشان توشه برگيريد . اما *مريد و واله كسي نشويد . شما انسانيد و ارزشتان به ادراك و استقلال عقلتان است . عقلتان را تعطيل و تسليم كسي نكنيد. آدم كسي نشويد ، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد…*
از خاطرات علامه محمد تقی جعفری
#شهید_محمود_کاوه
?یکی از بچه ها به شوخی #پتویش را پرت کرد طرفم، اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه، کم مانده بود سکته کنم? سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد
?با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند? چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، #جوابش را بدهم، او یک دستمال از داخل جیبش در آورد، گذاشت رو زخم? سرش و بعد از سالن رفت بیرون.
?این برخورد از صد تا تو گوشی برایم سخت تر بود? در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همان طور که #می_خندید گفت: مگه چی شده⁉️ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
?همان طور که #خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا #کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست☺️ چنان مرا شیفته خودش کرد❤️ که بعدها اگر می گفت: #بمیر، میمردم.
#شهید_محمود_کاوه?
#شهدا_و_حجاب
???????
#شهدا_و_حجاب
#شهید_سید_رضا_طاهر
نسبت به بد #حجابے خانم ها خیلی ناراحت می شد ، بعد از #ازدواجمان که به بازار میرفتیم حس می کردم راحت نیست .
به من گفت : خانم می شه من دیگه بازار نیام ؟! وضع #حجاب خانم ها نا مناسبه .
از این شرایط ناراحت بود و می گفت : خانمها قراره با این #پوشش به کجا برسن …
شهیدی که صدام برای سرش جایزه تعیین کرد.
#خاطرات_شهدا?
? شهیدی که صدام برای سرش جایزه تعیین کرد.
?روز هفدهم آذر سال ۱۳۵۹ بود. نیرویهای اعزامی عملیات بیسروصدا و شبانه به کانال ماهشهر نزدیک شدند و تا نزدیکی صبح ۳۰۰ نفر از نیروهای رژیم بعث را به هلاکت رساندند. اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر #بنیصدر از ستون خودیها پشتیبانی نکردند. دشمن پاتک زد و در ناباوری #شاهرخ و یارانش تعداد زیادی از رزمندهها به خاک و خون کشیده شدند.
?شاهرخ در سنگر ماند و با آرپیجی شروع به منهدم کردن تانکهای بیشمار دشمن کرد. در همین حین با فریاد از دوستانش میخواست زخمیها را به عقب برگردانند. در همین وانفسا تیری به سینه اش اصابت کردند. یارانش دیدند که آن سرو سهی چطور به زمین افتاد. کمی که دور شدند این را هم دیدند که نیروهای بعثی بالای سر #حرّ_انقلاب آمدند و با شناسایی او شروع به #هلهله و پایکوبی کردند.
?شاهرخ ضرغام که اسمش را به ابوالفضل تغییر داده بود، مدتها بود که با #دلاوریهایش کابوس گردانهای بعثی شده بود. کار بهجایی رسید که صدام برای سر او #جایزه تعیین کرد. هنوز ظهر نشده بود که رادیو عراق پخش برنامههای عادیاش را متوقف کرد و گوینده اخبار با صدایی شعف آلود از کشته شدن ابوالفضل ضرغام خبر داد.
?سر شاهرخ را از تن جدا کرده بودند. همان شب تلویزیون عراق پیکر بیسر او را نشان داد. گوینده مدام میگفت: ما سر شاهرخ، جلاد حکومت ایران را از تن جدا کردیم. بعد از آن دیگر اثری از شاهرخ ضرغام نبود. آنهمه نذر و نیاز و دعای مادر و پسر باهم یکجا اجابت شد. شاهرخ در رکاب امامش ابوالفضل شد و به شهادت رسید و همانطور که خواسته بود پیکرش #مفقود شد و شهادت دلاورانهاش همه بدیهای گذشتهاش را شست و با خود برد.
?خبر رشادتهای شاهرخ به جماران رسید. پیر انقلاب جملههایی تاریخی و ماندگار در رثای شهادت شاهرخ ویاران بسیجی شدهاش فرمودند: «اینان ره صدساله را یکشبه طی کردند. من دست و بازوی شمارا میبوسم و از خدا میخواهم من را با این بسیجیان محشور کند.»
#شهید_شاهرخ_ضرغام?
#شهید_مفقود_الاثر
#سالروز_شهادت