تفسیر_قرآن_کریم
#تفسیر_قرآن_کریم
(تفسیر آیه ٢۶ سوره آل عمران)
?ناگفته پیدا است منظور از اراده و مشیت الهى در این آیه این نیست که خداوند؛ بدون حساب و بى دلیل، چیزى را به کسى مى بخشد و یا از او مى گیرد، بلکه مشیت او از روى حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است، گاه این حکومت ها به خاطر شایستگى ها است، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگى امت ها است
⁉️سؤالی اینجا مطرح میشود که آیا خداوند به ستمگران حکومت مىبخشد؟یعنی ممکن است؛ کسانى از آیه فوق چنین نتیجه بگیرند که: هر کس به حکومتى مى رسد و یا از حکومت، سقوط مى کند، خواست خدا بوده، و نتیجه این سخن، امضاى تمام حکومت هاى جباران و ستمگرانِ تاریخ از قبیل حکومت معاویه؛ تا چنگیز و هیتلر و… مى باشد، و اتفاقاً در تاریخ نیز مى خوانیم که یزید(لعنه الله) هم، براى توجیه حکومت ننگین و ظالمانه خود به این آیه استدلال کرد
? توضیح اینکه:خداوند یک سلسله عوامل و اسباب براى پیشرفت و پیروزى در این جهان آفریده است، و استفاده از آثار این اسباب، همان مشیت خدا است. حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى از آن وسایل و اسباب استفاده کردند و ملت هاى ضعیف و زبون و ترسو، به آن تن در دادند و حکومت ننگین آنها را تحمل کردند، این نتیجه اعمال خود آنها است، که گفته اند: هر ملتى لایق همان حکومتى است که دارد.
?و اگر ملت ها آگاه بودند و آن عوامل و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند، و حکومت هاى عادلانه اى به وجود آوردند، باز نتیجه اعمال آنها است که بستگى به طرز استفاده از عوامل و اسباب الهى دارد. معنای مشیت الهی این است.
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
? قبل از یکی از #عملیات ها، بچه های گردان? حضرت علی اکبر (ع) می روند پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم #روحیه ای بگیرند. در آن مراسم سید جمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده است و هم مداح ?اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می کند و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی اهل بیت را می کند، که ایشان هم خیلی او را مورد #تفقد و توجه قرار می دهد.?
?موقع #نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر? نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید این را گذاشتم تا #تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم?.نماز که تمام می شود، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند:شما #ساداتی و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند.?
? بعدا هم #حضرتآقا به برخی از دوستان در لشگر می سپارند تا بیشتر هوای? سید جمال را داشته باشند و اجازه ندهند که خط برود چون حضورش برای بقیه رزمنده ها باعث دلگرمی و قوت قلب? است.اتفاقا در عملیات هم تقریبا مواظب بودند که سید خط نرود و در عقبه بماند. ولی در #شلوغی درگیری ها سید جلو می رود و به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت می رسد.تعریف می کنند بعدها که مجددا گردان می رود #خدمت حضرت آقا و کسی دیگر بلند می شود
? و #مداحی می کند که آقا جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است »?شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع #کرج می باشد که در تیر☀️ ۱۳۶۵ و عملیات #کربلای یک به شهادت رسیدغیر از خودش سه برادرش و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند?یعنی خاندان معظم قریشی #شش شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده اند…
#شهید_سیدجمال_قریش
امام على عليه السلام:
?امام على عليه السلام:
زبان تو، از تو همان مى خواهد كه بدان عادتش داده اى و نفست از تو همان تقاضا مى كند كه بدان خو گرفته اى
لِسانُكَ يَستَدعيكَ ما عَوَّدتَهَ، و نَفسُكَ تَقتَضيكَ ما ألِفتَهُ
?غررالحكم حدیث 7634
شهیدی که در خواب از #حادثه_منا خبر داد!
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
? شهیدی که در خواب از #حادثه_منا خبر داد!
?روحانی کاروان با کلی پرس و جو من رو پیدا کرد و از من پرسید، شما حاج منصوری؟
?گفتم بله.
?بعد پرسید: شما پدر شهیدی و اسم پسرت عباسه؟
?گفتم بله، یکی از دو شهیدم عباسه.
?روحانی کاروان گفت: حاج منصور من که شما رو نمیشناختم و نمیدونستم پدر شهید هستی، شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست، برید پدر من رو تو کاروان خودتون پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منا نرود، و از من خواست تا مراقب شما باشم.
?به روحانی کاروان گفتم، اینطوری که نمیشه.
?در جواب به من گفت: این چیزى بود که باید میامدم به شما میگفتم، شما هم مىتوانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتلتون.
?حاج منصور گفت: همین کار را انجام دادم و برای خودم و همسرم نایب گرفتم و برگشتیم هتل، و بعد از این که حادثه منا رخ داد، حکمت این اتفاق رو فهمیدم و به این که میگویند، #شهدا_زندهاند بیشتر اعتقاد پیدا کردم.
#شهید_عباس_فخارنیا
#راوی_پدر_شهید
بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 7)
⚫️بعد از کربلا چه گذشت…(قسمت 7)
?بعد از سخنرانیهای حضرت زینب سلام الله علیها،مردمی که در کاخ جمع شده بودند منقلب شده و احساس ندامت میکردند.
?در این هنگام که امام سجاد علیه السلام را بر یزید وارد کردند، یزید که سرشکسته شده بود و دنبال بهانه ای برای شهید کردن امام سجاد علیه السلام بود از او سوالاتی میپرسید و امام هم به کوتاهی پاسخ میداد.
?در حالیکه تسبیح کوچکی در دست داشت و آنرا میچرخانید.
?یزید گفت: این چه کاری است که من با تو سخن میگویم و با تسبیح بازی میکنی و احترام نمیگذاری؟
?امام علیه السلام فرمود: پدرم از جدم برایم نقل کرده که وقتی نماز صبح را انجام میداد تسبیح به دست میگرفت و ذکری میگفت.
✨سپس تسبیح را در دست میچرخانید و به کارش میرسید بدون اینکه ذکری بگوید
و میفرمود: چرخاندن تسبیح ذکر به حساب می آید و چون در رختخواب میرفت تسبیح را زیر بالشش قرار میداد و میخوابید و میفرمود تا صبح تسبیح ذکر میکند.
من از روش آنها پیروی میکنم.
?یزید گفت: با هرکدام از شما که سخن میگویم به گونه ای سخن میگوید که در گفتار پیروز میشود!
✳️ در تاریخ آمده است که بعد از این سخنان یزید امام سجاد و اهل بیت را در خرابه ی بی سقفی منزل داد که از سرما و گرما در پناه نبودند.
? انقدر بر اهل بیت سخت گذشت که صورتشان پوست انداخت و مجروح گردید.
? منهال عمرو میگوید:
امام سجاد را دیدم که تکیه بر عصا دیده و پاهایش مانند دوتا نی خشک و خون از آنها جاری بود، رنگ شریفش نیز زرد شده بود.
? از او پرسیدم: یابن رسول الله چگونه صبح کردید؟
? امام سجاد فرمود: چگونه است حال کسی که در دست یزید اسیر است؟ زنهای ما تابحال از طعام سیر نشده اند و سرهایشان پوشیده نگردیده است..
?هروقت هم که یزید مارا میطلبد گمان میکنم قصد کشتن مارا دارد. منهال! عرب به عجم افتخار میکند که محمد صلی الله علیه و آله عربی است ولی ما خاندان مردانمان کشته میشود توسط خود اعراب و زنان و اطفالمان اسیر میشوند!
? پرسیدم : کجا میروید؟ فرمود جایی که به ما داده اند حفاظی ندارد و آفتاب پوست مارا گداخته است.
?جهت ضعف بدن بیرون آمده ام تا قدری استراحت کنم و برگردم از جهت ترس بر زنان….
? در این حال صدای زنی بلند شد: نور دیده ام کجا میروی؟ برگرد که از دشمن بر جان تو میترسم!امام با شنیدن صدای عمه اش مرا گذاشت و به خرابه بازگشت…
✍ادامه دارد…
? مقتل مقرم ص 453،
?بحار ج45 ص 140،
? لهوف ص 193.
? نفس المهموم ص 459