#بنی_امیه_و_یهود (1)
✡️ #بنی_امیه_و_یهود (1)
1⃣ از اتفاقاتی که در دورهی عمر بن خطاب و در پی تصرف قدس افتاد، نصب #معاویه در شام بود.
2⃣ معاویه از خاندان #بنیامیه و فرزند #ابوسفیان دشمن لجوج پیامبر (ص) است که در جریان فتح مکه به ظاهر ایمان آورد و از این طریق وارد اسلام شد.
3⃣ سابقه دشمنی دو خاندان بنیامیه و #بنیهاشم در آن روز موضوع مشهوری بود که همچنان نیز در تاریخ باقی مانده است.
4⃣ #امیه فرزند #عبدشمس و عبدشمس فرزند #عبدمناف بود. #هاشم نیز فرزند دیگر عبدمناف و عموی امیه بود.
5⃣ در این که سبب این دشمنی دیرینه و دیرپا چه بوده است، در تاریخ داستانی نقل شده که به نظر میرسد بیشتر برای پوشش یک واقعیت بزرگتر بوده باشد.
6⃣ بر اساس این داستان هاشم و عبدشمس دوقلوهایی بودند که از ناحیه انگشت دست به هم چسبیده بودند. با جدا نمودن آن دو با شمشیر، #کاهنان اینگونه پیشبینی کردند که میان این دو برادر خونریزی برقرار خواهد بود. البته گذر زمان نشان داد که نه میان این دو برادر، که میان یکی و فرزند دیگری این اختلاف رخ داد.
7⃣ امام صادق علیهالسلام در روایتی سبب این دشمنی را اینگونه بیان میفرمایند:
? انَّا وَ آلُ اَبِی سُفْیانَ اهْلُ بَیتَینِ تَعَادَینَا فِی اللهِ قُلْنا صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذَبَ اللهُ قاتَلَ ابُوسُفْیانَ رَسُولَ اللهِ صلیاللهعلیهوآله وَ قاتَلَ مُعَاوِیهُ عَلِی بنَ اَبِیطَالِبٍ علیهالسلام وَ قَاتَلَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیهَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی علیهما السلام وَ السُّفْیانِی یقاتِلُ الْقائِمَ.
✍️ ما و فرزندان أبوسفیان افراد دو خانواده هستیم، دشمنی ما با هم در راه خداست، ما میگوییم: خدا راست گفته، ولی آنان میگویند: خدا دروغ گفته است. ابوسفیان با پیغمبر (ص) جنگید و معاویه با علی بن ابیطالب (ع) پیکار نمود، و یزید پسر معاویه با حسین بن علی (ع) جنگید و او را به شهادت رسانید و سفیانی با قائم آلمحمد (عج) خواهد جنگید.
✍️ نویسنده: دکتر محمدهادی همایون
خدا رحمت کند عباس را .....
???خدا رحمت کند عباس را …..
? ” شیخ صدوق در کتابهای الأمالي و خصال از امام سجاد« علیه السلام» روایت کرده:
رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ…
خدا حضرت عباس را رحمت كند! حقا كه امام حسين را بر خويشتن مقدم داشت و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا اينكه دستهاى مباركش قطع شد. خداى مهربان در عوض دستهاى عباس عليه السّلام دو بال به وى عطا كرد تا بوسيله آنها در بهشت با ملائكه پرواز نمايد. كما اينكه اين نعمت را نيز به جعفر بن ابى طالب عطا كرد.
خدا رحمت کند عباس را .....
???خدا رحمت کند عباس را …..
? ” شیخ صدوق در کتابهای الأمالي و خصال از امام سجاد« علیه السلام» روایت کرده:
رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ…
خدا حضرت عباس را رحمت كند! حقا كه امام حسين را بر خويشتن مقدم داشت و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا اينكه دستهاى مباركش قطع شد. خداى مهربان در عوض دستهاى عباس عليه السّلام دو بال به وى عطا كرد تا بوسيله آنها در بهشت با ملائكه پرواز نمايد. كما اينكه اين نعمت را نيز به جعفر بن ابى طالب عطا كرد.
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ
ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ
?میخورد ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩ ﮐﺮﺑﻼﺭﺍ،
?ﺩﺷﺖ پر ﺷﻮﺭ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ،
قصه ﯾﮏ ﻇﻬﺮﻏﻤﮕﯿﻦ،
?ﮔﺮﻡ ﻭﺧﻮﻧﯿﻦ،
ﻟﺮﺯﺵ ﻃﻔﻼﻥ ﻧﺎﻻﻥ،
?ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﻭﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ،
ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ
?ﻭ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ،
میدود ﻃﻔﻠﯽ ﺳﻪ ساله
?ﺁﺥ “ﺑﺎﺭﺍﻥ … ﺁﺥ “ﺑﺎﺭﺍﻥ
فرارسیدن
تاســــــــوعا
و عاشورای
حسینی
ایام ایثار
عشـــــق
بندگــــی
وآزادگی
برشـما
دوستان
عزیــز و
گــــرامی
تسلیت بــاد
لاله ای از_ملکوت
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنه کامان رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فرو بارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز!
اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک
تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
تا قیامت تشنه کامان صواب
می خورند از رشحه ی آن مشک آب
هستی اش را دست از مستی فشاند
جز حسین اندر میان چیزی نماند
?لاله ای از_ملکوت جلد اول
لاله ای از_ملکوت
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنه کامان رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فرو بارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز!
اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک
تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
تا قیامت تشنه کامان صواب
می خورند از رشحه ی آن مشک آب
هستی اش را دست از مستی فشاند
جز حسین اندر میان چیزی نماند
?لاله ای از_ملکوت جلد اول