ارزشها باید محور باشند نه اشخاص..
?ارزشها باید محور باشند نه اشخاص..
✍️ #شهید_بهشتی
?یکی از مصیبتهای زمان ما این است که اشخاصی دارند کمکم جانشین ارزشها میشوند؛ این خطرناک است؛ انقلاب ما انقلاب ارزشهاست.
?من مکرر در رابطه با خودم و دوستانم عرض کردهام، دوستان عزیز ولو ۱۰ نفر، ۱۰۰ نفر، یک میلیون نفر ما را به جای ارزشها بنشانند، عکسِ مسئله است؛ تعلیم اسلام و تعلیم مولا این است که تو ارزشها را بشناس و اشخاص را با ارزشها بسنج؛ بحثها باید بر محور ارزشها باشد، حمایتها باید از ارزشها باشد، درود باید بر ارزشها باشد، درود بر شهیدان، این میشود درود بر یک ارزش، درود بر انسانهای مخلص حمایت از یک ارزش میشود، درود بر کسانی که از بام تا شام مخلصانه برای مردم در راه رضای خدا زحمت میکشند، این میشود درود بر یک ارزش.
?ما باید ارزش ها را بشناسیم؛ البته اشخاص را هم باید بشناسیم در این شکی نیست، اما اول ارزشها، بعد اشخاص، نه اول اشخاص بعد ارزشها
? شهید بهشتی (۱۳۵۹/۱۲/۱۰)
دین میخواهد تو را هدفمند رشد دهد...
?دین میخواهد تو را هدفمند رشد دهد…
✍️استاد متفکر #شهید_مطهری
?مصیبت بزرگ انسان در عصر ما بالخصوص همین است. در عصرهای قدیم به دلیل اینکه دایره به اصطلاح آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت این قدر گسترش نداشته انسان ها به طور خودرو بار می آمدند، مثل این درخت های جنگلی و کوهستانی بودند که خودش همین جور رشدِ طبیعی خودش را می کرد.
?حالا اگر دست یک باغبان مهربانی نمی رسید به اینکه او را بهترش بکند لااقل استعدادهای انسانی او به همان حالت طبیعی رشد می کرد، ولی انسان های حالا مثل درخت هایی در باغستان هایی هستند که باغبان ها مأمور هستند که این درخت ها را آن جوری در بیاورند که به او دستور دادند، نه اینکه درخت را رشد بدهند، بلکه مطابق دستور و طبق فرمول عمل کنند و آن اینکه مثلاً درخت قدش از این مقدار معین درازتر نشود، حتماً باید قامتش این جور باشد.
?اینجاست که انسان ارزش فطرت را درک می کند. اصلاً باید دید که آیا انسان موجودی است مثل این چوب؟ انسان یک حقیقت زنده است و دین تمام همّش بر این است که انسان را رشد بدهد، فطرت انسان را پرورش بدهد نه انسان را مطابق میل و رأی خودش هرجوری که دلش خواست بسازد.
?تربیت و رشد اسلامی(ص۵٩- ۶۰)
دین میخواهد تو را هدفمند رشد دهد...
?دین میخواهد تو را هدفمند رشد دهد…
✍️استاد متفکر #شهید_مطهری
?مصیبت بزرگ انسان در عصر ما بالخصوص همین است. در عصرهای قدیم به دلیل اینکه دایره به اصطلاح آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت این قدر گسترش نداشته انسان ها به طور خودرو بار می آمدند، مثل این درخت های جنگلی و کوهستانی بودند که خودش همین جور رشدِ طبیعی خودش را می کرد.
?حالا اگر دست یک باغبان مهربانی نمی رسید به اینکه او را بهترش بکند لااقل استعدادهای انسانی او به همان حالت طبیعی رشد می کرد، ولی انسان های حالا مثل درخت هایی در باغستان هایی هستند که باغبان ها مأمور هستند که این درخت ها را آن جوری در بیاورند که به او دستور دادند، نه اینکه درخت را رشد بدهند، بلکه مطابق دستور و طبق فرمول عمل کنند و آن اینکه مثلاً درخت قدش از این مقدار معین درازتر نشود، حتماً باید قامتش این جور باشد.
?اینجاست که انسان ارزش فطرت را درک می کند. اصلاً باید دید که آیا انسان موجودی است مثل این چوب؟ انسان یک حقیقت زنده است و دین تمام همّش بر این است که انسان را رشد بدهد، فطرت انسان را پرورش بدهد نه انسان را مطابق میل و رأی خودش هرجوری که دلش خواست بسازد.
?تربیت و رشد اسلامی(ص۵٩- ۶۰)
تا چه در این دل بریزیم...
?تا چه در این دل بریزیم…
✍️حضرت آیت الله #جوادی_آملی.
?اين روح ما آنقدر قدرت دارد كه اين آسمان و زمين را در گوشه ذهن خود جا ميدهد. يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است، فرمود: ظرفها را شما در دنيا ديديد.
روح، ظرفيت يك سلسله مطالب دارد؛ اما اين ظرف با ظرفهاي دنيا فرق ميكند. ظرفهاي مادّي ظرفيّتش مشخص است.
? اگر ظرفي ظرفيّت پنج ليتر آب دارد، وقتي دو ليتر آب رفت، اين ديگر ظرفيت پنج ليتر را ندارد، فقط آماده پذيرش سه ليتر است. هر مظروفي ظرف خودش را اشغال ميكند؛ اما قلب ما و روح ما و جان ما كه ظرف معارف است، خاصيّت آن اين است كه هر اندازه مظروف بيايد، اين مهمانها را پذيرايي ميكند، خودش وسيعتر ميشود، اين مظروف، اين ظرف را وسيعتر ميكند؛ «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ»
?اخلاق هم همين طور است، معارف هم همين طور است. چرا ما به آنجا نرسيم. اين ظرفيت كه براي ما هست، مرتب هم به ما گفتند ياد بگير و مرتب هم گفتند، دو لحظه آن در يک حدّ نباشد. جامعه را عقل و عدل اداره ميكند، اگر ـ خداي ناكرده ـ انسان بيراهه برود، آن بيماريهاي بدخيم هم همين را توسعه ميدهد. اين دل ظرفيت دو جانبه را دارد؛ كفر اگر بيايد وسيعترش ميكند, شرارت بيايد وسيعترش ميكند, شقاوت بيايد وسيعترش ميكند، تا چه در اين دل بريزيم. اين دل ظرفيت فراواني دارد
?جلسه درس اخلاق (۱۳۹۷/۰۲/۱۳)
یاد از یاد حکایت می کند..... [الذکر خبر الذکر]
? یاد از یاد حکایت می کند…..
[الذکر خبر الذکر]
✍️استاد حسین الهی قمشه ای
?هرگاه بنده پروردگارش را یاد کند،
نشان آن است که پروردگارش او را یاد کرده است.
در مثنوی حکایت زاهدی را می خوانیم که
همه شب الله گفتی و لب به ذکر دوست شیرین کردی، تا شبی:
گفت شیطانش که ای الله گو
این همه الله را لبیک کو
چند اَلله می زنی با روی سخت
می نیاید یک جواب از پیش تخت
زاهد از ذکر باز می ماند و به خواب می رود.
?در عالم رویا حضرت خضر را می بیند که با وی می گوید چرا از ذکر فرو مانده ای؛ می گوید: لبیکم را هیچ پاسخی نمی آید. و خضر از زبان خداوند با او می گوید:
نی تو را در ذکر، من آورده ام
نی که من مشغول ذکرت کرده ام
?و سخن بابا طاهر نیز همین است که
وقتی آدمی به یاد پروردگار می افتد
نشان آن است که پروردگار او را یاد کرده و به خود فرا خوانده است. و البته ذکر خدا از بندگان و ذکر بندگان از خدا در ادای کلماتی خلاصه نمی شود، بلکه ذکر کار دل است که از آنجا به زبان نیز می رسد.
?ذکر زبان، بردن نام معشوق است
و ذکر دست و پای و اعضای دیگر صرف آن اعضا در مسیر زیبابی و دانایی و نیکویی است؛که باز از نام های معشوق است:. سعدی میگوید:
خالی از ذکر تو عضوی؛ چه حکایت باشد
سر مویی به غلط، در همه اندامم نیست
? ” ترانه های بابا طاهر عریان ”
تصحیح و پیشگفتار: حسین الهی قمشه
یاد از یاد حکایت می کند..... [الذکر خبر الذکر]
? یاد از یاد حکایت می کند…..
[الذکر خبر الذکر]
✍️استاد حسین الهی قمشه ای
?هرگاه بنده پروردگارش را یاد کند،
نشان آن است که پروردگارش او را یاد کرده است.
در مثنوی حکایت زاهدی را می خوانیم که
همه شب الله گفتی و لب به ذکر دوست شیرین کردی، تا شبی:
گفت شیطانش که ای الله گو
این همه الله را لبیک کو
چند اَلله می زنی با روی سخت
می نیاید یک جواب از پیش تخت
زاهد از ذکر باز می ماند و به خواب می رود.
?در عالم رویا حضرت خضر را می بیند که با وی می گوید چرا از ذکر فرو مانده ای؛ می گوید: لبیکم را هیچ پاسخی نمی آید. و خضر از زبان خداوند با او می گوید:
نی تو را در ذکر، من آورده ام
نی که من مشغول ذکرت کرده ام
?و سخن بابا طاهر نیز همین است که
وقتی آدمی به یاد پروردگار می افتد
نشان آن است که پروردگار او را یاد کرده و به خود فرا خوانده است. و البته ذکر خدا از بندگان و ذکر بندگان از خدا در ادای کلماتی خلاصه نمی شود، بلکه ذکر کار دل است که از آنجا به زبان نیز می رسد.
?ذکر زبان، بردن نام معشوق است
و ذکر دست و پای و اعضای دیگر صرف آن اعضا در مسیر زیبابی و دانایی و نیکویی است؛که باز از نام های معشوق است:. سعدی میگوید:
خالی از ذکر تو عضوی؛ چه حکایت باشد
سر مویی به غلط، در همه اندامم نیست
? ” ترانه های بابا طاهر عریان ”
تصحیح و پیشگفتار: حسین الهی قمشه