باز باران..
مالک دینار گفت هنگامی که مردم آماده حرکت برای زیارت خانه کعبه بودند، در میان مسافرین زنی ضعیف و ناتوان را مشاهده کردم بر شتری لاغر سوار شده مردم او را از مسافرت با چنین مرکبی منع می کردند. می گفتند این شتر تو را به مقصد نمی رساند از اراده خود صرف نظر کن. زن به گفته آنها توجه نمی کرد، در بین راه شترش خوابید و از کاروان بازماند.
من به او رسیدم شروع به سرزنش نمودم که به تو گفتند ولی نپذیرفتی اکنون چه می کنی. جوابم را نداد. سر به سوی آسمان بلند کرده عرض کرد
خدایا نه در خانه خودم گذاشتی و نه مرا به خانه ات رساندی لو فعل بی غیرک لما شکوته الا الیک اگر چنین کاری دیگری جز تو نسبت به من می کرد شکایتش را به تو می کردم ولی اینک کجا و پیش چه کس شکایت برم.
مالک گفت دیدم از میان بیابان شخصی آشکار شد مهار شتری را به دست گرفته به این طرف می آمد نزدیک شده و به آن زن گفت سوار شو، شتری به خوبی آن در میان کاروانیان نبود، همانند برق به راه افتاده از نظرم ناپدید گردید او را دیگر ندیدم تا در مکه هنگام طواف پیدایش نمودم.
سوگند دادمش که خود را معرفی کن. گفت نامم شهره مادرم مسکه دختر فضه کنیز حضرت زهرا (علیها السلام) است.
آن شتر که دیدی از ناقه های بهشت بود خداوند را قسم دادم به حرمت فاطمه (علیها السلام) او هم به وسیله ملکی ناقه را فرستاد، تا پیاده نمانم.
اینها روی آتشند!
اینها روی آتشند!
یکی از ارادتمندان آقا می گفت:
« در خدمت آقا از قم خارج شدیم، آقای حاج آقا عبدالله فرزند آقا هم رانندگی می کرد دو طرف جاده مردم ریخته بودند در صحرا و بیابان بازی می کردند. آقا فرمود:
« حاج آقا عبدالله نگاه نکن، به من هم فرمود فلانی نگاه نکن. نگاه نکن آتش است. آنها در آتشند، نه روی سبزه، نگاه نکنید. اینها در مزارع مردم سبزی ها را پایمال می کنند و خرابی به بار می آورند.
اولیای گمنام خداوند
اولیای گمنام خداوند
ابراهیم خواص گوید: دوازده سال بود که دلم انار شیرین میخواست و نخورده بودم.
روزی با خود گفتم: باید آرزوی نفسم را برآورده کنم. روزی جایی میرفتم. مرد فقیر بدحالی را دیدم. به او گفتم:
ای درویش! دلت چه میخواهد تا آنرا برایت فراهم کنم؟ او نگاهی به من انداخت و گفت: دوازده سال است آرزوی انار در دل داری و نمیتوانی آنرا از دل بیرون کنی! حال آمدهای که آرزوی مرا برآورده کنی؟!
ابراهیم خواص گوید: من متحیر بماندم و با خود گفتم: خداوند دوستانی دارد که در میان خلق پنهانند و کسی آنها را نمیشناسد!
از اینجاست که در حدیث قدسی وارد شده: «أوليائي تحت قبابی لا يعرفهم غيري = اولیا و دوستان من در پس پردهاند. کسی جز خودم آنان را نمیشناسد.»
و حضرت مولانا در این معنی فرماید:
«هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند.»
میرزا حسین خان سپهسالار
? میرزا حسین خان سپهسالار
در زمان ناصرالدین شاه، دو سالی صدر اعظم بود و چند سالی هم سفیر کبیر و وزیر و…
? خیلی تلاش کرد فرهنگ غربی را در ایران رواج دهد، خیلی
? از تلاش برای تغییر خط فارسی گرفته تا تغییر دین و لباس و…
? در زمان او، با مکر و حیله های او، قسمت هایی از سیستان و بلوچستان از ایران جدا شد ، طبق قرارداد گلداسمیت
? فراموش نکنیم که الان هم در کشور ما و در قامت برخی مسئولین، سپهسالار ها و تقی زاده ها کم نیستند، اما مهم این است که شاه نداریم، ولی فقیه داریم ، فقیهی مجتهد و آگاه به مسائل سیاسی که اجازه کم شدن حتی یک وجب از خاک این کشور را هم نمی دهد.
? جوانان عزیز، تا می توانید تاریخ بخوانید، بدون دانستن تاریخ، دفاع از اسلام و انقلاب، میسر نیست.
تو میآیے
تو میآیے
شهیدان نیز با تو میآیند
و آوینے روایت میڪند
فتح نهایے را…
«اللهم عجل لولیڪ الفرج
و العافیة والنصر واجعلنا
من خیر انصارہ و اعوانـہ
والمستشهدین بین یدیه»
امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام
?دوستان وفادار داشته باش؛ چرا كه آنان، در روزگار آسودگى، ذخيره محسوب مى شوند و در روزگار گرفتارى، سپر بلا خواهند بود.
بحارالانوار ، ج ۷۸، ص۲۵۱