#کنترل_ذهن برای تقرب ۳۶۱
#کنترل_ذهن برای تقرب ۳۶۱
گفتیم که دینداری باید ما رو آدم های قدرتمندی کنه.
این قدرتی که مدافعان حرم دارن حاصل دینداری صحیح هست.
قدرتی که مومن داره حاصل دینداری درستش هست. اگه دیدید یه نفر ادعای ایمان میکنه ولی قدرت روحی نداره معلومه که کارش درست نیست
اینکه خیلی از بچه ها درس نمیخونن به خاطر ….
#استاد_پناهیان
#داستان_جذاب
? #داستان_جذاب
✅ #پاداشی_بزرگ_برای_کاری_کوچک!
? مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
?حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «زنی از بیابانی میگذشت. تشنگی بر او غلبه کرد. در آن نزدیکی، چاه آبی بود. او وارد آن شد و خود را سیراب کرد؛ سپس بیرون آمد و مسیرش را ادامه داد.
در راه، سگی را دید که از تشنگی، خاکهای نمناک را میخورْد. با خودش گفت چنانکه تشنگی بر من غلبه کرده بود، بر این حَیَوان هم غلبه کرده است که خاکهای نمناک را میخورد.
به سوی چاه برگشت، وارد آن شد، دهانش را پر از آب کرد، با دستهایش دیوارهی چاه را گرفت، بالا آمد، آب را از دهانش به دهان آن سگ ریخت و چند بار این کار را تکرار کرد تا این که آن را سیراب کرد!
خداوند به سبب این کار زن، گناهان او را بخشود.»
?حاضران پرسیدند: «مگر آبدادن به حیوانات هم پاداش دارد؟!» حضرت فرمودند: «لِکُلِّ کَبِدٍ حَرّاءَ اَجرٌ؛ برای [سیرابکردن] هر جگر داغی، پاداشی است.»
#آمرزش، #مهربانی_با_حیوانات
چشم و همچشمی در امور دنیوی
? چشم و همچشمی در امور دنیوی خوب نیست؛ امّا در امر آخرت خوب است. یعنی اگر دیدی کسی کار خیری میکند، بگو چرا من داخل آن نباشم.?
?عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی?
?اسف و غبطه خوب است و حسد و بخل بد.
?چشم و همچشمی در امور دنیوی خوب نیست؛ امّا در امر آخرت خوب است. یعنی اگر دیدی کسی کار خیری میکند، بگو چرا من داخل آن نباشم.
?در عالم خلق، نازک راه برو. سلام کن، آهسته راه برو و رد شو و بحث و جدال نکن. چیزهایی که فانی میشود، همهاش بیاعتبار است.
?مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب?
#پرسش_و_پاسخ -
? پرسش:
با عرض سلام. اگر شخصی دنبال خودسازی و تزکیه نفس است بخواهد در کانالهای سیاسی و روشنگری به نیت شناخت حق و باطل و شناخت دوست و دشمن عضو شود، چه تاثیری بر روی او خواهد داشت؟ آیا صلاح است عضو شویم و اگر حق راتشخیص دادیم از این کانالها حمایت کنیم؟ لطفاً دراین موارد توضیحی بفرمایید. باتشکر فراوان
? پاسخ:
سلام. کسی که اهل خودسازی و تزکیه نفس است و میخواهد در مسیر تعالی معنوی پیش برود، ورودش در کشمکشهای سیاسی مستلزم برخورداری از مراقبتهای بسیار بالاست.
اینکه انسان کلیت یک حرکت دینی را حمایت کند، یک بحث است؛ ولی اینکه انسان وارد کشمکشهای بین جناحهای مختلف یا افراد مختلف شود و بخواهد در آن زد و خوردهای بین گروهها، او هم عامل فعالی شود، این نگرانی هست که اگر آن وارستگی و آن تقوا و تهذیب لازم را نداشته باشد، خدای ناکرده دچار اعمال نفسانی شود و حتی به آنچه که حرام است، در بازی کردن با آبروی دیگران، شکستن دل دیگران، نسبت دادن آنچه که واقعیت ندارد به دیگران و حتی افشای سر دیگران، غیبت کردن از دیگران و بسیاری از آنچه که با تهذیب و تزکیه نفس تعارض کلی دارد، مبتلا شود.
اگر فرد مطمئن نیست که از آن تقوا و مراقبه و کنترل نفس لازم برخوردار است، بهتر است که وارد چنین کشمکشهایی به طور جزئی نشود.
در پناه خدا موفق باشید.
#پرسش_و_پاسخ - ۴۲۴
داستان؛ امام هادی(ع)
?بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم?
?داستان؛ امام هادی(ع)?
شخصی به نام بُریحه عباسی از طرف متوکل، مسئولیت امامت نماز جمعه شهر مدینه و مکه را بر عهده داشت و جیره خوار او بود.
جهت تقرب به دستگاه، نامه ای بر علیه امام هادی (علیه السلام) به متوکل نوشت که مضمون آن چنین بود:
«چنانچه مردم و نیز اختیارات مکه و مدینه را بخواهی، باید امام هادی (علیه السلام) را از مدینه خارج گردانی، چون که او مردم را برای بیعت با خود دعوت کرده است و عده ای نیز اطراف او جمع شده اند»
بُریحه چندین نامه با مضامین مختلف برای دربار فرستاد.
متوکل با توجه به این سخن چینی ها و گزارشات دروغین و اینکه شخص متوکل نیز، دشمن سرسخت امام علی (علیه السلام) و فرزندانش بود، لذا یحیی فرزند هرثمه را خواست و به او گفت هر چه سریع تر به مدینه می روی و علی بن محمد (علیه السلام) را از مسیر بغداد به سامرا می آوری.
یحیی می گوید در سال ۲۴۳ به مدینه رسیدم و چون آن حضرت آماده حرکت و خروج از مدینه شد، عده ای از مردم و بزرگان مدینه به عنوان مشایعت، امام را همراهی کردند که از آن جمله همین بُریحه عباسی بود.
مقداری راه که رفتیم، بُریحه جلو آمد و به امام عرضه داشت فهمیده ام که می دانی من با بدگویی و گزارشات کذب نزد متوکل، سبب خروج تو از مدینه شده ام.
چنانچه نزد متوکل مرا تکذیب نمایی و از من شکایتی کنی، تمام باغات و زندگی تو را آتش می زنم و بچه ها و غلامانت را نابود می کنم.
آن حضرت در جواب، با آرامش و متانت فرمود من همانند تو آبرو ریز و هتاک نیستم، شکایت تو را به کسی می کنم که من و تو و خلیفه را آفریده است.
در این هنگام، بُریحه با خجالت و شرمندگی روی دست و پای حضرت افتاد و ملتمسانه عذرخواهی و تقاضای بخشش کرد.
امام هادی (علیه السلام) اظهار نمود من تو را بخشیدم و سپس به راه خود ادامه داد.
? اعیان الشیعه، جلد ۲، صفحه ۳۷
#امام_هادی علیه السلام
#سخن_چینی
#نیکی
داستان
مرحوم سیدهاشم حداد بمدت دوازه سال در خانه مادرخانمش زندگی و مادر خانمش این سید اولاد رسول الله را بسیار اذیت میکرد ولی استاد بزرگوارش ایت الله میرزا علی اقا قاضی ایشان را سفارش به صبر وتحمل دربرابر ناملایمات میکرد???
آقا سیدهاشم حداد میفرمود: چندینبار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیتهای قولی و روحی امالزوجه من به حد نهایت رسیده است و من حقا دیگر تاب صبر و شکیبایی آن را ندارم و از شما میخواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم. مرحوم قاضی فرمودند: از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟ عرض کردم: آری!
فرمودند: آیا زنت هم ترا دوست دارد؟! عرض کردم: آری، فرمودند: ابدا راه طلاق نداری! برو صبر پیشه کن؛ تربیت تو به دست زنت میباشد. و با این طریق که میگویی خداوند چنین مقرر فرموده است که: ادب تو به دست زنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی!
من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابدا تخطی و تجاوز نمیکردم و آنچه این مادر زن بر مصائب ما میافزود تحمل مینمودم تا اینکه یک شب تابستانی خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمدهام شروع کرد به ناسزاگفتن و فحشدادن و همینطور با این کلمات مرا مخاطب قرار دادن، من هم داخل اتاق نرفتم، یکسره رفتم پشتبام تا در آنجا بیفتم ولی این زن صدای خود را بلند کرد، به طوری که نه تنها من بلکه همسایگان هم میشنیدند و به من سب و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همینطور میگفت تا حوصلهام تمام شد ولی بدون اینکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم.
بدون هدفی و مقصودی همینطور داشتم میرفتم، در این حال ناگهان من دو تا شدم، یکی سید هاشمی است که مادرزن به او تعدی میکرده و سب و شتم میگفته و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط میباشم و ابدا فحشهای او به من نرسیده و اصلا به این سیدهاشم فحش نمیداده و مرا سب و شتم نمینمود، در این حال برایم منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرورآفرین و شادیزا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحشهایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتح باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده تحمل اذیتهای مادرزن را نمینمودم تا ابد همان سیدهاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم. الحمدالله که الان این سیدهاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم که گرد و خاک تمام غصههای عالم بر من نمینشیند و نمیتواند بنشیند. فورا از آنجا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادرزنم افتادم و میبوسیدم و میگفتم مبادا تو خیال کنی من الان از گفتارت ناراحتم، از این پس هرچه میخواهی به من بگو که آنها برای من فایده دارد.
?روح مجرد:علامه طهرانی