عنایت امام رضا علیه السلام به مرحوم شیخ حبیب الله گلپایگانی
عنایت امام رضا علیه السلام به مرحوم شیخ حبیب الله گلپایگانی
یکی از علمای زاهد مشهد مقدّس، مرحوم آیت الله حاج شیخ حبیب الله گلپایگانی بود. نگارنده او را دیده وبه منزلش هم رفته ودر مسجد گوهرشاد که امامت داشت به او اقتدا کرده بودم.
آیت الله آقای وحید خراسانی - سلمه الله - فرمود: شیخ حبیب الله از کسانی است که در تربیت من دخالت داشته است. واز ایشان نقل فرمود: “زمانی بیمار گشته ودر بیمارستان امام رضای مشهد بستری شدم. در سحرگاهی که حالم وخیم بود، رو به حرم مطهر کردم وتوسّل به حضرت رضا نمودم وگفتم: چهل سال جزء اولین افرادی بودم که در سحرگاهان به زیارت قبرت می آمدم، اکنون به این روز افتاده ام، برایم چه می کنی؟ ناگاه متوجه شدم که وجود مقدّسش کنار تخت بیمارستان است، ایشان شاخه گلی به دستم داد؛ اوضاع عادی شد وبیماریم بر طرف گردید واز آن زمان، به هر بیماری دست می کشیدم شفا می یافت. رفته رفته در اثر تماس با اندام اهل معصیت که برای علاج شان دست می کشیدم، اثر دستم کاهش یافته وفعلاً باید زمانی را صرف ادعیه واوراد نمایم تا تاثیر کند".
?ایینه اسرار ;حسین کریمی قمی
در کتاب کاشف الاسرار داریم که پنج فکر است که آدم را ترقی می دهد. پنج تا فکر است که هر یک ساعتش ثواب 60 سال عبادت دارد. در وصف اباذر می فرمایند: «کانَ أکثرُ عِبادَةِ أبیذَرٍّ رحمه الله التَّفکُّرَ»؛ پنج تا فکر است انسان را ترقی می دهد. روزی یکی اش را صبح ه
✅در کتاب کاشف الاسرار داریم که پنج فکر است که آدم را ترقی می دهد. پنج تا فکر است که هر یک ساعتش ثواب 60 سال عبادت دارد. در وصف اباذر می فرمایند: «کانَ أکثرُ عِبادَةِ أبیذَرٍّ رحمه الله التَّفکُّرَ»؛ پنج تا فکر است انسان را ترقی می دهد. روزی یکی اش را صبح ها بعد از نماز شروع کنید.
⬅️خودت را بشناس
اول فکر در خدا شناسی: خودت را بشناس. خودت را که شناختی خدا را هم می شناسی. وقتی خودت را پیدا کردی، به مجرد اینکه فهمیدی که هستی، [خدا را هم می شناسی] لذا می گویند: «من عرف نفسه، فقد عرف ربّه». هر کس خودش را بشناسد. خدا را می شناسد. خودت را که شناختی دیگر خدا برایت معلوم می شود. همانطور که روح شما مجرد است…
من یک وقت خواب دیدم مردهام روحم دارد دنبال جنازهام می رود. من آنم که دنبال جنازه میرفت. این بدنم توی تابوت بود. ما خودمان غیر از این بدنمان است. این بدن ما مرکب است. همان طور که ما روح داریم. عالَم هم یک روحی دارد و مجرد است. و آن روح این عالم، خداست. همان که این روح ما در همه اعضای بدن ما هست، نمی شود بگوییم در دستمان هست در پایمان نیست.
تمام بدن ما روح است. در تمام عالم هم خدا هست. در آسمان هست در دریا هم هست. یک جایی باشد که خدا نباشد نیست. تمام دنیا مثل این روح بدن ما که همه جای بدن ما هست. این عالم هم یک روحی دارد. طبیعت بی شعور نیست. طبیعت با شعور است. همین که روح ما کار می کند با روحمان دستمان جلو و عقب می آید، غذا می خوریم.
پس فکر اول در آثار خدا. این توحید مفضّل را بخرید. مال مرحوم مجلسی. فارسی هم هست. که حضرت فرمود: تفکر کن مفضّل در حیوانات. که این پشه را چگونه خدا خلق کرده چیزی که چند وقت پیش شنیدم. الآن یک زن و شوهر که بخواهند ازدواج کنند باید بروند آزمایش خون. اگر خونشان به هم بخورد. اجازه ازدواج می دهند. آن وقت پشه می داند. من این جا خوابیده ام از آن دور می فهمد خون من به او میخورد یا نه. اگر بخورد مرا می زند، اگر نخورد نمی زند. لذا گاهی صبح که بیدار می شویم، خانواده می گوید: شب پشه ها نگذاشتند من بخوابم. من می گویم پیش من اصلا نیامدهاند. معلوم می شود خون من به پشه نمی خورد. خیلی عجیب است. این ها آیات الهی است.
هرچه که فیل دارد پشه هم دارد. پشه اضافه هم دارد. حالا زن و شوهر باید بروند آزمایش خون! پشه قبل از این که آزمایش خون برود، خودش آزمایش دارد. دستگاه دارد. همچین که دارد می آید، از دور می فهمد. یا مثلا پشه آنجا نشسته. شما می خواهی پشه را بکشی. این دست که می رود نزدیکش صدای دست را می شنود، چون دست صدا دارد، هوا را که جا به جا می کند صدا تولید می کند. دماغت می سوزد! تا می خواهی بکشی. او می رود قبلا صدای دست شما را شنیده است.
⬅️گناهت را بشناس
دوم: فکر در گناهانی که یک عمر کردم. نمی دانم خدا از من می گذرد یا نه بشینم فکر کنم. یک خوفی در من پیدا بشود. نمیدانم با این گناهانی که کردم خدا از من راضی است یا نه. در گناهانت فکر کن.گناهانت را هیچ وقت فراموش نکن. غیبت، دروغ، نگاه به نامحرم، …
⬅️نعمت هایت را بشناس
سوم: به نعمتهایی که خدا بهت داده فکر کن. زن خوب، اولاد خوب، دین خوب، ولایت اهل بیت، شیعه مرتضی علی (علیه السلام) هستی. این ها همه نعمتهای خداست. «إن تعدّو نعمت الله لاتحصوها». خیلی نعمتها خدا به من داده که به دیگران نداده. آن رفیقم خانه ندارد، من دارم. او زن ندارد، من دارم. او زنش بد است، من زنم نماز شب خوان است.
همه چیز را خدا به ما داده. واقعا چیزهایی به ما داده که به دیگران نداده. گاهی وقت ها من در خیابان می بینم، کارگر دارد خاک می برد. من با خودم میگویم ما اگر جای این ها بودیم چه کار می کردیم. بعضی ها الآن در خاک ها می گردند یک تکّه مقوا پیدا کنن ببرند بفروشند. یک لقمه نان تهیه کنند. در بوی گند خاک … به ما اگر صد هزار تومان هم بدهند این کار را میکنیم؟
برویم شبها در خاک روبهها بگردیم. یک قاشقی، چنگالی، یک مقوایی، یک نایلونی. از این راه نان می خوردند. خوب این را نگاه کن بگو من اگر جای این بودم چه می کردم. یا شوفر تریلی بودم زن بچه ام را نمی دیدم. هر ده شب یکبار. یک ماه یکبار. در بیابان ها خوابم ببرد. تصادف کنم. درباره همه نعمت هایی که داری بنشین یک روز فکر کن.
⬅️بهشت را بشناس
چهارم: فکر در آیات وعد. آیات وعد آیاتی است که در مورد بهشت است. «بشر الصابرین». بشارت بده به صابران. این هایی که داغ اولاد می بینند. ای پیغمبر به آنها برو مژده بده.، بشارت بده: «الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون». هر کس عمل صالح انجام دهد، وارد بهشت می شود. یک عالمه آیات داریم که راجع به بهشت است.
⬅️جهنم را بشناس
پنجم: فکر در آیات وعید. «وعید» آیات جهنّم است. یکی از آیاتش را بخوانم. «کلّما نضجت جلودهم بدّلنا جلوداً غیرها لیذوقو العذاب» وقتی پوست جهنّمی در جهنّم می سوزد.خدا یک پوست دیگر به بدنش خلق می کند که دو مرتبه بسوزد. باز می سوزد باز پوست دیگر خلق می کند که بسوزد. چون در جهنّم مرگ نیست.
نه در بهشت مرگ است نه در جهنّم. «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ». الْحَیَوَان یعنی حیات. عالم آخرت عالم حیات است. مرگ و میر دیگر آنجا نیست. پس هرچه پوست جهنّمی می سوزد. پوست دیگر جایگزینش می کنند. در این آیات آدم باید فکر کند. گریه کند. بگوید خدایا اگر مرا ببرند جهنّم چه می شود. پوستم هی می سوزد دو مرتبه پوست جدید بدل می روید، 《لیذوقوا العذاب》
?بدیع الحکمه
پدر و مادر را راضی نگه دارید
.
✅پدر و مادر را راضی نگه دارید
✸ دقت کنید که پدر و مادرتان را راضی نگهدارید . اگر از دنیا رفتهاند ، سحرها هنگام نماز شب برایشان دعا کنید .
✸ اگر وضع مالیتان خوب است برایشان گوسفند بکشید و خیرات بدهید . هر چیزی که پدر و مادرتان در زمان حیات دوست داشتند برایشان خیرات بدهید که به آنها میرسد .
✸ فاتحهای که شما برای پدر و مادرتان میخوانید و حمد و سورهای که برایشان می خوانید به آنها میرسد .
✸ یکی از خویشان ما میگفت: «من سر قبر پدرم در امامزاده عبدالله در حال خواندن فاتحه بودم که یک عده هندی از مقابلم گذشتند . من حواسم پرت شد و مشغول تماشای آنها شدم و حمد و سورهام را بدون حضور قلب خواندم . همان شب پدرم را در خواب دیدم که به من میگفت: «این چه حمد و سورهای بود که برای من خواندی؟!»
?بدیع_الحکمة ، حکمت ۲۵ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره).
#دعا_مهمات_و_سختیها
#دعا_مهمات_و_سختیها
دعايي که امام حسين عليه السلام روز عاشورا به فرزند خود آموختند:
از حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده که ميفرمايند: پدرم در آن روز که به شهادت رسيد (روز عاشورا) مرا به سينة خويش چسبانيد: در حالي که از زخمهايشان خون، فوران ميکرد و فرمود: اي فرزند! از من دعايي را که فاطمه عليها السلام آن را به من آموخت فراگير و او از رسول الله صلي الله عليه و آله و آن حضرت نيز از جبرييل تعليم يافته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخي که بر او وارد ميشود و پيشآمدهاي عظيمي که رخ ميدهد بخواند.
فرمود: بخوان:
بِحَقِّ يس وَ الْقُرآنِ الْکَرِيمِ
وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِيمِ
يا مَنْ يَقْدِرُ عَلَي حَوائِجِ السّائِلِينَ
يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرَ
يا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِينَ
يا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِينَ
يا راحِمَ الشَّيْخِ الْکَبيرِ
يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ،
يا مَنْ لا يَحْتاجُ اِلَي التَّفْسِيرِ
صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي کَذا وَ کَذا.
?بهار جانها/ آیت الله کریمی جهرمی
مرحوم کربلایی احمد طهرانی می فرماید:
مرحوم کربلایی احمد طهرانی می فرماید:
در مدتی که در کربلا زندگی می کردم، چندین موقعیت گناه برایم فراهم شد؛ ولی من از آنها سر باز زدم؛ زیرا مطمئن بودم که اینها امتحان و فتنه های الهی است و هر گونه لغزشی در آنها کار آدم را می سازد.
در یکی از آن روزها چند بار شرایط معصیت فراهم شد؛ ولی هر بار از آنها رو بر گرداندم.
دیگر از خود بی خود شده بودم، به حرم قمر بنی هاشم علیه السلام پناه بردم.
در آنجا به حضرت عرض کردم: بنده به خاطر تقرب به شما، از لذت معصیت چشم پوشی کردم. حضرت در جواب فرمودند: گمان نکن که تو با دست خود کاری انجام داده ای! ما تو را نگه داشته ایم و به تو اراده دوری از گناه را داده ایم؛ و گرنه تو به خودی خود، هیچ نیستی.
ایشان در تکمیل این موضوع فرمود: دست ولایت است که ورشکسته هایی مثل ما را نگه داشته است. اگر ما را به خودمان واگذارند، عاقبت، همه ما طلحه و زبیر از کار در می آییم.
?رندعالم سوز؛مجیدهوشنگی
هنگامی که برای نماز به جانب قبله ایستادی، دنیا و آنچه در آن است را فراموش کن و قلب خود را از هر گونه سرگرم کننده ای که تو را از خدا بازدارد، فارغ ساز.
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
اِذَا استَقبَلتَ القِبلَهَ فَانسَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فیها وَالخَلقَ وَ ما هُم فیهِ…
هنگامی که برای نماز به جانب قبله ایستادی، دنیا و آنچه در آن است را فراموش کن و قلب خود را از هر گونه سرگرم کننده ای که تو را از خدا بازدارد، فارغ ساز.
(میزان الحکمه ، ج ۵، ص ۳۹۶)
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالقائم شوشتری نقل کرده اند که: مرحوم آیت الله حاج سید نعمت الله جزائری که مرجع تقلید زمان خویش بود؛ در سن جوانی به ملاقات پیر فرزانه ای نائل آمد و تا آخر عمر شریف آن پیر؛ با اسرار مقدسی که از وی آموخت به قلب خویش صف و جلا بخشید.
داستان ایشان از این قرار است که: مرحوم آیت الله جزائری در دوران جوانی؛ از موطن خویش اهواز؛ برای تبلیغ به محلی به نام پل دختر از توابع استان لرستان سفر کرد و در آنجا به اقامه نماز جماعت و ترویج فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام پرداخت.
برنامه مسجد چنین بود که مؤمنین در ماه مبارک رمضان؛ اول در منزل افطار می کردند و بعد به مسجد می آمدند و به اقامه نماز جماعت و سایر برنامه ها می پرداختند.
مرحوم آیت الله جزائری هم که به شدت مقید به نماز اول وقت بودند؛ برای جمع بین این دو قضیه، از طرف میتی که نماز قضای یقینی داشت، نائب می شوند و هنگام دخول وقت، در منزل اول نماز خود را به صورت فرادی می خواندند و بعد از افطار؛ در مسجد به نیابت از متوفی، نماز جماعت را برای مأمومین اقامه می فرمودند.
مرحوم آیت الله جزائری که در مسجد آن محل منبر می رفتند؛ در بین مستمعین متوجه حضور پیرمردی نورانی و ملکوتی می شوند که هر شب؛ معمولا در انتهای مسجد می نشیند و منبرشان را استماع می کند.
مرحوم آیت الله جزائری که پی به معنویت ویژه این مرد برده بودند؛ تصمیم گرفتند زمینه ای فراهم سازند تا به این وسیله او را بیشتر شناخته و از اسرار معنوی وی مطلع گردند.
با همین هدف؛ شبی بعد از منبر نزد این مرد آمده و خطاب به او گفتند: ماه رمضان رو به اتمام است؛ همه مردم مرا به خانه خود دعوت کرده اند به جز شما؛ پیرمرد هم خنده ای کرد و گفت: فردا شب منزل ما تشریف بیاورید.
پیرمرد چون می دانست که آقای جزائری نمازش را اول وقت می خواند؛ به ایشان عرضه داشت: من هم نمازم را اول وقت می خوانم، لذا غروب تشریف بیاورید تا نمازمان را سر وقت بخوانیم؛ سپس اضافه کرد اگر از صحرا دیر به منزل رسیدم، شما داخل منزل شوید و بمانید تا بیایم.
فردای آن شب؛ مرحوم آیت الله جزائری مطابق با وعده ای که کرده بود؛ هنگام غروب به منزل آن مرد رفت؛ وقتی درب منزل را کوبید، همسر پیرمرد در را باز کرد و با دیدن آقای جزائری گفت: شوهرم هنوز نرسیده است؛ ولی به من سپرده که شما تشریف فرما شوید؛ من هم خواهم آمد ان شاءالله.
چون وقت نماز داخل شده بود؛ مرحوم سید (آیت الله جزائری) وارد منزل شده و مشغول اذان و اقامه و نماز مغرب گشت؛ در این بین همسر آن مرد برای برداشتن وسیله ای؛ به اتاقی که مرحوم جزائری در آن نماز می خواند وارد شد.
وقتی نماز او تمام شد؛ همسر آن مرد خطاب به سید گفت: شما چرا اینگونه نماز می خوانید؟ آقای جزائری گفت: مگر باید چطور بخوانم؟ زن گفت: وقتی نماز می خواندید؛ سر و صداها خاموش نشده بود! صدای ولوله حیوانات و بره ها و مرغ ها و خروس ها می آمد.
در حالی که وقتی شوهر من نماز می خواند؛ هیچکدام از این صداها شنیده نمی شود و گویا در عالم دیگری غیر از این عالم هستیم. اینجا بود که سید سر نخی از سر پیرمرد به دست آورد و منتظر شد تا با آمدن پیرمرد و نماز خواندن او حقیقت امر برایش مکشوف شود.
پیرمرد از صحرا رسید و پس از سلام و احوالپرسی؛ و تکریم سید، از او پرسید: شما نماز خوانده اید؟ سید گفت: بله! پیرمرد وضو گرفت و مشغول اذان نماز شد. پیرمرد فصل های اذان را یکی پس از دیگری می گوید و سید هم لحظه به لحظه انتظار می کشد تا آن اتفاق غیر عادی را که همسر پیرمرد وصف کرده بود ببیند.
یعنی آیا ممکن است آن قدر پیرمرد به کمال خلوت حقیقی با حضرت حق رسیده باشد که این امر برای او عادی شده باشد؟ الله اکبر… الله اکبر… اشهدان لااله الا الله… اقامه پیرمرد شروع شد و سید با دقت بیشتری به پیرمرد می نگرد.
آری؛ درست است؛ سر و صدا آرام آرام در حال قطع شدن است، این حال ادامه یافت تا اینکه پیرمرد خواست تکبیره الاحرام بگوید.
با گفتن الله اکبر؛ سکوت مطلق فضا را پر کرد و پیرمرد و سید و آن زن که نماز جماعت ۳ نفری؛ به امامت پیر تشکیل داده بودند؛ دیگر در این عالم نبودند تا صدایی را بشنوند.
نماز او یادآور نماز بی مثال امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه بود؛ همان نمازی که در آن؛ تیر از پای مبارک حضرتش بیرون کشیدند و حضرت متوجه نشدند.
شما تصور بفرمائید هنگام غروب؛ موقع برگشتن گله های گوسفندان و حیوانات دیگر از چراگاه که با صدای جرس آویخته بر گردنشان همراه است؛ فضای پر از سر و صدایی را در روستا ایجادمی کند؛ بره هایی که از شیر مادر تغذیه می کنند و مادرانشان را صبح هنگام از آنها جدا کرده و به بیابان می برند؛ غروب هنگام، با آمدن میش ها ولوله زیادی به راه می اندازند؛ البته این احتمال هم ممکن است که خاموش شدن این صداها و صدای جرس و خروش آب رودخانه ها و … با تصرف این مرد در آنها حاصل شده باشد.
خلاصه کلام اینکه مرحوم سید نعمت الله جزائری از ارتباطش با این پیر عارف؛ از این ملاقات و نماز شروع شد و تا آخر عمر ادامه یافت. این قصه را برای اولین بار؛ حدود سال قبل از عارف واصل مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی شنیدم و جالب اینکه در آن مجلس؛ رفقا در یک حال خوشی فرو رفتند که در جلسه حالتی مشابه همان حالت سکوتی که در نماز پیر عارف بود؛ حاکم گردید.
?خرمن معرفت