حکمت ۲۹۶ نهج البلاغه:
?? حکمت ۲۹۶ نهج البلاغه:
? ضرورت عبرت گرفتن (اخلاقى، اجتماعى)
ما أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَأَقَلَّ الاِْعْتبَارَ!
اسباب عبرت، بسیار است ولى عبرت گیرنده کم است.
سه قضاوت کوتاه و شیرین از امیرالمومنین علی(ع)
سه قضاوت کوتاه و شیرین از امیرالمومنین علی(ع)
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
(قضاوت اول)
شخصى یهودى خدمت حضرت على (ع) آمد و پرسید: یا على عددى را به من بگو که قابل تقسیم بر ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰ باشد، بى آنکه در تقسیم بر این اعداد، باقیمانده بیاورد.
على (ع) به او فرمود: اگر چنین عددى را به تو بگویم ، اسلام را قبول مى کنى؟ مرد یهودى گفت : آرى.
فرمود: روزهاى هفته ات را در روزهاى سالت ضرب کن، همان عددى خواهد شد که تو مى خواهى. مرد یهودی ۷روز هفته را در ۳۶۰روز سال ضرب کرد، حاصل عدد ۲۵۲۰ شد که قابل قسمت بر اعداد از ۲ تا ۱۰ میباشد، بدون آنکه چیزى باقى بماند.
یهودى، پس از شنیدن این پاسخ صحیح و مشکل، طبق تعهد خود اسلام را قبول کرد.
?عافبت بخیران عالم ج ۱،علی محمد عبداللهی
المخازن ج۱ ص۱۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
(قضاوت دوم)
تقسیم عادلانه
دو نفر با هم به سفر مى رفتند، وقت غذا خوردن فرا رسید، یکى از آنان پنج نان و دیگرى سه نان از سفره خود بیرون آوردند، در این اثناء مردى از کنارشان عبور کرد، آنان رهگذر را به خوردن غذا دعوت نمودند و هر سه با هم نانها را تمام کردند، رهگذر خواست برود، پس عوض غذایى که خورده بود هشت درهم به ایشان داد. در موقع تقسیم پول نزاعشان درگرفت.
صاحب سه نان به صاحب پنج نان میگفت: درهمها را بالمناصفه تقسیم میکنیم، صاحب پنج نان مى گفت: این تقسیم عادلانه نیست، بلکه من پنج درهم و تو سه درهم می برى، به نسبت نانهایى که گذاشته ایم. ولى طرف نپذیرفت تا این که خصومت به نزد حضرت امیرالمومنین علیه السلام بردند.
على علیه السلام به آنان فرمود: بروید و باهم سازش کنید و در این موضوع بى ارزش نزاع و اختلاف مکنید، گفتند: در هر صورت شما حق را براى ما بیان بفرمایید، پس آن حضرت علیه السلام درهمها را به دست گرفت و هفت درهم به صاحب پنج نان داد و یک درهم به آن که سه نان داشت و به آنان فرمود: مگر نه این است که هر یک از شما دو نان و دو سوم نان (که هشت ثلث میشود) خورده اید گفتند: بله. فرمود: بنابراین نانى که رهگذر مصرف کرده هفت ثلثش از صاحب پنج نان و یک ثلثش از صاحب سه نان بوده و روى همین نسبت پولها تقسیم میشوند.
?قضاوتهای امیر المومنین علی(ع)، علامه محمدتقی عسگری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
(قضاوت سوم)
تقسیم شترها
سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع مى کردند، اولى مدعى یک دوم و دومى یک سوم و سومى یک نهم آنها بودند و به هر ترتیب که خواستند شترها را قسمت کنند که کسرى به عمل نیاید نتوانستند. خصومت به نزد حضرت امیر علیه السلام بردند.
على علیه السلام به آنان فرمود: مایل نیستید من یک شتر از مال خودم بر آنها افزوده و آنها را بین شما تقسیم نمایم؟ گفتند: بله، پس یک شتر بر آنها و افزود و مجموعا هیجده شتر شدند و آنگاه یک دوم آنها را که نه شتر باشد به اولى و یک سوم را که شش شتر باشد به دومى و یک نهم را که دو شتر باشد به سومى داد و یک شتر باقیمانده خود را نیز برداشت
?قضاوتهای امیر المومنین علی(ع)، علامه محمد تقی عسگری
#دنیا_چیست?
#دنیا_چیست?
?منظور از دنیا آسمان و زمین و دریا و صحرا نیست.
اینها مخلوقات الهی هستند آیات الهی هستند.
منشأ خیر و برکت هستند.
دنیا همین مقامات اعتباری است که من باید به این مقام برسم من باید به این پست برسم چرا حرف من را گوش ندادند من باید برتر باشم اینها دنیاست. وگرنه آسمان زمین دریا صحرا درخت اینها آیات الهی هستند مخلوقات خدایند .خدا از آنها به نیکی یاد کرده است.
اینها به عنوان نعمت هستند.
رهبر معظم انقلاب:
?رهبر معظم انقلاب:
?در این شبها با خدا باید حرف زد، از خدا باید خواست.
?اگر معانی این دعاها را انسان بداند، بهترین کلمات و خواستهها در همین دعاها و شبهای ماه رمضان و شبهای احیاء و دعای ابیحمزه و دعاهای شبهای قدر است.
?اگر کسی معانی این دعاها را نمیداند، با زبان خودتان #دعا کنید؛ خودتان با #خدا حرف بزنید.
۱۳۸۷/۰۶/۳۰
همسر شهید سرلشکر منصور ستاری:
همسر شهید سرلشکر منصور ستاری:
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟
خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن.
مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها مینشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند.
همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم میگرفتم و خط به خط با او میخواندم.
اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
#شهید_سرلشکر_منصور_ستاری
#یادشهدا_باصلوات
#شهید_هادی_ذوالفقاری
آنجا هم ( عراق ) دست از کار فرهنگی برنداشته بود. بچه های حشد الشعبی (بسیج عمومی عراق) حدود هشتاد میلیون پول به او داده بودند تا برایشان چفیه، پرچم و اقلام فرهنگی تهیه کند. به او اطمینان داشتند.
حدود چهل هزار چفیه برای حشد الشعبی خریده بود. آخرین باری که آمده بود خانه، ماه مبارک رمضان بود.
مقدار زیادی پارچه زرد آورده بود و ما کمکش کردیم و آنها را در ابعاد 20 سانتیمتر برش دادیم، هادی اسامی معصومین را با خط زیبا نوشت و با خودش به نجف برد.
یکی از اساتید اخلاق هادی در نجف بعد از شهادتش گفته بود :به مادر هادی سلام برسانید و بگویید او یک شبه ره صد ساله را پیمود.
من به حال او غبطه می خورم..
#شهید_هادی_ذوالفقاری?