#حدیث_نور
#حدیث_نور
حضرت علی(علیه السلام ):❤️
كسى كه براى كارى با تو دوستى مى كند ، پس از تمام شدن آن به تو پشت مى كند.
#هنـرمند_شهید_بهروز_مرادی
?????
بعد از آزادسازی خرمشهر ، معمولا وقتی دلمان میگرفت در شهر قدم میزدیم و میرفتیم سمت مسجد جامع ، البته بعضی وقتها هم با بچّه ها میرفتیم لب شط.
یکی از روزها که داشتم میرفتم سمت مسجد جامع، دیدم بنده خدایی مشغول کشیدن نقّاشی روی دیوار جنب مسجد است. جلوتر رفتم ، دیدم بهروز مرادی است ، تعجّب کردم و پرسیدم : ” اینجا چه کار میکنی ؟
گفت: ” نقّاشی میکشم ، نقاشی ام قشنگه، یا نه؟ تعدادی نخل های بی سر را کشیده بود که بعضی از آنها در حال سوختن بود ، آتش یک سری از نخل ها هم خاموش شده بود و از آنها دود برخاسته بود . جالب اینکه نخل هایی که در جلو قرار گرفته بودند ، همه بی سر و سوخته بودند ، در حالی که نخل های پشت سر ، همگی سالم بودند ، انصافا نقّاشی زیبایی کشیده بود .
از او پرسیدم: “فلسفه این نقّاشی چیه؟ گفت : “تو چی فکر میکنی؟ ” گفتم: “چیزی به ذهنم نمیاد!” گفت: ” میدونی این نقّاشی رو با چه ذهنیتی کشیدم؟؟ ” گفتم: ” چه ذهنیتی؟” گفت: ” چند شب پیش توی مدّاحی شعری خوندی که یه بیتش این بود:
نمیرد کسی تا نزاید هزار
هر آزاده مرد و هر آزاده مرد
این نقّاشی رو بر اون اساس کشیدم ….
یعنی تعدادی از آدمها باید خودشونو فدا کنن تا دیگران بتونن در کمال آرامش زندگی کنن .
این نخل های بی سر درست همون کسایی هستن که خودشونو قربانی میکنن تا دیگران زنده بمونن”
#هنـرمند_شهید_بهروز_مرادی
خالق تابلوی به خرمشهر خوشآمدید
« جمعیت ۳۶ میلیون نفر »
#شهادت_۴خرداد۶۷_شلمچه
#چقدر_نیت_مهمه
#چقدر_نیت_مهمه
? آیتالله بهجت (ره):
?اگر برای خدا کسی انفاق کرد، ولو یک [مقدار اندک] پول باشد و برای خدا انفاق نکرد هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند.
#استغفار کن؛
?حاج اسماعیل دولابی ره
درشبانه روز
ده دقیقه با خدا #استغفار کن؛
خلوت کن؛دلت روشن می شود.
#شهید_جهاد_مغنیه
دلم سوخت وقتی دیدمش #شبیه_بابا شده بود، خون ها را شسته بودن ولی جای زخم ها و پارگی ها بود جای کبودی ها، خون مردگی ها.
#تصاویر شهادت بابا و جهاد #یکی شده بود و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمیتوانم #تحمل کنم.
باز مادر، من و مصطفی را #آرام کرد، صورت جهاد را بوسید و گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده البته…
البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر حسین(ع )نرسیده…
#شهید_جهاد_مغنیه?
#راوی_خواهر_شهید
فـتح بـــاب برای آیت الله قاضی
فـتح بـــاب برای آیت الله قاضی
آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به جا می آورد، یکبار چون به حرم حضرت ابوالفضل (ع) می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است.
در راه، سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل (ع) هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل(ع) می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.
آیت الله نجابت می گوید: «تکبیره الاحرام را که گفـت، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل(ع) به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین(ع) نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفـته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفـته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده، نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد.» آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فـتح باب می شود. می گوید:
«آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین(ع) در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفـته؛ من هم یک قصیده برای امام حسین(ع) گفـته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را برایم باز کرد.»