ماه رمضان به سه قسمت تقسیم میشه
✅ماه رمضان به سه قسمت تقسیم میشه
١-دهه اول رحمت
٢-دهه دوم مغفرت
٣-دهه سوم اجابت
پس دهه اول را دعا کنیم
رحمت خدا نصیب حال ما بشه
و کلمه طیبه را زیاد بخوانیم
لا اله الا الله
دهه دوم را استغفار بخوانیم
تا عفو شویم.
استغفرالله و اتوب الیه
دهه سوم برای طلب بهشت
و رهایی از جهنم دعا کنیم.
اللهم اجرنی من النار وادخلن الجنه
اعتماد به مقدَّرات الهى
اعتماد به مقدَّرات الهى?
✳️امام حسن (ع)میفرمایند:
«مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسْنِ الاْخْتِیارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَمْ یتَمَنَّ أَنـَّهُ فى غَیرِ الْحالِ الَّتى إِخْتارَهَا اللّهُ لَهُ.»
هر كه به نیك گزینى خداوند دلگرم باشد، آرزو نمىكند در وضعى جز آنچه خدا برایش برگزیده، باشد. ???
تحف العقول ص 234
بخشی از وصیت نامه شهید شیرودی
بخشی از وصیت نامه شهید شیرودی
هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم.
اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.
—————————–
پیاده روی و زیارت مزار شهدای گمنام و قرائت وصیت نامه شهدا
امروز قرائت وصیتنامه شهید شیرودی
طلاب عزیز به همراه اساتید محترم
(هر روز بعد از نماز صبح در طول ماه مبارک رمضان برگزار می شود)
همنام مادر فاطمه
┄━•●❥ همنام مادر فاطمه ❥●•━┄
از درد به خود میپیچید. نای حرف زدن نداشت، عرق سرد روی پیشانیاش خودنمایی میکرد. درد پهلویش عجیب او را یاد فاطمه می انداخت!.. بالاخره انتظار به سر میرسد؛ نه ماه امانت داری تبدیل میشود به یک عمر میزبانی. صدای ونگ ونگ نوزاد خنده بر لبانش مینشاند و اشک بروی گونههایش جاری میشود. پرستار دم گوشش میگوید:
_مبارکه! بچه دختره. نگاش کن لپ قرمزی رو.. اسمشو چی میخوای بذاری؟
مکثی میکند، دلش میخواهد بگوید: “فاطمه، فاطمه!” اما سوال پرستار را بیجواب میگذارد. نگاهی به نوازد میاندازد و زیر لب زمزمه میکند: “فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا”
“به سفارش پیامبر که فرموده بودند: قبل دنیا آمدن برای کودک اسم انتخاب کنید. دو اسم انتخاب کرده بودند. فاطمه و محمد! “
★★
“روز هفتم”
-الان مهمونا از راه میرسن. چی شد، چیکار کنیم بالاخره!؟
-دیدی که خانم بزرگ مخالفه! میگه اسم خواهرشه و زشته که ما اسم اونو بذاریم. باید احترام بذاریم، هر چی باشه بزرگ فامیله.
از دستش کفری میشوم:
-ای بابا! عزیز من، اسم حضرت زهراست! این رسم و رسومای غلط چیه که شماها دارید!؟
دستی بر موهای جوگندمیاش میکشد و میگوید:
-چند تا اسم میذاریم لای قرآن، یکیش رو انتخاب میکنیم.
اسامی متبرک میشوند با کلام الله مجید. علی وضو گرفته، چشمانش را میبندد و یکی از آنها را برمیدارد. از برق چشمانش متوجه میشوم که همان اسم دلخواهش در آمده. ناخودآگاه خنده برلبانم نقش میبندد. طفل معصوم را در آغوش میگیرد؛ در گوش راست اذان میگوید و در گوش چپ اقامه. سپس آرام بیخ گوشش میگوید:
شیعهی مولا، اسم تو رو میذارم خدیجه.. خدیجه.. خدیجه..
★★
در دوران نوجوانی مدام با خود میگفتم “چرا خدیجه!؟ قرار بود فاطمه باشم!همنام بانوی بینشان!” سالها گذشت تا اینکه یک روز مشغول دیدن تکرار برنامه حجت السلام شهاب مرادی بودم. کلام گهربار اینبارش از خدیجه بود! مادر مهربان فاطمه! اولین شیر زنی که پیامبر را تایید کرد وقتی که همه تکذیبش میکردند. از فضایل بیشمارش سخن گفت، نه فقط از قصه تکراری"خدیجه از پیامبر بزرگتر بود و الی آخر..” انتهای کلامش از نام غریب او یاد کرد. نامی که این روزها میگویند از مُد افتاده و کلاس ندارد! حاج آقا پیشنهادی داشت جالب و ناب!.. که حداقل یک روز، آنهم در روز دهم ماه مبارک رمضان، سالروز وفات بانویی که در پیشگاه خدا خیلی آبرو دارد، در نزد خدا و پیامبر از اهمیت خاص و والایی برخوردار است، همان روزی که پیامبر به جای روز عزا سال حزن و غم اعلام کرد؛ عام الحزن! در این روز دخترتان را با نام مبارک “خدیجه” صدا بزنید. فقط یک روز!
در فکر فرو رفتم. در دلم غوغایی بر پا شده بود. یک آن اتفاقات روز قبل از ذهنم عبور کرد، همانطور که روی صندلی ایستگاه مترو نشسته و منتظر قطار بودم پیامی آمد از جانب یک دوست، کلی حرف نوشته و در آخر گفته بود: “تو را به صاحب اسمت قسم، این روزها برایم ویژه دعا کن!” مات و مبهوت مانده بودم. امروز چه روزی بود! انگار زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا من قدر خدیجه بودنم را بدانم!.. اشک در چشمانم حلقه زد و از آن پس با افتخار به همه گفتم: “اسم من خدیجه است، هم نام مادر فاطمه!” ❥●•━┄
#امروز_روز_خدیجه_و_خدیجه_هاست !
خدایا! تو ما را بر این حرف ها ببخش.
مگر می شود
به آن ربِ مهربان و عزیز
و دوستِ نزدیک و منتظر
یک لحظه تامل و توجه کرد و او همه وجود آدمی را نگیرد و اخذ نکند؟
به خدا قسم!
آتشِ عشق این خدای مهربان همه مجموعه های دل را فرا می گیرد و به سمت خود می برد
“اَخَذَت لَوعهُ مَحبتکَ بمَجامعِ قلوبهم”
این آتش میسوزاند. شوخی نیست!
ولی ما از این خدا آنچنان تصویری داریم که نگو
خدایی گردن کلفت و مقتدر
خدایی که فقط چوب می زند و اقتدار خودش را به رخ خلق الله می کشد.
همه خلق را خاک می کند، غرق می کند و به آتش میکشد.
خدایا!
تو ما را بر این حرف ها ببخش.
? از کتاب فوز سالک
صفحه 185- نوشته: استاد علی صفایی حائری (عین.صاد)
حضرت #آیت_الله_کشمیری
? حضرت #آیت_الله_کشمیری
همان طور که نمیتوانید با دستتان
به خــورشید برسید، نمی توانید به
این #راحـــتی به #امام_زمان برسید
امام زمان پاڪ و طاهــر است باید
پاڪ و طاهـر شـوید تا او را ببینید.