#حضرت_علی_اکبر_ع
#حضرت_علی_اکبر_ع
مجنون تر از مجنون شدم وقتی سرودم از شما
وقتی اذان گفتی به وقتِ شرعیِ کرب و بلا
الله اکبر گفتی و دیدم حسینی تر شدند…
همگام با تکبیرِ تو آتش… بیابان… خاکها
رویِ دو دستِ دلبرم آرام خوابیدی علی
لالاییِ بابا شده نادِ علیِ مرتضی
چشمِ تو را عبّاس دید و گفت: اِی جانم حسن
شد ذکرِ اربابم حسین وُ عمّه لا حول وَ لا…
ای بهترین تصویر از زیباترین ها یاعلی
شبهِ رسول اللهی و عالیِ اعلاء یاعلی
سر تا به پا… پا تا به سر… تو یکسره پیغمبری
اسمت علی… رسمت علی… تو حیدرِ ابنِ حیدری
تو یوسفی مثلِ عمو… تو دلبری مثلِ پدر
تو از ترابِ بوتراب و قطره هایِ کوثری
امیدِ قلبِ پادشاهی و پناهِ قافله
مثلِ علمدارِ حرم سقّایی و سرلشکری
تو وارثِ دلدار و دلبر هستی و از دلبرم…
با هر دَم و با هر قدم دل برده ای… دل می بَری
دارد ستاره می چکد از شعرهایم بیشتر
بستم دخیلی بر ضریح و پیشِ پایم بیشتر
افتاده کارِ من درِ این خانه از روزِ اَزل
نامِ تو از کنجِ لبِ من می چکد مثلِ عسل
آمد گدا پشتِ درِ این خانه رزقم را بِده
هان ای کریمِ ابنُ الکریم… حیِّ علی خیرالعمل
مثلِ عمو جانت حسن زیبایی و مثلِ نبی…
پندارِ تو… کردارِ تو… رفتارِ تو… ضرب المثل
باید بیاید جبرئیل از آسمان نازل شود…
در شأنتان از جانبِ حق بهترین شعر و غزل
مثلِ پدر نام آوری… مثلِ عمو جَنگاوری
غیر از ولایت صاحبِ کلِّ خصالِ حیدری
کم کم تمامِ شهرِ ما پر می شود از طاق ها
پر می شود از بویِ یاس و عشق… کوچه باغها
کم کم تمامِ شعرها دلخوش کننده می شود
پر می شود اَشعار با انواعی از اِغراقها
کم کم تمامِ دیده ها بر خانه ای زُل می زنند
شاید بیاید جمعه ای با بهترین اُتراقها
کم کم تمامِ ناامیدی هایِ ما دارد امید
شاید بیاید مَرهمِ غمهایِ قلب و داغها
در جشنِ اکبر قلب را نزدیکِ دلبر می کنیم
این روزهایِ سخت را با ندبه ها سر می کنیم
#حسین_ایمانی
#ولایت_تکوینی
#ولایت_تکوینی
مرحوم آیت الله اراکی از آیت الله العظمی آقای خویی نقل فرمودند :هنگامیکه بچه بودم پدرم در مشهد آشنایی داشت که مرد صالح و با تقوایی بود او می گفت :
دیر زمانی بود که در انگشتانم سوزشی را احساس میکردم به نحویکه روز به روز بر سوزش آن افزوده می شد . با وجود صبر و تحمل فراوان نهایتا بی طاقت شده و تصمیم گرفتم به نزد بهترین دکتر شهر که یک آمریکایی بود بروم . با مراجعه به او دریافتم که انگشتانم به یک بیماری که سرایت به سایر اعضا میکند مبتلا شده است .
دکتر گفت برای جلوگیری از سرایت باید انگشت را قطع کنم اما هرچه فکر کردم نتوانستم برای این کار خود را راضی کنم .
مدتی از این جریان گذشت تا از شدت درد برای بریدن انگشت خود راضی شدم ولی وقتی دوباره پیش دکتر آمریکایی رفتم گفت
سرطان پیشروی کرده و برای
جلوگیری از آن ، باید دست از مچ قطع شود . پذیرفتن این حرف برای من سخت بوددر نتیجه حاضر نشده و برگشتم ، ولی درد ، توان را از من گرفت و برای بار سوم نزددکتر آمریکایی رفتم که تشخیص او پیشروی مجدد سرطان تا آرنج بود ، که باید تاهمانجا قطع می شد ، اما باز من راضی به این کار نشدم و سرانجام برگشتم . مجددا ازشدت درد برای بار چهارم نزد دکتر رفتم ولی در اثر پیشروی سریع سرطان تشخیص او این بود که باید دست از کتف قطع شود ، اما من حاضر نشدم به طوریکه ازشدت درد خواب به چشمانم نمی رفت و از فریاد و ناله من طلاب مدرسه ای که درآن حجره داشتم خواب نمی رفتند تا بالاخره با اصرار آنان که مستاصل و بیچاره شده بودند من را راضی کردند برای عمل و قطع دست نزد دکتر آمریکایی بروم ولی قبل از رفتن به مطب دکتر با وجود خستگی فراوان ابتدا به حرم حضرت رضاعلیه السلام رفتم و با ناراحتی عرض کردم :
?ما برای شما ائمه معصومین ولایت تکوینی قائلیم . راضی نشوید یک نفر دکتر خارجی دست دوست شما را قطع کند این چه عنایتی است که به من دارید ؟ دستم را باید یک دکتر خارجی قطع کند ! همانجا خوابم برددر حال خواب دیدم سید جلیل القدری به طرف من می آید چون در بیداری شدت درد به حدی بود که اگر کسی به طرف من می آمد فریاد می زدم نزدیک نیا که مبادابدن او به دستم بخورد به همین عادت عرض کردم نزدیک من نشوید که دستم دردمی کند تبسمی فرموده نزد من آمد و دست مبارکشان را روی دستم کشید و فرمودندخوب شده ای ! از خواب که بیدار شدم دیدم اثری از آن درد نیست.
به آن دکترآمریکایی مراجعه کردم وی پس از معاینه گفت :دست شما خوب شده است بگو ازچه کسی شفا گرفتی ؟
گفتم :از حضرت رضاعلیه السلام .
آن دکتر آمریکاییکه تعصب شدید نسبت به مسیحیت داشت شفای حضرت رضا را نپذیرفت و در عوض گفت :
حضرت مسیح تو را شفا داده است .
?یادنامه آیت الله اراکی
#حضرت_علی_اکبر_ع
#حضرت_علی_اکبر_ع
مجنون تر از مجنون شدم وقتی سرودم از شما
وقتی اذان گفتی به وقتِ شرعیِ کرب و بلا
الله اکبر گفتی و دیدم حسینی تر شدند…
همگام با تکبیرِ تو آتش… بیابان… خاکها
رویِ دو دستِ دلبرم آرام خوابیدی علی
لالاییِ بابا شده نادِ علیِ مرتضی
چشمِ تو را عبّاس دید و گفت: اِی جانم حسن
شد ذکرِ اربابم حسین وُ عمّه لا حول وَ لا…
ای بهترین تصویر از زیباترین ها یاعلی
شبهِ رسول اللهی و عالیِ اعلاء یاعلی
سر تا به پا… پا تا به سر… تو یکسره پیغمبری
اسمت علی… رسمت علی… تو حیدرِ ابنِ حیدری
تو یوسفی مثلِ عمو… تو دلبری مثلِ پدر
تو از ترابِ بوتراب و قطره هایِ کوثری
امیدِ قلبِ پادشاهی و پناهِ قافله
مثلِ علمدارِ حرم سقّایی و سرلشکری
تو وارثِ دلدار و دلبر هستی و از دلبرم…
با هر دَم و با هر قدم دل برده ای… دل می بَری
دارد ستاره می چکد از شعرهایم بیشتر
بستم دخیلی بر ضریح و پیشِ پایم بیشتر
افتاده کارِ من درِ این خانه از روزِ اَزل
نامِ تو از کنجِ لبِ من می چکد مثلِ عسل
آمد گدا پشتِ درِ این خانه رزقم را بِده
هان ای کریمِ ابنُ الکریم… حیِّ علی خیرالعمل
مثلِ عمو جانت حسن زیبایی و مثلِ نبی…
پندارِ تو… کردارِ تو… رفتارِ تو… ضرب المثل
باید بیاید جبرئیل از آسمان نازل شود…
در شأنتان از جانبِ حق بهترین شعر و غزل
مثلِ پدر نام آوری… مثلِ عمو جَنگاوری
غیر از ولایت صاحبِ کلِّ خصالِ حیدری
کم کم تمامِ شهرِ ما پر می شود از طاق ها
پر می شود از بویِ یاس و عشق… کوچه باغها
کم کم تمامِ شعرها دلخوش کننده می شود
پر می شود اَشعار با انواعی از اِغراقها
کم کم تمامِ دیده ها بر خانه ای زُل می زنند
شاید بیاید جمعه ای با بهترین اُتراقها
کم کم تمامِ ناامیدی هایِ ما دارد امید
شاید بیاید مَرهمِ غمهایِ قلب و داغها
در جشنِ اکبر قلب را نزدیکِ دلبر می کنیم
این روزهایِ سخت را با ندبه ها سر می کنیم
#حسین_ایمانی
#حضرت_علی_اکبر_ع
#حضرت_علی_اکبر_ع
مجنون تر از مجنون شدم وقتی سرودم از شما
وقتی اذان گفتی به وقتِ شرعیِ کرب و بلا
الله اکبر گفتی و دیدم حسینی تر شدند…
همگام با تکبیرِ تو آتش… بیابان… خاکها
رویِ دو دستِ دلبرم آرام خوابیدی علی
لالاییِ بابا شده نادِ علیِ مرتضی
چشمِ تو را عبّاس دید و گفت: اِی جانم حسن
شد ذکرِ اربابم حسین وُ عمّه لا حول وَ لا…
ای بهترین تصویر از زیباترین ها یاعلی
شبهِ رسول اللهی و عالیِ اعلاء یاعلی
سر تا به پا… پا تا به سر… تو یکسره پیغمبری
اسمت علی… رسمت علی… تو حیدرِ ابنِ حیدری
تو یوسفی مثلِ عمو… تو دلبری مثلِ پدر
تو از ترابِ بوتراب و قطره هایِ کوثری
امیدِ قلبِ پادشاهی و پناهِ قافله
مثلِ علمدارِ حرم سقّایی و سرلشکری
تو وارثِ دلدار و دلبر هستی و از دلبرم…
با هر دَم و با هر قدم دل برده ای… دل می بَری
دارد ستاره می چکد از شعرهایم بیشتر
بستم دخیلی بر ضریح و پیشِ پایم بیشتر
افتاده کارِ من درِ این خانه از روزِ اَزل
نامِ تو از کنجِ لبِ من می چکد مثلِ عسل
آمد گدا پشتِ درِ این خانه رزقم را بِده
هان ای کریمِ ابنُ الکریم… حیِّ علی خیرالعمل
مثلِ عمو جانت حسن زیبایی و مثلِ نبی…
پندارِ تو… کردارِ تو… رفتارِ تو… ضرب المثل
باید بیاید جبرئیل از آسمان نازل شود…
در شأنتان از جانبِ حق بهترین شعر و غزل
مثلِ پدر نام آوری… مثلِ عمو جَنگاوری
غیر از ولایت صاحبِ کلِّ خصالِ حیدری
کم کم تمامِ شهرِ ما پر می شود از طاق ها
پر می شود از بویِ یاس و عشق… کوچه باغها
کم کم تمامِ شعرها دلخوش کننده می شود
پر می شود اَشعار با انواعی از اِغراقها
کم کم تمامِ دیده ها بر خانه ای زُل می زنند
شاید بیاید جمعه ای با بهترین اُتراقها
کم کم تمامِ ناامیدی هایِ ما دارد امید
شاید بیاید مَرهمِ غمهایِ قلب و داغها
در جشنِ اکبر قلب را نزدیکِ دلبر می کنیم
این روزهایِ سخت را با ندبه ها سر می کنیم
#حسین_ایمانی
قال امـام علی علیه السلام:
❤️قال امـام علی علیه السلام:
در ڪارهای خــــود به↶↶↶
آدم #تنــــــــبل تڪـــیه مڪن.
?غــررالحڪم حــدیث ۱۰۲۰۵
قال امـام علی علیه السلام:
❤️قال امـام علی علیه السلام:
در ڪارهای خــــود به↶↶↶
آدم #تنــــــــبل تڪـــیه مڪن.
?غــررالحڪم حــدیث ۱۰۲۰۵