آیت الله قاضی:
آیت الله قاضی:
در حال نماز یا ذکر و عبادت
در برابر زیبایی مطلق و جمیل الهی.
هر چه دیدید و شنیدید ؛
شما را مشغول نکند،
مبادا به بهانه بهشت
از بهشت آفرین غافل شوید.
?وصال عارفانه?
???
#شـهـیـدانـه
#شـهـیـدانـه ??
#شهـدا…
مـــرا #میهمان ِ سفـره ی مهربانی ِخود کنید!
دلـم گرفته از آشــــوب ِ #شهر …
اینجا، #آدمها غریبه اند
#اخلاص و #صفا و #گذشت…
دلم یک جـُــرعه #سادگی میخواهد …
#دسـتمروبگیــرینآےشــهدا
#شهید_مصطفی_صفری_تبار
#شهیدکـمـیــــل
#مدافع_وطن
امام موسی کاظم علیه السلام:
امام موسی کاظم علیه السلام:❤️
شگفتـا! شگفتـا! از آنان كه از خوردنى و آشاميدنى پرهیز مى كنند، از ترس آنـكه درد، بر آنـان فرود آيـد، چـگونه از گناهان پرهـيز نمى كنند، از ترس آتش، آنگاه كه در بدنهايشان شعله افكند!
? مسند الامام الكاظم (علیه السلام)، ج ۳، ص ۲۵۱
جزای اشعار
?جزای اشعار
روز نوروزی (منصور دوانیقی) که بعد از برادرش ابوالعباس سفاح به خلافت رسید امام کاظم علیهالسلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم برای تبریک بیایند و هدایای خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را قبول کند.
??حضرت فرمود: عید نوروز عید سنتی فرس (ایرانیان) است و در اسلام درباره آن چیزی وارد نشده است.
منصور گفت: این کار را به خاطر سیاست لشگر و سپاه میکنم، شمارا به خداوند عظیم سوگند میدهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید،
حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشگر و امراء و مردم خدمتش شرفیاب میشدند و تهنیت میگفتند و هدایا را نزد حضرتش میگذاشتند.
منصور خادمی را موکل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که میآورند ثبت و ضبط کند.
آخرین نفرات از مردم، پیرمردی بود که وارد شد و عرض کرد:
یا بن رسولالله من مردی فقیر هستم و مالی ندارم که برای شما هدیه بیاورم ولیکن هدیه من سه بیت شعری است که جدم در مرثیه جد شما حسین بن علی علیهالسلام سروده، اشعار را خواند:
عجبت لمصقول علاک فرنده یوم الهیاج و قد علاک غبار
??حضرت فرمود: هدیه شمارا قبول کردم و در حقش دعای خیر کرد.
پس سر خود را بهطرف خادم منصور بلند کردند و فرمود: برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟
خادم رفتوبرگشت و گفت: امیر میگوید تمام آن را به شما بخشیدم در هر راهی که میخواهی صرف کن.
??پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم.
?منتهی الامال 2/187.
?یکصد موضوع پانصد داستان جلد اول
اجتناب از زیادی دنیا
? اجتناب از زیادی دنیا?
?امام کاظم علیه السلام: ?يا هِشامُ، إنَّ العُقَلاءَ تَرَكوا فُضولَ الدُّنيا فكَيفَ الذُّنوبُ، و تَركُ الدُّنيا مِن الفَضلِ، و تَركُ الذُّنوبِ مِن الفَرضِ؛
اى هشام! خردمندان، زيادىِ دنيا را هم وا گذاشتند چه رسد به گناهان، در حالى كه رها كردن دنيا فضيلت است و رها كردن گناهان واجب است.
? الكافی: ج1، ص17، ح12
صله رحم
??? صله رحم
? شعيب عقر قوقی می گويد ☀️ امام کاظم علیه السلام فرمودند :
? فردا مردی از اهل مغرب به نام يعقوب تو را ملاقات می كند و از احوال من می پرسد . او را به خانه ام راهنمائی كن .
? من او را در طواف يافتم و حال و احوال كردیم ، ديدم مرا می شناسد .
? گفتم : از كجا مرا شناختی ؟
? گفت : در خواب كسی مرا گفت كه شعيب را ملاقات كن و آنچه خواهی از او بپرس . چون بيدار شدم نام تو را پرسيدم و تو را به من نشان دادند .
? او را مردی عاقل يافتم و به درخواستش او را به خانه ☀️ امام کاظم علیه السلام بردم و اجازه طلبيدم و امام اجازه دادند .
☀️ چون نگاه امام به ? او افتاد فرمودند : ای يعقوب ديروز اينجا(مكه) وارد شدی ، بين تو و برادرت فلان جا نزاعی واقع شد و كار به جائی رسيد كه همديگر را دشنام داديد و اين طريقه ما و دين پدران ما نيست ! ما كسی را به اين كارها امر نمی كنيم .
⚰ به اين زودی مرگ بين تو و برادرت جدائی خواهد افكند و اين به خاطر آن شد كه شما قطع رحم كرديد .
? او پرسيد : فدايت شوم ، مرگ من كی خواهد رسيد ؟
☀️ حضرت فرمودند : همانا اجل تو نيز نزديک بوده ؛ لكن چون تو در فلان منزل با عمه ات صله رحم كردی و رحم خود را وصل كردی ۲۰ سال به عمرت افزوده شد .
? شعيب می گويد : بعد از يک سال ? يعقوب را در ? حج ديدم و احوال او را پرسيدم .
? گفت : برادرم در آن سفر به وطن نرسيده وفات يافت و در بين راه به خاک سپرده شد .
? منتهی الآمال : ج۲ ، ص۲۰۶