صله رحم
??? صله رحم
? شعيب عقر قوقی می گويد ☀️ امام کاظم علیه السلام فرمودند :
? فردا مردی از اهل مغرب به نام يعقوب تو را ملاقات می كند و از احوال من می پرسد . او را به خانه ام راهنمائی كن .
? من او را در طواف يافتم و حال و احوال كردیم ، ديدم مرا می شناسد .
? گفتم : از كجا مرا شناختی ؟
? گفت : در خواب كسی مرا گفت كه شعيب را ملاقات كن و آنچه خواهی از او بپرس . چون بيدار شدم نام تو را پرسيدم و تو را به من نشان دادند .
? او را مردی عاقل يافتم و به درخواستش او را به خانه ☀️ امام کاظم علیه السلام بردم و اجازه طلبيدم و امام اجازه دادند .
☀️ چون نگاه امام به ? او افتاد فرمودند : ای يعقوب ديروز اينجا(مكه) وارد شدی ، بين تو و برادرت فلان جا نزاعی واقع شد و كار به جائی رسيد كه همديگر را دشنام داديد و اين طريقه ما و دين پدران ما نيست ! ما كسی را به اين كارها امر نمی كنيم .
⚰ به اين زودی مرگ بين تو و برادرت جدائی خواهد افكند و اين به خاطر آن شد كه شما قطع رحم كرديد .
? او پرسيد : فدايت شوم ، مرگ من كی خواهد رسيد ؟
☀️ حضرت فرمودند : همانا اجل تو نيز نزديک بوده ؛ لكن چون تو در فلان منزل با عمه ات صله رحم كردی و رحم خود را وصل كردی ۲۰ سال به عمرت افزوده شد .
? شعيب می گويد : بعد از يک سال ? يعقوب را در ? حج ديدم و احوال او را پرسيدم .
? گفت : برادرم در آن سفر به وطن نرسيده وفات يافت و در بين راه به خاک سپرده شد .
? منتهی الآمال : ج۲ ، ص۲۰۶