جزای اشعار
?جزای اشعار
روز نوروزی (منصور دوانیقی) که بعد از برادرش ابوالعباس سفاح به خلافت رسید امام کاظم علیهالسلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم برای تبریک بیایند و هدایای خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را قبول کند.
??حضرت فرمود: عید نوروز عید سنتی فرس (ایرانیان) است و در اسلام درباره آن چیزی وارد نشده است.
منصور گفت: این کار را به خاطر سیاست لشگر و سپاه میکنم، شمارا به خداوند عظیم سوگند میدهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید،
حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشگر و امراء و مردم خدمتش شرفیاب میشدند و تهنیت میگفتند و هدایا را نزد حضرتش میگذاشتند.
منصور خادمی را موکل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که میآورند ثبت و ضبط کند.
آخرین نفرات از مردم، پیرمردی بود که وارد شد و عرض کرد:
یا بن رسولالله من مردی فقیر هستم و مالی ندارم که برای شما هدیه بیاورم ولیکن هدیه من سه بیت شعری است که جدم در مرثیه جد شما حسین بن علی علیهالسلام سروده، اشعار را خواند:
عجبت لمصقول علاک فرنده یوم الهیاج و قد علاک غبار
??حضرت فرمود: هدیه شمارا قبول کردم و در حقش دعای خیر کرد.
پس سر خود را بهطرف خادم منصور بلند کردند و فرمود: برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟
خادم رفتوبرگشت و گفت: امیر میگوید تمام آن را به شما بخشیدم در هر راهی که میخواهی صرف کن.
??پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم.
?منتهی الامال 2/187.
?یکصد موضوع پانصد داستان جلد اول