اهمیت رهایی از منیّت و بُت نفس
اهمیت رهایی از منیّت و بُت نفس
کَل احمد آقا از شخصیتهایی است که تلاش کرد تا از “مَن من کردن” رها شود و بُت نفس خود را بشکند.
وی درباره خطرات بت نفس و خوی خودپرستی میفرمود:
یک عمر به خیال خودمان مجاهده میکنیم و از حلال و حرام زندگیمان میزنیم، اما آخر الامر هر جا که مینشینم؛ میگوییم که من این کار را کردم من این صفت بد را کُشتم، من این عمل بد را کنار گذاشتم.
40 سال، همه بتها را میشکنیم؛ اما غافلیم از این که عاقبت، تبر را بر دوش بت بزرگ “من” گذاشته ایم و هنوز هم نفهمیدیم که همه این کارها، برای آن است که خودمان را از ما بگیرند.
آن زمانی که “من” از آدمی جدا شد جانها خلاصی مییابد و آن وقت است که میشود نفس تازهای کشید.
?رندعالم سوز
#برادران_پیامبر
#برادران_پیامبر
✨ روزى گروهى از ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در گرداگرد شمع وجودش حلقه زده بودند، نبی اکرم، محمد مصطفی (صلى الله عليه و آله و سلم) دو بار فرمود: «اللَّهُمَّ لَقِّنِي إِخْوَانِي»؛ خداوندا؛ برادران مرا به من نشان بده.
اصحاب عرض كردند: «أَ مَا نَحنُ إِخْوَانَكَ يَا رَسُولَ اللَّه»؛ اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)! مگر ما برادران شما نيستيم؟ نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«لَا؛ إِنَّكُمْ أَصحَابِي ، وَ إِخْوَانِي قَوْمٌ فِي آخِرِ الزَّمَانِ آمَنُوا وَ لَمْ يَرَونِي؛
لَقَدْ عَرَّفَنِيهِمُ اللَّهُ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُخْرِجَهُمْ مِنْ أَصلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ؛ لَأَحَدُهُمْ أَشَدُّ بَقِيَّةً عَلَى دِينِهِ مِنْ خَرطِ الْقَتَادِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَوْ كَالْقَابِضِ عَلَى جَمرِ الْغَضَا؛
أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الدُّجَى يُنْجِيهِمُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ غَبْرَاءَ مُظْلِمَة».
نه، شما اصحاب من هستيد، برادران من گروهى در آخر الزمان هستند، آنان در حالى كه مرا نديده اند به من ايمان مى آورند.
خداوند متعال آنها را پيش از آن كه از صلب پدرانشان و رحم مادرانشان بيرون بيايند، با نام و نام پدرانشان، به من شناسانده است.
باقى ماندن يكى از آنها بر دين خود، از صاف كردن درخت قتاد (خاردار) در شب تاريك و يا مانند نگاه داشتن آتش چوب درخت غضاء سخت تر است.
آنان چراغ هاى نورانى شب تاريك هستند، خداوند آنها را از هر گونه فتنه تيره و تاريك نجات مى دهد.
? بحار الأنوار ، ج ۵۲ ، ص ۱۲۴
قبل از بیست سالگی صاحب مقامات بود
قبل از بیست سالگی صاحب مقامات بود
از جمله کسانی که در مورد حضرت آقای بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده داشت، آقا شیخ عباس قوچانی (جانشین مرحوم آقای قاضی در مسائل اخلاقی و عرفانی که در نجف متوطن بودند و فرزند ایشان آقا شیخ محمود قوچانی بودند.
ایشان می فرمودند: آن وقتی که آقای بهجت خیلی جوان بودند و هنوز محاسنشان درست درنیامده بود، به مقاماتی رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه ای که داشتیم از آن ها اطلاع پیدا کردم، ولی ایشان از من عهد شرعی گرفتند که تا زنده هستم آن ها را جایی نقل نکنم.
ایشان در آن سن که شاید هفده هجده سالگی بوده به آن مقامات رسیده بودند. و به نظرم همین مسئله موت اختیاری را مطرح می کرد. کسی که در آن سن قبل از بیست سال به این مقامات رسیده باید حدس زد که درسن هشتاد سالگی بعد از یک عمر طولانی سیرو سلوک و استقامت در راه بندگی خدا و انجام وظایف، به چه پایه ای از قرب به خدا رسیده باشد.
و همین باعث می شود که هر مومن پاک سرشتی که ایشان را می بیند مجذوب می شود و مخصوصا اگر موفق بشود آن حالات عبادی ایشان را ببیند و در نمازهای ایشان شرکت کند که مایه برکت بسیار زیادی است و از نعمتهای بزرگ خدا برای مردم این زمان است، چون این گونه بندگان وقتی عبادتشان را در حضور دیگران انجام می دهند، دیگران هم می بینند چنین حالاتی وجود دارد و باعث می شود فکر نکنند همه اینها خیالات است. البته اینها قطره ای از دریای کمالات آن ها است که شاید بیش از این مجاز نباشند به دیگران ارائه بدهند.
?فریادگر توحید
مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی رضوان الله علیه از حضرت امام - اعلی الله مقامه نقل می کردند:
مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی رضوان الله علیه از حضرت امام - اعلی الله مقامه نقل می کردند: ایشان معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند.
از جمله مطالبی که ایشان از پدرشان درباره آقای بهجت نقل می کرد این بود که: ایشان دارای موت اختیاری هستند، یعنی قدرت این را دارند که هر وقت بخواهند روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع کنند و باز مراجعت کنند.
این یکی از مقامات بلندی است که بزرگان در مسیرسیر و سلوک عرفانی ممکن است به آن برسند. و همین طور مقامات معنوی دیگری در معارف توحیدی. اینها را هم اگر نشنیده بودم من لیاقت این را نداشتم که مطرح کنم؛ ولی متاسفانه علی رغم این که ماسالهای طولانی خدمت ایشان بودیم لیاقت این را پیدا نکردیم که ایشان عنایتی به ما بفرمایند و یک چیز خاصی به ما یاد بدهند. و دست ما را بگیرند و مثلا به یک مقامی برسانند.
البته از این که مشمول دعاهای ایشان بودیم خدا را شکر می کنیم کما این که الان هم به ادعیه ایشان مستظهر هستیم ولی شخصا لیاقت این را نداشتیم که استفاده کاملی ببریم. به هر حال مقاماتی هست که ما درست هم نمی توانیم تصورش بکنیم ولی اولیاء خدا به واقعیاتش رسیده اند.
?فریادگرتوحید
در کتاب مستدرک الوسائل مرحوم حاجی نور علیه الرحمه از یکی از مشایخ بزرگ نقل می کرد که ایشان فرمود:
در کتاب مستدرک الوسائل مرحوم حاجی نور علیه الرحمه از یکی از مشایخ بزرگ نقل می کرد که ایشان فرمود:
در قریه ما مسجدی بود که متولی آن بنام محمد بن ابی اذینه بود این جناب شیخ متولی مسجد و مدرس نیز بود و هر روز در وقت معین مسجد می آمد و همآنجا نیز درس می داد.
روزی شاگردان هر چه منتظر شدند استاد نیامد دنبالش فرستادند و احوالش را پرسیدند گفتند شیخ بستری شده است همه بر خواستیم به عیادتش رفتیم دیدیم شیخ در رختخواب افتاده و قطیفه ای سرتاپایش را پوشانیده است و ناله می کند و فریاد می زند سوختم سوختم.
احوالش را پرسیدیم؟
گفت: سرتاپایم می سوزد مگر رانهایم. پرسیدیم چطور شده سوخت؟
گفت: شب گذشته خوابیدم در عالم رؤیا دیدم قیامت برپا شده و جهنم را آورده اند. پل صراط را روی آن گذاشته تا مردم از روی آن بگذرند و من هم از کسانی بودم که می بایستی رد می شدم، اوّل حرکتم خوب بود امّا هر چه بیشتر جلو می رفتم سخت تر می شد زیرپایم باریکتر می شد و جهنم شعله ورتر می شد. مثل قطعات کره موج می زدآتش سیاه زیر پایم موج می زد یک پایم می خواست بیفتد با پای دیگر خودم را نگه داشتم بالاخره کار بجائی رسید که افتادم.
شراره آتش مرا رو به پائین کشانید چیزی نمی دیدم حیرت و ترس و اضطراب مرا گرفته هر چه دست اینطرف و آنطرف می زدم بجائی نمی رسید فریاد رسی نبود. ناگهان بدلم گذشت مگر نه علی(ع) فریادرس است علاقه به علی(ع) کار خودش را کرد و گفتم یا علی (یا علی ادرکنی) ای علی بفریادم برس.
تا این جمله را بر دل و زبانم گذرانیدم نور علی(ع) را بالای سر خود احساس کردم سرم را بالا کردم دیدم آقا امیرالمؤمنین علی(ع) روی صراط ایستاده است و به من فرمود: دستت را به من بده دست دراز کردم آقا علی(ع) دست شریف و مبارک را جلو آورد آتش کنار رفت دست لطف و عنایت آقا علی(ع) آمد و مرا از جاذبه آتش گرفت و بالا آورد دست روی رانهایم کشید. وحشت زده از خواب بیدار شدم تمام بدنم می سوخت جز همان جائی را که آقا علی امیرالمؤمنین(ع) دست گذارده بود.
قطیفه را کنار زد فقط قسمتهائی از رانش سالم بود، بقیه بدنش همه تاول زده بود و سه ماه معالجه می کرد تا خوب شد و هر وقت در مجلسی از او سؤال می کردند و شرح ماجرا را می گفت از هول تب می کرد.
?کرامات العلویه
با تقوا به همه چیز میتوان رسید. اگر؟؟؟
با تقوا به همه چیز میتوان رسید. اگر در این راه طى طریق به سوى خداوند، تقوا نباشد، ریاضت و مجاهدت را هرگز اثرى نیست؛ جز زیان، اثرى ندارد و نتیجه اى جز دورى از درگاه خدا نخواهد داشت.
اگر آدمى یک چهله(چهل روز) به ریاضت بپردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین بر باد رفته است. در تمام عمرم، تنها یک روز نماز صبحم قضا شد. پسر بچه اى داشتم؛ شب آن روز از دست رفت.
سحرگاه به من گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده اى؛ اینک اگر شبى، تهجد و شب زنده دارى ام ترک گردد، صبح آن، انتظار بلایى را میکشم.
انجام امور مکروه، موجب پایین آمدن مقام بنده خدا میشود
و به عکس، انجام مستحبات، مرتبه او را ترقى می بخشد.
بدان که اگر در راه سیر و سلوک، به جایى رسیده ام، به برکت بیدارى شب و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است؛
ولى اصل و روح همه اعمال، خدمت به سادات و فرزندان ارجمند رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.
?نشان از بی نشان ها