#شبتــون_الهی
درزندگی
غصۀ ازدست دادن
هیچ چیز رانخورید
چون وقتی یک درخت
برگی رااز دست میدهد
برگی دیگر ازقبل
آمادۀ جایگزین شدن است
پس به کرامت خدا امیدوار باشید…
#شبتــون_الهی
#شبتــون_الهی
درزندگی
غصۀ ازدست دادن
هیچ چیز رانخورید
چون وقتی یک درخت
برگی رااز دست میدهد
برگی دیگر ازقبل
آمادۀ جایگزین شدن است
پس به کرامت خدا امیدوار باشید…
#شبتــون_الهی
#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
??اولین شب تولدم بعد از #شهادت امین، دلم گرفت .
امین در تمام لحظات و شرایط زندگی کنارم بود
نبودش را در کنارم احساس می کردم .
??با بغض و گریه بر سر #مزارش رفتم
و گفتم: من همیشه به دیدارت می آیم ولی تو سراغی از #خواهر مریضت نمی گیری. تا شب موقع خواب #گریه کردم .
??آن شب با چهره ای #خندان و شاد به خوابم آمد. صورتم را #بوسید. من گلایه می کردم
ولی امین مثل #همیشه می خندید.
دستم را گرفت و دو سنگ #نجف بر دستم گذاشت .
??کف دستم را محکم فشار داد
و گفت: این هم کادوی تولد امسال.
صبح وقتی بیدار شدم دنبال سنگ ها گشتم ولی نبود .
فقط یک #خواب قشنگ بود ……
#شهید_مدافع_حرم_محمدامین_کریمی
#راوی_خواهر_شهید
امام علي عليہ السلام ميفرمایند:
?امام علي عليہ السلام ميفرمایند:
?اعلَموا أنَّہُ لَيسَ بِعاقِڸٍ مَڹِ انزَعَجَ مِڹ قَوڸِ الزّورِ فيہِ?
❌بدانيد آڹ ڪہ از سخڹ نادرست درباره خود،
بيتاب ميشود، خردمند نيست‼️
? الڪافي ج ۱ ص ۵۰
حکایت
? حکایت
مادر استاد شهيد«مطهري» كه از زنان فهميده و با سواد و سخنور روزگار ماست، در مورد شهيد مطهري كه فرزند چهارم ايشان بود، فرمود: در زماني كه استاد مطهري را هفت ماهه حامله بودم، در خواب ديدم كه در مسجد«فريمان»، تمام زنان روستا نشستهاند و من نيز آن جا هستم. يك دفعه ديدم كه خانمي محترم و بزرگوار كه مقنعه داشت وارد شد، در حالي كه دو خانم ديگر همراه ايشان بودند. هر يك گلاب پاشي در دست داشتند. آن خانم به دو زن همراه خود گفت: «گلاب بريزيد» و آنها روي سر تمام خانمها گلاب پاشيدند. وقتي به من رسيدند، سه دفعه روي سرم گلاب ريختند. ترس مرا گرفت كه نكند در امور ديني و مذهبيام كوتاهي كرده باشم. ناگزير از آن خانم پرسيدم: «چرا روي من سه دفعه گلاب پاشيدند؟»
ايشان در جواب گفت: «براي آن جنيني كه در رحم شماست. اين بچه به اسلام خدمتهاي بزرگي خواهد كرد.»
لذا وقتي مرتضي به دنيا آمد، با بچههاي ديگر فرق داشت؛ به طوري كه در سه سالگي، كت را بر دوش ميانداخت و به اتاقي در بسته ميرفت و در حالي كه آستينهاي كت به زمين ميرسيد، به نماز خواندن ميپراخت.[1]
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «خوش بخت كسي است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.»
——————
[1] . سرگذشتهاي ويژه از زندگي استاد مطهري
حکایت
? حکایت
مادر استاد شهيد«مطهري» كه از زنان فهميده و با سواد و سخنور روزگار ماست، در مورد شهيد مطهري كه فرزند چهارم ايشان بود، فرمود: در زماني كه استاد مطهري را هفت ماهه حامله بودم، در خواب ديدم كه در مسجد«فريمان»، تمام زنان روستا نشستهاند و من نيز آن جا هستم. يك دفعه ديدم كه خانمي محترم و بزرگوار كه مقنعه داشت وارد شد، در حالي كه دو خانم ديگر همراه ايشان بودند. هر يك گلاب پاشي در دست داشتند. آن خانم به دو زن همراه خود گفت: «گلاب بريزيد» و آنها روي سر تمام خانمها گلاب پاشيدند. وقتي به من رسيدند، سه دفعه روي سرم گلاب ريختند. ترس مرا گرفت كه نكند در امور ديني و مذهبيام كوتاهي كرده باشم. ناگزير از آن خانم پرسيدم: «چرا روي من سه دفعه گلاب پاشيدند؟»
ايشان در جواب گفت: «براي آن جنيني كه در رحم شماست. اين بچه به اسلام خدمتهاي بزرگي خواهد كرد.»
لذا وقتي مرتضي به دنيا آمد، با بچههاي ديگر فرق داشت؛ به طوري كه در سه سالگي، كت را بر دوش ميانداخت و به اتاقي در بسته ميرفت و در حالي كه آستينهاي كت به زمين ميرسيد، به نماز خواندن ميپراخت.[1]
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «خوش بخت كسي است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.»
——————
[1] . سرگذشتهاي ويژه از زندگي استاد مطهري