حکایت
? حکایت
مادر استاد شهيد«مطهري» كه از زنان فهميده و با سواد و سخنور روزگار ماست، در مورد شهيد مطهري كه فرزند چهارم ايشان بود، فرمود: در زماني كه استاد مطهري را هفت ماهه حامله بودم، در خواب ديدم كه در مسجد«فريمان»، تمام زنان روستا نشستهاند و من نيز آن جا هستم. يك دفعه ديدم كه خانمي محترم و بزرگوار كه مقنعه داشت وارد شد، در حالي كه دو خانم ديگر همراه ايشان بودند. هر يك گلاب پاشي در دست داشتند. آن خانم به دو زن همراه خود گفت: «گلاب بريزيد» و آنها روي سر تمام خانمها گلاب پاشيدند. وقتي به من رسيدند، سه دفعه روي سرم گلاب ريختند. ترس مرا گرفت كه نكند در امور ديني و مذهبيام كوتاهي كرده باشم. ناگزير از آن خانم پرسيدم: «چرا روي من سه دفعه گلاب پاشيدند؟»
ايشان در جواب گفت: «براي آن جنيني كه در رحم شماست. اين بچه به اسلام خدمتهاي بزرگي خواهد كرد.»
لذا وقتي مرتضي به دنيا آمد، با بچههاي ديگر فرق داشت؛ به طوري كه در سه سالگي، كت را بر دوش ميانداخت و به اتاقي در بسته ميرفت و در حالي كه آستينهاي كت به زمين ميرسيد، به نماز خواندن ميپراخت.[1]
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «خوش بخت كسي است كه در شكم مادر سعادتمند باشد.»
——————
[1] . سرگذشتهاي ويژه از زندگي استاد مطهري