یکی از شروط بدیهی برای ثمر بخش بودن اعمال صالح
یکی از شروط بدیهی برای ثمر بخش بودن اعمال صالح این است که انسان آنها را باطل نکند و بتواند به عنوان زاد و توشه به سرای آخرت بفرستد.
قرآن کریم می فرماید: مَنْ جَاءَ بالحَسَنهِ فَلَهُ عَشْرُ امثالِهَا (انعام/160)
یعنی: “هرکس با عمل نیک بیاید (به سرای آخرت)، ده برابر آن پاداش خواهد داشت.”
پس بردن عمل نیک به آخرت مهم است و متأسفانه این شرط اساسی مورد غفلت غالب مردم واقع شده است.
#آیت_الله_فاطمی_نیا می فرمایند:
بنده در جوانی با یکی از اولیاء خدا آشنا شدم که علماً وعملاً شخص بی نظیر یا کم نظیر بود. ایشان شش ماه شبانه روز با مرحوم نخودکی اصفهانی مصاحبت و معاشرت داشته است. روزی از ایشان می پرسد: دلیل و رمز موفقیت شما در امر سلوک چه بود؟
جناب شیخ پاسخ می دهد: «نورهایی را که از اعمال نیک بدست می آورم را خرج نمی کنم!» یعنی با مراقبه و مواظبت، آنها را حفظ می کنم و با اعمال بد هدر نمی دهم!
ماها متاسفانه غالبا ولخرج هستیم، ولخرج نور هستم. اگر از عبادتی نوری کسب کنیم، آن را حفظ نمی کنیم، فورا آن را با رفتارمان خرج می کنیم و از بین می بریم. نماز شب می خوانیم، بعد غیبت میکنیم، یک نورانیت هم اگر بدهند، صبح خرجش می کنیم. یک دعا می خوانیم، با جواب تلخی که مثلا به مادرمان می دهیم، از بین می بریم.
خلاصه هر عمل خیر، نوری دارد که باید حفظ شود تا به تدریج این نور ها جمع شده و قوی شده و دارای آثار عالیه بشوند، وگرنه آن نور با اعمال سیئه از بین می رود.
راه خلاص از گرفتاریها #
#آیت_الله_بهجت(ره):
راه خلاص از گرفتاریها #منحصر است به دعا کردن در #خلوات برای فرج ولیعصر (عج)
نه دعای #همیشگی و لقلقه زبان و صِرف گفتن «عَجلْ فَرَجَهُ؛ در فرج او تعجیل فرما»،
بلکه دعای با خلوص و صدق نیت و #همراه با توبه.
?در محضر بهجت، ج۲، ص۳۴۷
راه خلاص از گرفتاریها #
#آیت_الله_بهجت(ره):
راه خلاص از گرفتاریها #منحصر است به دعا کردن در #خلوات برای فرج ولیعصر (عج)
نه دعای #همیشگی و لقلقه زبان و صِرف گفتن «عَجلْ فَرَجَهُ؛ در فرج او تعجیل فرما»،
بلکه دعای با خلوص و صدق نیت و #همراه با توبه.
?در محضر بهجت، ج۲، ص۳۴۷
داستان تشرف علامه حلی به محضر امام زمان علیه السلام
⬅️داستان تشرف علامه حلی به محضر امام زمان علیه السلام
بین علما، علامه حلی رحمه الله خیلی فوق العاده بوده است. روزی با مرکب، از نجف به کربلا میرفت.
در راه، آقایی با ایشان همراه شدند و مسأله ای را مطرح و علامه هم شروع به صحبت کردند. علامه دید این آقا از نظر علمی خیلی پر است؛ با اینکه خود ایشان علامه، و در بین علمای شیعه، نمونه است.
علامه حلی نیز مسائلی را طرح میکند و بعد از آن، فروعی را مطرح میسازد و آقا مفصل جواب میدهند؛ در حالی که علامه سوارند و این آقا هم پیاده در رکاب علامه حلی می آیند.
مسأله ای طرح شد و بین علامه و این آقا اختلاف شد. علامه گفت که نظر ما این است. آقایی هم که پیاده بودند فرمودند: «خیر، این حکم، اشتباه است.» علامه گفت: «مدرک شما چیست؟» آقا فرمودند: «مدرک من فلان روایت در فلان کتاب است و شما هم این کتاب را دارید، صفحة فلان، سطر فلان. این روایت آنجاست، برو نگاه کن، حکم الهی این است.» این را که میگوید علامه حلی یک مقدار شک میکند که این آقا که این اندازه قدرت علمی دارد نکند امام زمان علیه السلام باشد.
علامه میگوید: «آقا یک مسأله ای میخواهم از شما بپرسم.» آن آقا میگویند: «بفرمایید.» عرض میکند: «آقا در زمان غیبت میشود خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؟» علامه در حالی این سؤال را میکند که تازیانه از دستش میافتد. آقا خم میشوند و تازیانه را برمیدارند و در دست علامه میگذارند و میفرمایند: «چطور نمیشود در زمان غیبت، خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؛ در حالی که الآن دستش در دست شماست.» تا علامه متوجه میشود خودش را از روی مرکب، روی پاهای آقا میاندازد و از شرمندگی و خجالت غش میکند؛ چون که این مدت، سواره و آقا در رکاب وی بودهاند. بعد مردم جمع میشوند و آقا را به هوش میآورند
?کمال الدین، صدوق، دارالکتب الاسلامیه
داستان تشرف علامه حلی به محضر امام زمان علیه السلام
⬅️داستان تشرف علامه حلی به محضر امام زمان علیه السلام
بین علما، علامه حلی رحمه الله خیلی فوق العاده بوده است. روزی با مرکب، از نجف به کربلا میرفت.
در راه، آقایی با ایشان همراه شدند و مسأله ای را مطرح و علامه هم شروع به صحبت کردند. علامه دید این آقا از نظر علمی خیلی پر است؛ با اینکه خود ایشان علامه، و در بین علمای شیعه، نمونه است.
علامه حلی نیز مسائلی را طرح میکند و بعد از آن، فروعی را مطرح میسازد و آقا مفصل جواب میدهند؛ در حالی که علامه سوارند و این آقا هم پیاده در رکاب علامه حلی می آیند.
مسأله ای طرح شد و بین علامه و این آقا اختلاف شد. علامه گفت که نظر ما این است. آقایی هم که پیاده بودند فرمودند: «خیر، این حکم، اشتباه است.» علامه گفت: «مدرک شما چیست؟» آقا فرمودند: «مدرک من فلان روایت در فلان کتاب است و شما هم این کتاب را دارید، صفحة فلان، سطر فلان. این روایت آنجاست، برو نگاه کن، حکم الهی این است.» این را که میگوید علامه حلی یک مقدار شک میکند که این آقا که این اندازه قدرت علمی دارد نکند امام زمان علیه السلام باشد.
علامه میگوید: «آقا یک مسأله ای میخواهم از شما بپرسم.» آن آقا میگویند: «بفرمایید.» عرض میکند: «آقا در زمان غیبت میشود خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؟» علامه در حالی این سؤال را میکند که تازیانه از دستش میافتد. آقا خم میشوند و تازیانه را برمیدارند و در دست علامه میگذارند و میفرمایند: «چطور نمیشود در زمان غیبت، خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید؛ در حالی که الآن دستش در دست شماست.» تا علامه متوجه میشود خودش را از روی مرکب، روی پاهای آقا میاندازد و از شرمندگی و خجالت غش میکند؛ چون که این مدت، سواره و آقا در رکاب وی بودهاند. بعد مردم جمع میشوند و آقا را به هوش میآورند
?کمال الدین، صدوق، دارالکتب الاسلامیه
کامل ترین انسان ها
⬅️کامل ترین انسان ها کسی است که خودش را فقیرترین مردم بداند
نه اینکه دیگران دارند و او ندارد
بلکه او ناداری خود را درک میکند وآنها درک نمیکنند.
⬅️امام علیه السلام بعکس دیگران که همه چیز را مال خود می دانند وبه خود نسبت می دهند وخود را نسبت به آنها دارا می بینند و میدانند ،خود را فقیر ونادار می بیندو درک میکند.
?حکمت زلال،نکته۸۸