کسی که در بند ظواهر است رشد نمی کند
تمام صفت ها ی خوبی که می تواند انسان داشته باشد در پس تفکر است.
اگر خداوند متعال به انسان عقل داد چه چیزیست که نداده باشد و اگر به انسان عقل نداد چه چیزیست که داده است. کسی که در بند ظواهر است رشد نمی کند حتی ظواهر دنیوی.
حقیقت قرآن نور است«الله نور السموات والارض، اگر می خواهید جلوه و تجلی خدا را ببینید نور را ببینید . » خداوند اگر جایی تجلی کرد آن جا نور می شود . ارتباط قرآن با خدا زیاد است . نور پیامبر (صلی الله علیه و آله) از قرآن هم بالاتر تمام وجود اهل بیت(علیهم السلام) نور است غیر از اهل بیت : انسان های دیگرنیز نور دارند سادات؛ شیعه، مریض های در بستر نور دارند خدا در کنار بنده مریض است، قلب مومن نور دارد (القلب المومن عرش الرحمن) و هر چیزی که متصل به خدا باشد.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: اگر کسی حدیثی از ما را بشنود و با قلبش آن را انکار کند یا شکی به آن حدیث کند او از ولایت ما خارج می شود شاید این حدیث از ما رسیده باشد .
هر آنچه نور دارد (سادات، شیعه، حوزه، مسجد) باید نورش را حفظ کند چون ممکن است نورش را از دست بدهد. اصل خداوند است که نباید حواسمان از منبع نور پرت شود؛ حوزه های علمیه نور دارد به شرطی که از خدا و معصومین علیهم السلام حرف بزنند اگر یک ذره در کلام خدا دست برده شود نور آن از بین می رود. اگر دعایی بخواهد اثری داشته باشد باید صاحب نور باشد و اگر این دعا از صاحب نور (معصوم) صادر نشده باشد اثر ندارد.
خانم چادری با عفت نور دارد، نشانی خادم؛ حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) این است که از همه با حجاب تر و با عفاف تر و گریه زیاد می کند و از مردان اجتناب می کند «هر کسی برای حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) عملی انجام دهد فرزندش جواب او را سریع می دهد » آیه الله ناصری
آن عظمتی که حضرت ابالفضل دارد بخاطر حضرت زهرا سلام الله علیهاست چون در آغوشش گرفت و به عنوان فرزند خواندش اگر سادات تقوا پیشه نکنند؛ نور شآن از بین می رود(آیه الله ناصری)
دست در روایات نبرید چه سازگار باشد و چه سازگار نباشد. اگر یک قیامی در طلب خون اباعبدالله باشد در راس آن معصوم نباشد یا دستور معصوم نباشد آن قیام پایدار نمی ماند.
در حرکت ابا عبدلله هر سال شور به پا می شود چون سراسر نور بود و اگر کسی از دنیا برود و آرزو داشته باشد که به کربلا برود این قبر شکافته می شود و به کربلا می رود و دوباره به قبر باز می گردد. خدا در کربلا تجلی کرد امام زمان عجل الله وقتی ظهور می کند کربلا را قبله قرار می دهد قبله دلها حرکت ما باید در مسیر امام باشد هر چه امام به آن راضی باشد. باید به این نکته توجه داشت برای مثال در زیارت عاشورا چیزی کم و زیاد نکنید. سلام بر حضرت عباس؛ بعد از سلام به اصحاب و امام حسین؛ اللهم الرزقنا به جای اللهم الرزقنی در این زیارت درست نیست و کسی است که بخواهد دست به دین بزند نور آن را می برد و در قلب نفوذ نمی کند.
سخنرانی حجه الاسلام محمودی ، استاد اخلاق حوزه های علمیه برادران اصفهان،شنبه 23مهرماه1396سالن مدرسه نرجس خاتون(س)
حضرت زینب انعکاس کربلا
در جايي كه پهلوانان عرب، جرأت نفس كشيدن را از دست مي دادند، فرهنگ حسين(علیه السلام) - در زبان زينب(سلام الله علیها) - است كه در بازار شام و در دربار يزيد نهيب ميزند. پس از كربلا سينه هاي لبريز از شهامت و شجاعت ، قاطعانه در برابر يزيد و عبيدالله مي غرّند و رسوا ميك نند و به حقارت مي كشانند.
و اين معني واقعي زندگي است، كه: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلِيّ الْعَظيمِ»
آري؛ حضرت زينب(سلام الله علیها) انعكاس كربلاست، و نمايش فرهنگ و حكمت حسيني است كه حسين(علیه السلام) خطاب به حضرت زينب(سلام الله علیها) فرمود:
با تو هستم جان خواهر هم سفر
تو، به پا اين راه كوبي من، به سـر
تا كنيـم اين راه را مستـانه طــي
هر دو از يك جام خوردستيم مِي
عمده آن است تا ما از كربلا اين پيام اساسي را بگيريم كه چه شد ساية سياه ترس معاويهاي حاكم شد؟
و چگونه و با چه روشي حسين(علیه السلام) توانست اين پرده و ساية سياه را بدراند؟
اگر حسين(علیه السلام) نميدانست، اين ساية سياهِ ترس چگونه حاكم شد، هرگز نميتوانست آن را بدراند. و ما امروز با چه اميد و تواني ميتوانيم اميدوار باشيم كه در مقابل فرهنگ استكباري و نظاميگري و رعبانگيز غرب، به راحتي قادر به زندگي هستيم؟
بايد متوجّه بود كه هميشه در طول تاريخ، غرب از طريق رعب و ترس با ما برخورد كرده و هميشه رونق حيات غرب، در ايجاد رعب در ما و حقير كردن ما بوده است و هميشه ما با دست زدن به دامان اباعبدالله(علیه السلام) از اين رعب و حقارت آزاد شده ايم.
حتّي چنگيزخان را غرب توسط ماركوپولوي پدر و پسر به ظاهر تاجر، تحريك كرد كه بيايند و ما را بكوبند. ماركوپولو نماينده پاپ است به طرف خان مغول كه خان مغول را تشويق كند تا ما را زير لگد اسبهاي خودشان خرد كنند تا غرب در آن زمان به كمك پاپ بتواند در نبود ما زنده بماند.[1]
هميشه غرب با قدرت مي خواسته است ما را بشكند. رم به معاويه برنامه داد تا با قدرت ما را بشكند، و رضاخان نيز به پسرش نوشت كه: «پسرم بايد كاري كني كه مردم از تو بترسند و به تو علاقهمند نباشند و خارجيها تو را بپسندند».[2]
رضاخان؛ يعني نمايندة تحميل رعب غرب بر ما، را، حسينu نابود كرد، چراكه حكمت و شور حسينu هميشه در روحانيت ظهور پيدا كرده است. هميشه ما از طريق روحانيت توانستهايم با غرب بجنگيم و پيروز شويم، چون روحانيت يعني وعظ و منبر، و وعظ و منبر بدون مصيبت حسين(علیه السلام) امكان ندارد.
و هرگاه به روحانيت پشت كرديم دشمن تا صندوقخانة ما آمد. وقتي مصدّق در سال 1330 با شاه در مورد كابينهاش به توافق نرسيد و قهر كرد، آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) به شاه نوشتند بايد مصدّق برگردد. شاه توجّه نكرد و قوامالسلطنه آن روباه مكّارِ[3] قدرتمند را نخستوزير كرد.
آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) به مردم فرمودند: كفن بپوشيد و به خيابان ها بريزيد و شهادت را در فرهنگ حسينu تمرين كنيد و شاه مجبور شد مصدّق را برگرداند. ولي وقتي مصدّق سركار آمد، به آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) پشت كرد و در نتيجه پشتيباني روحانيت را كه فرهنگ حسين(علیه السلام) را با خود دارد از دست داد لذا يك سال بعد آنچنان مصدّق حقير و بيچاره شد كه در كودتاي سال 1331 چاقوكشانِ اشرف پهلوي، او را با لباس خواب از خانه بيرون كشيدند.
يعني مصدّق تا با آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) بود عزّت داشت و وقتي به ايشان پشت كرد اينطور ذليل شد. و روحانيت هم هر چه دارد از حسين(علیه السلام) دارد و ما نيز اگر حسين(علیه السلام) را داشته باشيم مرعوب دشمن نميشويم.
پی نوشت:
[1] - «غربزدگي»، مقدمه، جلالآلاحمد.
[2] - «از سيد ضياء تا بختيار»، بهنود.
[3] - تعبيري كه مرحوم مدرس براي قوامالسلطنه بهكار ميبرده است.
اصغر طاهرزاده کربلا مبارزه با پوچی ها
نمونه کامل
الذین یقیمون الصلوه
درحال قرآن خواندن بودم به آیه 23بقره رسیدم((وان کنتم فی ریب ممانزلناعلی عبدنافاتوابسوره من مثله …))که خداوندفرمود:اگرمیتوانیدیک سوره مثل سوره های قرآن بیاورید !بدرستی که کسی نمیتواند.تامل کردم هرچه راخداوندآفریده ازبهترین نوع آفریده است ومانمیتوانیم مثل آن رابیافرینیم ونه سپاس اورابه جاآوریم ولی بعضی هاتوانستند آنطورکه شایسته است سپاس خداوندرابه جاآورند.
درآیه 3بقره خداوندفرمود:( (الذین یقیمون الصلوه ویوتون الزکوه ))کسانی رامطرح میکند که نمازرااقامه میکنندواین اباعبدالله الحسین (علیه السلام)است که نمازرادرروزعاشورااقامه میکند که درزیارت عاشوره هم بیان شده((اشهدانک قداقمت الصلوه)) .
اگرقرآن درآیه 102نساء میفرماید:((واذاکنت فیهم فاقمت لهم الصلوه فلتقم طائفه منهم معک ولیاخذوا اسلحتم…))که این آیه اشاره به این داردکه درمیدان جنگ همه یکباره به نمازنایستندوگروهی مواظب دشمن باشدامام حسین (علیه السلام)درمیدان جنگ نمازرااقامه میکند.
اگردرآیه 153بقره فرموده شد:((واستعینوابالصبروالصلوه))این امام حسین(علیه السلام)است که دربحبوبه جنگ ازنمازاستعانت میجوید.
اگردرآیه78اسراءفرمودند:(اقم صلوه لدلوک الشمس))امامحسین(علیه السلام)نمازظهرعاشورارادراول وقت اقامه فرمودند.
اگردرقرآن درسوره مریم آیه31درخصوص حضرت عیسی (علیه السلام)آمده است که تازمانی که نفس دارندماموربه اقامه نمازشدند((واوصانی بالصلوه والزکوه مادمت حیا))اماامام حسین(علیه السلام)نیزتاآخرین لحظه همراه نمازاست.
اگرقرآن درآیه 37نورازکسانی که تجارت آنهاراازنمازغافل نمی سازدستایش میکند((رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله واقام الصلوه))راجع به امام حسین (علیه السلام)چه بایدگفت که حتی حفظ جان هم اوراازنمازغافل نساخت.
امام حسین (علیه السلام) حاضرشدندتابدن مبارکشان سوراخ سوراخ شودولی ارزش نمازشکسته نشود.سرمقدس ایشان برروی نی قرآن میخواندیعنی سزازبدن جدامیشودولی سرودل ازقرآن جدانمی شود.واین یکی ازبزرگترین درسهای عاشوراست.
برگرفته ازکتاب امام حسین (علیه السلام)درآینه قرآن وروایات (اصغرغلامرضایی)
تنها، امّا مسئول باش
نه پيامبر(صلی الله علیه و آله) در كار خود از تنهايياش هراسيد و نه علي(علیه السلام) از تنها گذاشتهشدنش بهوسيله طلحه و زبير، ترسي به خود راه داد و نه حسين(علیه السلام)براي احياي دين و دينداري، تنهايي خود را بهانه كرد و از مسئوليت باز ايستاد و نه من ميتوانم چنين كنم و نه تو!
پيام كربلا اين است كه حقّانيت دين به خود دين است، نه به تعداد طرفدارانش و دفاع از دين به جهت حقّانيت خود دين است. حالا اگر يك نفر حقّانيت دين حق را بشناسد، حق همان است كه از آن دفاع كند، و تنها كار حق در آن شرايط همان دفاع آن يكنفر است از دين حق، و اساس هم همين است كه آن كاري را انتخاب كنيم كه حق باشد.
كارِ حق چه توسط يك نفر انجام گيرد و چه توسط ميلياردها نفر، اعتبار آن به حق بودن آن است و نه به كم و زيادبودن افراد آن.
عامل کهنگی جامعه، نزديك شدن به فرهنگ معاويه
غربزدگيِ امروز مي خواهد ما را از عهد حسيني جدا كند. امروز نيز دو عهد و دو جبهه در كار است: يكي عهد و جبهة حسيني كه حيات انساني را معني دار مي كند، و ديگري عهد و جبهة ترس و پوچي كه همه زندگي را تباه مي كند. حسين(علیه السلام) كهنه شدني نيست، اما عامل كهنه شدن جامعه اسلامي، نزديك شدن به فرهنگ معاويه است- و نه در اثر مرور زمان - براي كساني كه به عهد نبوي وصل هستند حسين(علیه السلام) هميشه زنده و جاويد است و فقط عهد نبوي است كه تازه است و تازه ميماند و فهميدن اين مطلب تنها از طريق حكمت و نهضت حسيني ممكن است و لاغير.
وقتي فرهنگ اموي همه روابط را اشغال كرد و زندگي بر اساس ذوق اموي، عادت جامعه شد؛ براي انسان، تنها و تنها، انتخاب يكي از راههاي ناحق باقي مي ماند، مگر اينكه حسينوار بر اصل فرهنگ اموي شورشي صورت بگيرد و راه جداگانه اي مطرح شود.
در فرهنگ معاويهاي فكر و اخلاق و تربيت و ادب همه رُمي شد و هيچكس نفهميد كه حقيقت اسلام در حال از بين رفتن است و حتي كسي متوجّه نشد آن نمازي كه در فرهنگ معاويه خوانده ميشود، نماز نيست، چنان كه حجّش نيز حج نيست.
در اردوگاه حسين(علیه السلام) و با ملاكي كه حسين ميدهد، فرهنگ رُمي همه چيزش باطل و شيطاني است. بهداشت فرهنگ «رُمي معاويهاي»؛ يعني فاصله گرفتن از ملكوت و مقصد را «تن» انگاشتن و بيشتر بر جنبة حيوانيت خود پرداختن. ولي همان بهداشت در فرهنگ حسيني«مِنَ الاْيمان» است. راستي چه ساده اند آنهايي كه ميخواهند با آشتي با فرهنگ غرب، حقّي و حقّانيتي را براي انقلاب اسلامي حفظ كنند و از اين طريق به اسلام و انقلاب اسلامي آبرو بدهند. ارزشهاي جهتدهنده و واقعي از درون فرهنگ كفر صادر نميشود، بلكه از درون فرهنگي برمي خيزد كه تسليم زندگي پوچ دنيازدة اموي نشده است.
انساني كه پوچي خود را نمي خواهد، ولي شرايط پوچگراييِ فرهنگ اموي را پذيرفته، راه جديدي پيشنهاد نمي كند و از انحرافي به انحرافي ديگر پابهپا مي شود و حسين(علیه السلام) مقابل فرهنگ اموي ميايستد و عالَم ديگري را پيشنهاد ميكند كه سراسر، غير فرهنگ اموي است، نه اينكه با چند انتقاد جزيي بخواهد با آن فرهنگ روبهرو شود. اصلاً عالَم حسين(علیه السلام)، عالم ديگري است و برعكس؛
فرهنگ غيرالهي، سراسرش پابهپا شدن از خطايي به خطايي ديگر است. و تا زير سقف چنين فرهنگي هستيد از ستوني به ستون ديگر پناه برده ايد، ولي از اين فرهنگ آزاد نشده ايد چون عالَمتان عالَم فرهنگ رُمي است. بايد عالَمتان عالَم حسيني شود تا نجات پيدا كنيد. اينجاست كه شما ميبينيد در جامعة غربزده، همواره كارشناسي ميآيد بقيّة كارشناسان را تحقير مي كند و خودش به گمان خود حرفي صحيح مي آورد و بعد كارشناس ديگري ميآيد و قبلي را تحقير مي كند، چراكه فرهنگي كه به معصوم وصل نباشد، كارش از خطايي به خطايي ديگر پناه بردن است.
پی نوشت
کربلا مبارزه با پوچی ها ، اصغر طاهرزاده
مقابله كاخ سبز با دين
معاويه با ساختن كاخ سبز، فرهنگ ارزشي جامعه را تغيير داد، يعني از آن به بعد ديگر«بزرگي» به داشتن ساختمانهاي باشكوه است، نه به ايمان ژرف و عميق. و حسين(علیه السلام) بنا دارد اين نظام ارزشي را تغيير دهد تا انسان در نظام ارزشي دروغين معاويه اسير زمين و سنگ و گچ بُري نگردد و از آسمان و ملكوت و خدا باز بماند، و در پوچيِ زندگي دست و پا زند، و در آن حال نه ميتواند زندگي پيشنهادي معاويه را بپذيرد، و از عهد محمدي(صلی الله علیه و آله) كه خاطرهاش هنوز در ذهنها بهجا مانده است، كاملاً فاصله بگيرد، و نه مي تواند در چنان شرايطي كه نظام ارزشي معاويه در جامعه بهوجود آورده، به عهد ديني برگردد.
امام در موقعيتي نسل موجود را درك كردند كه معاويه شرايطي ساخته بود تا آن نسل نه جرأت و همّت زيرپا گذاشتن نظام دروغين معاويه را داشته باشد و نه همّت برگشتن همه جانبه به عهد دين محمّدي را؛ نه بر اساس اطلاعاتي كه از گذشته داشتند مي توانستند دل از عهد ديني بركنند و نه ميتوانستند به خوديخود به آن عهد بازگردند و لذا لازم بود به آن نسل در آن شرايط كمك شود تا همّت برگشت به عهد محمّدي برايشان ممكن گردد وگرنه در چنگال ارزشهاي اموي-رُمي متوقّف و پوچ مي شدند، حسين(علیه السلام) راه برگشت را به آنها نشان داد و آنان را به آن عهد دعوت كرد.
حتّي اگر مسئله به شهادت ختم شود باز تنها راه نجات، همان راه حسيني يعني بازگشت به عهد ديني است، و جرأت شهيد شدن در اين راه خدمت بزرگي است به ملّتي كه ميخواهد انتخاب بزرگ داشته باشد، چراكه اسير پوچانگاري معاويهاي شدن، نه چارة درد است و نه امكان تحمّل آن در ذات و فطرت انسان موجود مي باشد.
اينجاست كه اگر احياء خود را ميخواهي بايد خيلي از چيزها را فدا كني. اين حيله و القاي معاويه بود كه هم ميتوان ديندار بود و هم بر عهد معاويهاي پابرجا؛ اين خود غفلت از ريشهايترين ابعاد روحاني انسان است و حسين(علیه السلام) نشان داد كه عهد ديني با عهد معاويهاي سازگار نمي باشد و جمع بين اين دو ممكن نيست. انسان در عهد معاويه اي از خانه امن بقاء در بندگي بيرون خواهد ماند، وگرنه حسين(علیه السلام) هم بدون معارضه با معاويه به عهد ديني خود مشغول ميگشت.
پی نوشت:
اصغر طاهرزاده- کربلا مبارزه با پوچی ها