? عواقب شکر نعمت
???? داستان کوتاه
بازرگانی بود ثروتمند کە کارش تجارت با اسب و شتر بود, از این شهر بە اون شهر برای تجارت سفر می کرد.
این بازرگان هرچی پیش می اومد میگفت اَلهُمّ اَجعَل خَیرا(خدایا بە خیر بگذران)
دوستان و همراهانش از این رفتار بازگان بە حیرت آمدە بودند و میگفتند مرد عجیبی است، ضرر میکنیم میگە خدایا بە خیر بگذران، دیر بە مقصد میرسیم میگە خدایا بە خیر بگذران، تابستان از شدت گرما داریم هلاک می شویم میگە خدایا بە خیر بگذران…
روزی برای تجارت راهی سفر شدند و در بین راه برای استراحت و غذا خوردن زیر سایەای نشستند، بازرگان خوابش برد.
دوستان بازرگان از این موقعیت استفادە کردند و شتر بازرگان را کە همەی پول و وسایل بازرگان پشت شتر بود بردند داخل غاری پنهان کردند تا ببیند وقتی بازرگان از خواب بیدار میشود این بار هم میگوید الهم_اجعل_خیرا… !!؟
بازرگان بیدار شد و دید شترش نیست همراهانش گفتند ما ندیدیم و خود را بە بی خبری زدند ولی بازرگان گفت الهم اجعل خیرا( خدا بە خیر بگذران)!
بعد این قضیە داشتند غذا میخوردند کە غارتگران یورش بردند و همەی اموالشان غارت کردند، جز آن شتری کە در غار پنهان کردە بودند! سبحان_اللە
همراهان بازرگان شاکر ایندفعە لب بە سخن باز کردند و گفتند نترس ما شترت را در غار پنهان کردیم و الان تو همەی اموالت را از ما داری و این حیلەی ما بود کە اموالت بە دست دزدان نیفتاد.
بازرگان در جواب گفت خیر اموالم و شترم را از خدا میدانم، یادتون نیست وقتی کە شترم گم شد فقط گفتم الهم اجعل خیرا(خدایا بخیر بگذران) و نە حرفی بە شما زدم و نە با شما دعوا کردم
و الان خدایا بە خیر گذراندە کە بەوسیلەی شما شترم را از شر دزدان در امان نگه داشت.
✨?✨?✨