پدر جان،دعاکن تا بفهمم
مواظب باشید عاق والدین نشوید وپدرومادر نفرینتان نکنند وبگویند:خدایا من ازاین فرزندم نمی گذرم.
یک وقت خیره خیره به پدرومادرتان نگاه نکنید.حالا اگر آنها سر شما داد زده اند نباید کاری کنی.
پدر حاج شیخ عباس قمی"صاحب مفاتیح الجنان"،پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود.حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که شیخ عباس قمی نوشته بود{مفاتیح}مسئله می گفت.پدر حاج شیخ عباس قمی،نمی دانست این کتاب را پسرش نوشته،وحاج شیخ عباس هم چیزی به اونگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید،ناگهان پدرش گفت:بیا بشین ببین حاج شیخ غلامرضاچه می گوید،بیا بشین ویادبگیر وبفهم.حاج شیخ عباس گفت: پدر جان دعا کن بفهمم.
نگفت این کتاب را خودم نوشتم.نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع این را به من گفت.خیره خیره به پدرش نگاه نکرد.فقط آهسته گفت:“پدر جان! دعا کن تا بفهمم”
پی نوشت:بخشی از سخنرانی مرحوم آیت الله مجتهدی