آخرین خداحافظی سجاد
16 مهر 1398
آخرین خداحافظی سجاد?
گريه ميكرد و ميگفت: “سعيده جان خيلی دلم برايت تنگ ميشود? بدان هميشه كنارت هستم. برايم دعا كن اگر ته دلت راضی شود همه چيز درست ميشود.”
پدر و مادرش قرآن را گرفته بودند و من كاسه آب دستم بود.
جلوی در پوتينش را محكم بست. گفت: “خيلی به تو اطمينان دارم واقعاً لياقتش را داری.” ?
رفت تا سركوچه و دوباره برگشت مرا نگاه كرد و آب را پشت سرش ريختم?. قرار بود برويم مشهد كه رفت سوريه.
يك شب قبل از #شهادت خواب ديدم در مشهد بعد از زيارت، يك آقای نورانی در دست چپم جای حلقه انگشتر عقيق و در دست راستم انگشتری با نگين فيروزه ?و كف دستم چند تا مرواريد انداخت. وقتی برای سجاد تعريف كردم گفت تعبيرش اينكه سعادت بزرگی نصيبت ميشود. گفت: بیبی امضا كرده و كارمان درست ميشود.?
#شهید_مدافع_حرم
سجاد عفتی ?