آدم کسی مباش!
???آدم کسی مباش!
علامه جعفری می فرمود:
روزی طلبه ی فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. دیدم جوان مستعدی است که استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بدیع داشت که بی پاسخ مانده بود. پاسخ ها را که می شنید، مثل تشنه ای بود که آب خنکی یافته باشد. خواهش کرد برایش درسی بگویم و من که ارزشِ این آدم را فهمیده بودم، پذیرفتم. قرار شد فلان کتاب را نزد من بخواند.
چندی که گذشت، دیدم فریفته و واله من شده است. در ذهنش اُبُهّت و عظمتی یافته بودم که برایش خطر داشت. هرچه کردم، این حالت دراو کاسته نشد. می دانستم این شیفتگی، به اِستقلالِ فکرش صدمه می زند. تصمیم گرفتم فرصتِ تعلیم را قربانی اِستقلالِ ضمیرش کنم.
روزی که قرار بود برای درس بیاید، درِ خانه را نیم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حرکاتِ کودکانه کردم. دیدمش که سَرِ ساعت، آمد. از کنارِ در، دقایقی با شگفتی مرا نگریست. با هیجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شکستم. راهش را کشید و بی یک کلمه، رفت که رفت.
اینجا که رسید، مرحوم علامه جعفری با آنهمه خدماتِ فکری و فرهنگی به اسلام ، گفت :
برای آخرتم به معدودی از اعمالم، امید دارم. یکی همین دوچرخه بازی آنروز است!
درسِ استاد آن شب آن بود که دنبالِ آدمهای بزرگ بگردید و سعی کنید درکشان کرده از وجودشان توشه برگیرید. امّا مُرید و واله کسی نشوید. شما اِنسانید و اَرزشتان به اِدراک و اِستقلالِ عقلتان است. عقلتان را تعطیل و تسلیم کسی نکنید. آدمِ کسی نشوید، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد.
منبع: کانال شمیم ملکوت??