آقا ! وقت نماز است
?داستان
?آقا ! وقت نماز است
آیت الله بهلول (ره) می فرمودند: در دوران کودکی، روزی به همراه مادرم به گناباد می رفتیم. درشکه ای آمد و ما را سوار کرد. دربین راه ، وقت نماز فرا رسید.
مادرم به درشکه چی گفت : آقا ! وقت نماز است، کنار بزن ما نماز بخوانیم، ولی او توجهی نکرد و به مادرم گفت :
توی این بیابان چه وقت نماز است؟! ولی مادرم خیلی اصرار کرد، تا اینکه سرانجام به جایی رسیدیم که آب داشت، مادرم گفت : نگه دار وگرنه پیاده می شوم.
درشکه چی نگه داشت و ما پیاده شدیم . مادرم نمازش را خواند و من خیلی می ترسیدم و گریه می کردم و مادرم مرا آرامش می داد، دراین هنگام درشکه ای آمد که معلوم شد مال فرمانداراست .
من و مادرم را سوار کرد و چون با مادرم نامحرم بود، فرماندار جلو رفت و کنار درشکه چی نشست و ما را با احترام و عزت خاص به شهر رساند! بله چون مادرم به نماز احترام گذاشت خدا هم به ما احترام گذاشت .
?[ اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم/90