آيا قلب كانون صفات خوب و بد انسان است؟
#ادامه_شرح_تفسیر_حکمت_108_نهج_البلاغه
?نكته:
?آيا قلب كانون صفات خوب و بد انسان است؟
سؤال مهمى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه قلب به معناى عضوى كه درون سينه براى پمپاژ خون به تمام اعضا قرار دارد طبق تحقيقات دانشمندان هرگز مركز ادراكات نيست و كار آن فقط رساندن خون تصفيه شده به اعضا و گرفتن خون آلوده و فرستادن آن به تصفيه خانه بدن يعنى ريه است. چگونه امام(عليه السلام) مى فرمايد قلبى كه با رگى به سينه انسان آويخته شده مركز اين صفات است؟ همين سؤال درباره استعمالات قلب در قرآن مجيد نيز آمده است مخصوصاً آنجا كه مى فرمايد: «(خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ…); خداوند بر دل هاى آنها مهر نهاده…».(3)
در پاسخ اين سؤال، بحث جامعى در تفسير نمونه آمده كه در اينجا مى آوريم. چرا درك حقايق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى كه مى دانيم قلب مركز ادراكات نيست، بلكه تلمبه اى براى گردش خون در بدن است؟! در پاسخ چنين مى گوييم: «قلب» در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله: 1. به معنى عقل و درك، چنان كه در آيه 37 سوره «ق» مى خوانيم: «(إِنَّ فِى ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ); در اين مطالب تذكر و يادآورى است براى آنان كه نيروى عقل و درك داشته باشند». 2. به معنى روح و جان، چنان كه در سوره «احزاب»، آيه 10 آمده است: «(وَإِذْ زَاغَتِ الاَْبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ); هنگامى كه چشم ها از وحشت فرومانده و جان ها به لب رسيده بود». 3. به معنى مركز عواطف. آيه 12 سوره «انفال» شاهد اين معناست: «(سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ); به زودى در دل كافران ترس ايجاد مى كنيم». در جاى ديگر در سوره «آل عمران» آيه 159 مى خوانيم: «(فَبِمَا رَحْمَة مِنْ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ);… اگر سنگدل بودى از اطرافت پراكنده مى شدند».
✅توضيح اينكه در وجود انسان دو مركز نيرومند به چشم مى خورد:
1. مركز ادراكات كه همان «مغز و دستگاه اعصاب» است، لذا هنگامى كه مطلب فكرى براى ما پيش مى آيد احساس مى كنيم با مغز خويش آن را مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم (اگرچه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسيله و ابزارى براى روح هستند).
2. مركز عواطف كه عبارت است از همان قلب صنوبرى كه در بخش چپ سينه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همين مركز اثر مى گذارد و اولين جرقه از قلب شروع مى شود. ما بالوجدان هنگامى كه با مصيبتى روبه رو مى شويم فشار آن را روى همين قلب صنوبرى احساس مى كنيم، و همچنان وقتى كه به مطلب سرورانگيزى بر مى خوريم فرح و انبساط را در همين مركز احساس مى كنيم (دقت كنيد).
درست است كه مركز اصلى «ادراكات» و «عواطف» همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عكس العمل هاى جسمى آنها متفاوت است. عكس العمل درك و فهم نخستين بار در دستگاه مغز آشكار مى شود; ولى عكس العمل مسائل عاطفى از قبيل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى گردد، به طورى كه به هنگام ايجاد اين امور به روشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مى كنيم. نتيجه اين كه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همين عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل يا مغز) نسبت داده شده، دليل آن همان است كه گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است. از همه اينها گذشته قلب به معناى عضو مخصوص نقش مهمى در حيات و بقاى انسان دارد، به طورى كه يك لحظه توقف آن با نابودى همراه است، بنابراين چه مانعى دارد كه فعاليت هاى فكرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.(4)#ادامه_دارد