آیت الله مبشرکاشانی
آیت الله مبشرکاشانی
روزي در مشهد مقدس، ميهمان مرحوم آيت الله سيد محمود مجتهدی سيستاني بودم، آن مرحوم، حقير و مرحوم آيت الله مرواريد را جهت صرف نهار ]بهطور خصوصي[ دعوت کردند. بعد از صرف نهار با مرحوم آيت الله مرواريد در مورد مرحوم حاج شيخ حسن نخودکي صحبت شد.
آيت الله مرواريد فرمود: من نزد ايشان ]مرحوم نخودکي[ کتاب لمعه را ميخواندم آقا همينطور که تدريس ميفرمود به حال خلسه ميرفت، گفتم چرا؟ فرمود: براي اينکه شبها نميخوابيد و به جايي رسيده بود که در حال نشستن چرت ميزد و خواب او همان چرت زدنها بود، بنابراين هنگام تدريس گاهي 5 دقيقه يا کمتر به خواب ميرفت، تدريس ايشان در يکي از حجرات و مقبرههاي صحن مطهر امام رضا(ع) بود، بعد از درس، وقتي از حجره بيرون ميآمدم، ميديدم که مردم به انتظار ملاقات با مرحوم نخودکي صف کشيدهاند، از شهرهاي دور و نزديک خدمت ايشان ميرسيدند، حاجات مختلف و بزرگي داشتند، مريضهاي صعبالعلاج بلکه مريضهايي که از مداوا نااميد شده بودند، خدمت ايشان ميرسيدند.
و آقا چيزي (مثل انجير و …) به آنها ميداد و ميفرمود: بخوريد مشکل شما حل ميشود، یا مريض شما علاج ميشود مشروط به اينکه نماز اول وقت را ترک نکنيد و با همه، همين شرط را ميکرد.
روزي پرسيدم آقا با همه حاجتمندان چنين شرطي ميکني؟ آيا راز و رمزي در این کار است؟ فرمود من به جهت کهولت سن نميتوانم به آیه نَفْر عمل نمایم براي تبليغ دين و احکام ديني به جايي بروم و تبليغ کنم،
لذا از خداوند متعال خواستهام که اين کار را بهعنوان تبليغ دين و شريعت از من بپذيرد تا در حد خود مبلّغ دين خدا باشم، در مقابل خداي متعال تأثير در معالجات من قرار دهد.