أين مالك، أين عمار، أين ذوالشهادتين
أين مالك، أين عمار، أين ذوالشهادتين
____________________
____________________
⏰?⏰?⏰?⏰?
كجاست مثل مالك؟ كجاست عمار؟
كجاست ذوالشهادتين؟
ديرگاهی پيش بود كه صدای گلایه علی (ع) در حد فاصل كوفه و شام برخاست.
آن هنگام كه مالك اشتر و عمار و ذوالشهادتين، يعنی ياران صديق علی (ع) به شهادت رسيده بودند و علی تنها مانده بود.
سئوالی كه جوابی در پی نداشت.
روزها برآمدند و شبها فرو رفتند. روزگار ديگری آمد. روزی به بلندای روزگارِ عاشورا!
آن روز هم، امام ديگری بود و ندای ديگری:
«هل من ناصر ينصرنی؟»
اين ندا هم زمانی بر آمد كه ابوالفضل علمدار، علی اكبر، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و…
در برابر چشمان حسين (ع) به خون غلتيده بودند و او سرداری بود تنها مانده.
پس سئوال همان سئوال بود، جواب هم همان جواب:
سرهای فروافتاده، دست های به عقب كشيده شده، چشمان شرمزده و خجلت زده ای كه به دنبال محل فراری چون زمين هستند تا از تيررس نگاه امام فرار كنند. بجز 72 تن؟! همين !
آيا جواب سؤالی بدان عظمت، سئوالی كه زمين و زمان، فرشتگان و ملايك برای جوابش هروله می كردند، همين بود؟!
نه ! نبود ! و از همين رو بود كه علی جوابش را از محراب با فرق خونينش گرفت و حسين بر سرِ نيزه !
آن روزگار گذشت و امروز، روزگار ديگری است.
امروز نيز روز امام ديگری است. اما همچنان همان سئوال باقی است:
كجاست ياريگری كه به ياری امامش بشتابد؟
و جواب نيز همان! :
سكوت!، خجلت!، غلفت!، ترس!
ديگرگاهی است كه هر روز ندایی در صحن دل شيعيان می پيچد:
«كجاست ياريگری كه به ياری مهدی بشتابد؟!»
وما همچنان چشمان شرم زده و گنهكار، اما مشتاقمان را به زمين دوخته ايم. سر به جانب ديگری گردانده ايم و دستانمان را به كار دنيا مشغول داشته ايم ! و او هر روز دلتنگ عاشقی، منتظر ياريگری، با گلویی بغض آلود، چشمان اميدوارش را كه از نگرانی برای شيعيان اشک آلود است به آسمان دوخته:
پس کی ؟؟؟
آری ! امروز ديگر آن روزگار نيست، كه اين آخرين حجت خدا، بقيه الله الاعظم (عج) هم به سرنوشت اجداد اطهرش دچار گردد.
او در پس پرده می ماند تا آنگاه كه مالك ها، عمارها، حبيب ها و ابالفضل هايش را پيدا كند.
اومانده است تا زمين خدا، از حجت خالی نماند و ظهور او، محقق نمی شود مگر به حضور مالك ها، عمارها، و حبيب ها.
به راستی!
ما كه ادعای علوی بودن را بر سينه داريم و چشم به راه قيام مهدی (عج) هستيم،
هيچ با خود فكر كرده ايم كه امروز هم ندای
أين مثل مالك،
أين عمار،
أين ذوالشهادتينِ، علی (ع) از حنجره فرزندش مهدی (عج) در فضا طنين انداز است !
هيچ با خود فكر كرده ايم كه امروز مهدی (عج) بيش از هر كس ديگر، در انتظار منتظران واقعی خويش است ؟!
هيچ با خود فكر كرده ايم كه آيا اين ندای حضرت را پاسخ دهنده ای هست؟
افسوس كه پاسخ دهندگان بسيار اندكند.
افسوس كه اگر شيعيان واقعی علی (ع) اندک نبودند، فرزندش در پرده غيبت باقی نمی ماند.
آری، آن هنگام كه ندای:
«فزت و رب الكعبه»
علی (ع) در محراب مسجد كوفه طنين انداز شد،
چشمانش نگران چنين روزهایی بود.
روزهایی همچون امروز كه زمان بی تاب ظهور فرزندش و مكان بی قرار شنيدن ندای:
«أنا المهدی» اش می باشد.
آيا او را جوابگویی هست؟
شيعيان علی !
درک اين حقيقت را به كدامين لحظه واگذارده ايم؟
فرصت ها از دست می رود.
شايد تا هنگام ظهور اندکی بيش نمانده باشد !
لحظه ها از دست رفت،
عمر ما بر باد رفت…
هر كه مرد راه هست:
يا علی !!!
____________________
____________________
اَللّٰھُّـــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلیِّـــڪَ الْفَـــرَج
____________________