اخلاص
09 تیر 1398
√ اخلاص
+روزهایے ڪه از مغازهے بابا زود برمےگشت، مےرفت پایگاه بسیج مسجد.
_ خانه هم ڪه مےرفت، سرش به ڪار خودش گرم بود. یڪ گوشه مےنشسٺ و یا قرآن مےخواند یا درس. خیلے اهل حرف زدن از این طرف و آن طرف نبود.
+ پس از شهادٺش ، دوسٺان مسجدےاش آمدند براے تسلیت گفٺن به مادرش.
_ گفٺند: خوشبهحال شما ڪه یک همچین حافظ قرآنے را تقدیم اسلام ڪردهاید. مادر ٺازه آنجا فهمید پسرش حافظ قرآن بوده…
شـــــهید حسن قامٺ