#از_بیانات_مرحوم_کافی
08 فروردین 1398
حضرت یوسف (علیه السلام) با دبدبه و جلال و شکوه از راهی عبور می کرد و زلیخا هم پیر شده بود و نابینا گشته بود داشت آنجا گدایی می کرد.
مامورها به زلیخا گفتند برو کنار آقا می آید: گفت: این آقا کیست؟ گفتند: حضرت یوسف (علیه السلام) من این مطلب را چنین نقل می کنم زلیخا حبی که برای حضرت یوسف (علیه السلام) داشت فریاد زد:
یا یوسف! یا یوسف! جبرئیل آمد گفت: ای یوسف! یواش، اینجا جای یواش رفتن است. درست است او بدی کرد و به سزای بدی عملش هم رسید. اما ای یوسف تو یواش باشد.
حضرت یوسف (علیه السلام) گوش کرد: زلیخا گفت: یوسف! تو برده بودی خدا را اطاعت کردی و با نفس اماره مبارزه نمودی و به آن مقام بزرگ نائل آمدی، من ملکه بودم، معصیت خدا کردم به این روز افتادم الان گدا شده ام، من به تو نصیحت می کنم که هیچ وقت معصیت خدا مکن!
#از_بیانات_مرحوم_کافی