#اندکی_تأمل
01 دی 1398
? #تلنگر
?تو مملکتی?? که یه روزی پسر بچهای توش بود بنام #غلامعلی_پیچک. مامانش از بقالی سر کوچه واسش بستنی? خرید. پسر بچه بستنیشو تو #آستینش قایم کرد آورد خونه?
?مامانش میگفت: وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت: مامان #بستنیم آب شد ولی #دل_بچههای تو کوچه آب نشد❌
?حالا آدمای همین مملکت بعضیامون به جایی رسیدیم که عکس غذاها? و نوشیدنیها و لحظه به لحظه سفر و مهمانی و #سفره_یلدا و میوه ی نوبرمون? رو میفرستیم توی اینستا و … برامون هم فرقی نمیکنه مخاطبمون داراست یا #نداره، گرسنهست? یا سیره …
?? #اندکی_تأمل
#شهید_غلامعلی_پیچک?