این همه شور و شعور حسینی از کجاست؟!
سال 61 هجري هنگامه اي است كه در آن سال افراد پنجاهساله پيامبر(صلی الله علیه و آله) رانديده اند، و شصت و هفتادساله هايي هم كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) را ديده بودند در سرازيري حيات، آماده بستن بار سفر آخرتند و اكثريت قريب به اتفاق مردم آنچه به ياد دارند راه و رسمي است جداي از راه و رسم پيامبر(صلی الله علیه و آله) . حال چگونه امامحسين(علیه السلام) بايد آنها را متوجّه سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله) بكند و رسالت خود را كه عبارت است از «اِنَّماخَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي«[1] به انتها رساند؟ و حسين(علیه السلام) چنين كاري كرد. چگونه؟ آنطور كه كرد.
در شرايطي كه هيچ راهي جز يأس نمانده بود امامحسين(علیه السلام) مأيوس نشد و قيام حسين(علیه السلام) يعني همين كاري كه در چنين شرايطي انجام داد، با آن منطق و روشي كه انجام شد.
حاكماني چون مغيرةبنشعبه، سعدبنعاص، وليد، عمربنسعد و ديگر اشرافزاده هاي قريش، حاكمان فاسق و ستمكار و تجمل دوست و مال اندوزي بودند كه طي پنجاهسال، تمام افق تجزيه و تحليل فكري نسل موجود را پركرده بودند و گويا به باور مردم چنين القاء شده بود كه حاكميّت و ثروت، ميراث هميشگي اين باند است و ثروت همه مردم بايد در اينها خلاصه شود.
(كساني كه حسيني فكر نمي كنند از اينكه فلان باند، روند جامعه را بهدست گرفته زود مأيوس مي شوند. شماببينيد پنجاهسال همه ثروت و پست هاي كشور دست يك گروه اموي ميچرخيد، در اين مدّت نسلي هم در جامعه هست كه اصلاً پيامبر(صلی الله علیه و آله) را نديده و با سيرة آن حضرت آشنا نشده است)، حال در چنين جوّي حسينبنعلي(علیه السلام) اصلاً مأيوس نيست و بناي تغيير دارد.
جوّي حاكم بود كه در آن جوّ اصلاح معنا ندارد و يأس عين حكمت پنداشته مي شود. (به عنوان مثال؛ ابن عباس كه بعد از معصوم از سياستمداران عرب است به امامحسين(علیه السلام) ميگويد: فايده ندارد و به نتيجهاي نميرسي و كشته ميشوي؛ يعني در آن روز، يأس، حكيمانه ترين كار حساب مي شد).
و حسين(علیه السلام) در چنين شرايطي تمام اين باورهاي اختاپوسي را ويران كرد و اراده كرد كه همه چيز را تغيير دهد، و همه چيز را تغيير داد. ما شيعهها بيش از هزارسال است كه به نور حسيني زندگي ميكنيم و بهراحتي بدون آنكه تلاش مضاعف كرده باشيم، اميدمان زنده است و هرگز به يأس فكر نمي كنيم و متوجّه نيستيم اين همه نور و شور و شعور از كجاست.
در اين صدساله اي كه بعد از مشروطه، روح عشق حسيني به جهت حضورِ فرهنگ غربي در اين كشور ضعيف شد و تحت تأثير پوچي هاي غرب قرار گرفتيم، تا حدّي از آن حيات پر اميد دور شده ايم، ولي بحمد اللّه اين روحيه در حال بازگشتن است و راستي به غير از حكمت حسيني هر كاري بي نتيجه بود، همچنانكه حكمت حسيني هيچوقت بينتيجه نخواهد بود؛ امام خميني (رحمةاللهعليه) با همين روحية حسيني، نهضتشان را شروع كردند و لذا پيروزي نصيب نهضت شد. اين روحيه اصلاً مرگپذير نيست. يعني وقتي همة جوّ زمانه، ما را به غيرممكن بودن كارها محكوم ميكند، حكمت حسيني است كه غير ممكنها را ممكن ميداند و در اين حكمت اصلاً يأس جايگاهي ندارد.
مشكل دشمن همين است كه نمي تواند فرهنگ شيعه را به يأس بكشاند و خودش را بدون هيچ مقاومتي در تمام ابعاد زندگي مسلمانان جايگير كند.
شما ببينيد در كشور ما چه كساني مرعوب آمريكا هستند؟ مرعوب آمريكا شدن شكست است وگرنه آمريكا هيچ كاري نمي تواند بكند. نداشتن روحية حسيني است كه رعب از آمريكا را در دل يك عدّه انداخته است. الآن در اين كشور كسانيكه حسيني فكر مي كنند، مرعوب آمريكا نيستند. بعضي از مسئولين و بسياري از سياست زدگان روشنفكر آنچنان مرعوب آمريكا هستند كه مي گويند شما را قسم مي دهم به خدا يكطوري با آمريكا كنار بياييد تا يك وقت بلايي سر ما نياورد. بايد به اينها گفت همين ترسي كه شما داريد، بدترين بلايي است كه بر سرتان آمده است.
شما با وَهم هاي ساختة آمريكا بهسر مي بريد و نه با شور و شعور حسيني. حكمت حسيني انسان را در مقابل هيچچيز مرعوب نمي كند. فرهنگ حسين(علیه السلام) فرهنگي است كه دشمن نمي تواند اسلحة رعبش را به رخ آن بكشد و لذا براي دشمن ديگر اسلحه اي نمي ماند. وقتي كه انسان ترس از مرگ را كُشت همه قدرت دشمن را كشته است و كربلا يعني همين.
اگر آيتاللهمدرس(رحمةاللهعليه) در مقابل اولتيماتوم روسيه به نمايندگان مجلس فرمود: «قبل از مرگ، از ترسِ مرگ نمي ميريم»، چون او شاگرد كربلاست. كساني كه شاگرد كربلا نبودند از رضاخان ترسيدند.
پی نوشت:
[1] - يعني؛ من از مدينه خارج ميشوم تا امّت جدّم پيامبرf را كه به انحراف كشيده شدهاند به صلاح آورم (وصيت حضرتاباعبداللهu به محمدحنفيه) مقتل خوارزمي ج 1 ص 188. کربلا مبارزه با پوچی ها اصغر طاهرزاده