#ایکاش_میدانستیم
#ایکاش_میدانستیم
حبه عرنی می گوید:
من با نوف شبی در حیاط دارالاماره کوفه خوابیده بودیم.
اواخر شب بود ناگهان دیدیم علی (علیه السلام) آهسته از داخل قصر بیرون آمد، وحشت فوق العاده حضرت را فرا گرفته، قادر نبود تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده، مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه می کند و آیات آخر سوره عمران را زمزمه می کند: ان فی الخلق السماوات و الارض واختلاف الیل و النهار لایات لاو الاالباب…
چنان غرق مضامین این آیات شده بود و تلاوت آنها را تکرار می کرد از خود بی خود شده، گویا هوش از سرش پریده است.
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرامیده بودند و این منظره حیرت انگیز را نظاره می کردند. تا اینکه حضرت به بستر حبه نزدیک شد و فرمود: حبه خوابی یا بیداری؟
حبه: بیدارم یا امیرالمؤمنین! شما که با آن همه سوابق درخشان عبادت و پرهیزگاری، این گونه ترس از خدا داری، پس ما چه کنیم؟! وای به حال ما بیچارگان! اشک در چشمان حضرت موج زد و به شدت گریست. آنگاه فرمود:
ای حبه! همگی ما روزی در مقابل خداوند قرار می گیریم، باید پاسخگوی همه اعمالشان باشیم.
ای حبه! خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیک تر است.
سپس به نوف فرمود: ای نوف خوابی؟
نوف: نه یا امیرالمؤمنین! مدتی است به حال شما اشک می ریزیم.
علی (علیه السلام) ای نوف! هر قطره اشکی که در این دنیا از خوف خدا گریه کنی، فردای قیامت چشمانت روشن خواهد شد.
ای نوف! هر قطره اشکی که از خوف خدا از چشم کسی بیرون آید دریاهای آتش را خاموش می کند.
ای نوف! بالاترین مقام از آن کسی است که از خوف خدا اشک بریزد و برای خدا دشمنی کند.
ای نوف! هر کس خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست می دارد به خاطر خدا دوست بدارد، هیچ چیز را برای دوستی خدا ترجیح نمی دهد.
و هر کس هر چه را دشمن می دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنی جز نیکی به او نخواهد رسید. هر گاه به این مقام رسیدند آنگاه است که به حقیقت ایمانتان خواهید رسید.
پس از اندکی پند و نصیحت آن دو، فرمود: من آخرین جمله ای که به شما می گویم: این است که خدا ترس باشید.
آنگاه حضرت از آن دو نفر گذشت و مشغول راز و نیاز و مناجات شد و می گفت:
خداوندا ای کاش می دانستم هنگامی که از تو غفلت می کنم، تو از من روی می گردانی، به من توجهی نداری یا به من لطف و عنایت داری؟
ای کاش می دانستم در این خواب های طولانی ام و کوتاهی کردنم از شکرگزاری در مقابل نعمت هایت، حالم در نزد تو چگونه است؟!
حبه می گوید: به خدا سوگند آن حضرت در همین حال راز و نیاز ناله و گریه بود تا آنکه سپیده صبح دمید.
?داستانهای بحار الانوار ج۹