«بامعرفتها»
05 مهر 1398
ارزشمون به طول و عرض میزه
چقدر میز و صندلی عزیزه
تموم فکر و ذکرمون همینه
که هیشکی پشت میزمون نشینه
یهعمره دودو زده چشم و چارت
که خش نیفته روی میز کارت
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود
بیا بشین، که میز اگه وفا داشت
وفا به صاحبای قبل ما داشت
قدیم که نرخها به طالبش بود
ارزش صندلی به صاحبش بود
فقیه اگه بالای منبر میشست
جَوون سهچار پله پایینتر میشست
معنیِ شأن و رتبه یادشون بود
حرمتِ مردم به سوادشون بود
جون تو این حرفا پامنقلی نیست
حرمتمون به میز و صندلی نیست
جون خودت فدای چیز کردی
عمری که صرف حفظ میز کردی
روی لبت خوبه تبسم باشه
دفتر کارت دل مردم باشه
مردا بدون میز هم عزیزن
رفوزهها همیشه پشت میزن
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
?
از کتاب:
«بامعرفتها»