برشی از کتاب #یادت_باشد
?برشی از کتاب #یادت_باشد
?بین این ده روز استراحت مطلقی که دکتر برای #حمید نوشته بود، تولد حضرت زهرا(س)? و #روز_زن بود. به خاطر شرایط جسمی حمید، اصلا به فکر هدیه? گرفتن از جانب او نبودم.
?سپاه برای #خانمها برنامه گرفته بود. به اصرار حمید در این جشن? شرکت کردم. اول صبح رفتم تا زود برگردم. در طول #جشن تمام هوش و حواسم در خانه، پیش حمید♥️ مانده بود.
?وقتی برگشتم دود از کله ام بلند شد? حمید با همان حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل? و #هدیه روز زن خریده بود. قشنگترین هدیه روز زنی بود که گرفتم? نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که #غافلگیر شدم.
?اصلا فکر نمی کردم حمید با آن شرایط جسمی و #درد کمر از پله ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار? هدیه تهیه کند و این شکلی من را #سورپرایز کند.
?همان روز به من گفت: “کمرم خیلی درد می کرد. نتونستم برای #مادر خودم و مادر تو چیزی بخرم. خودت زحمتش رو بکش?”
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی