#برگی_از_خاطرات
02 بهمن 1399
#برگی_از_خاطرات ?⚘
◽️شب حمله همه پیشونی بندها رو ریخته بود بهم دنبال یه پیشونی بند بود که روش نوشته باشه یافاطمه الزهرا {س}، بچهها گفتند: خب حالا یکیش رو بردار چه فرقی میکند؟!
◽️گفت:من مادر ندارم دلم خوشه وقتی شهید شدم حضرت زهرا بیاد بالا سرم و برام مادری کنه..
◽️تا وارد اتاق شدم از خواب پرید رو پیشونیش عرق نشسته بود گفتم : چی شده داداش؟ گفت: یه ساعتبود با حضرت زهرا{س}حرف میزدمادامه داد: فقط از خدا میخوام که روزشهادت بی بی شهید شم .
◽️روز شهادت حضرت زهرا (س) بودقنوت نماز صبح بود که ترکش خورد به پهلوش..?
#شهید_محمدابراهیمیان ?⚘
#حضرت_زهرا?