#برگی_از_خاطرات
#مدافع_حرم
#جاویدالاثر
#شهید_محمد_بلباسی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️ایام محرم شده بود قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادمهاش بچههای خادمالشهدا باشند.
◽️سیدهادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایهای؟
گفتم: بسم الله
مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه؛ روز #عاشورا محمد رو دیدم، کشیدمش کنار گفتم: حاجی چیکار میکنی؟ کارها رو پیگیری کن راه بندازیم دیگه …چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست؟!
◽️با همون لبخند همیشگیاش یه درسی داد بهم؛ گفت: “سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط ها رو بهتون ندادم که با کیا باید ببندید؛ منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید!!
◽️بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسمطالله بگید…”
◽️سید هادی پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبل اربعین برای ساخت و ساز موکب ها..
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم