به خدا گفتم
27 آبان 1398
به خدا گفتم
تويى رفيق هر كه غريب مانده
مونس هر كه تنهاست
پناهِ هر كه سرگردان است
و منزل و مأواى هر كه گريخته است …
يا صاحِبَ كُلِّ غَريبٍ
يا مُونِـسَ كُلِّ وَحـيدٍ
يا مَلْـجَـاَ كُـلِّ طَـريـدٍ
يا مَـاْوى كُـلِّ شَـريـدٍ
لحظه اى مكث كردم !!
غريب … وحيد … طريد … شريد …
همه اين عبارات
آنهم پشت سر هم و بى وقفه
“صاحبمان” را به يادمان مى آورد
و اين انتظار طولانى و عجيب
كه هم شما را غريب گذاشته هم ما را تنها …