#تشرفات
#تشرفات
یکی از شاگردان شیخ انصاری نقل میکند که: نیمه شبی در کربلای معلی از خانه بیرون آمدم، در حالیکه کوچه ها گلآلود و تاریک بودند و من چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را مشاهده کردم که چون به او نزدیک شدم دیدم استادم شیخ انصاری است، او را نمیشناختم که از دور میآید. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم و از خود پرسیدم که آن بزرگوار در این موقع شب در این کوچههای گلآلود با چشم ضعیف به کجا میروند؟
از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد آهسته به دنبالش حرکت کردم، شیخ آمد و آمد تا در کنار خانهای ایستاد و در کنار آن خانه زیارت جامعه را با یک توجه خاصی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی ندیدم اما صدای شیخ را میشنیدم که با کسی سخن میگفت… ساعتی بعد به حرم مطهر مشرف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم… بعدها که خدمت آن جناب رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم.
پس از اصرار زیاد که من کردم، به من فرمودند: گاهی برای رسیدن خدمت امام عصر ارواحنافداه اجازه پبدا میکنم و در کنار آن خانه که تو آن را پیدا نخواهی کرد، میروم و زیارت جامعه را میخوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری میخواهم و برمیگردم. سپس شیخ از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.
?عنایات حضرت ولیعصر علیه السلام ?ملاقات با امام زمان ص ١٣۵