#تفکر
29 شهریور 1398
#تفکر
ماه رمضان بود ، تیر 61
بعد از ۴۸ ساعت درگیری با دشمن
نیمه شب به اردوگاه رسیدیم ،
مقداری آب و یک جعبه خرما باقی مانده بود ، فرمانده بچه های گردان را به خط کرد و گفت ، برادرانی که خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورند و آنهایی که می توانند ، تا فردا صـبح تحمل کنند.
جعبه خرما بیـن بچه ها دست به دست چرخید تا به فرمانده رسید ،
فرمانـده به جعبه خرما نگاه کرد ، خرماها دست نخورده بود ،
بچه ها تنها با آب قمقمه هایشان افطار کرده بودند…..
? ستارگان خاکی